هشدار بهجای برنامه
گفتنِ واقعیت، اگر با راهحل همراه نباشد، بهجای آگاهی، اضطراب میآورد. جامعهای که درگیر فشار اقتصادی، بیثباتی و ناامنی ذهنی است، از رئیسجمهورش انتظار دارد هنگام بیان خطر، مسیر نجات را هم نشان دهد. هشدار بدون برنامه، مثل گفتنِ خبرِ طوفان است بدون آنکه پناهگاهی در کار باشد.
صبحی خشک و بیرمق در آبانماه بود که جملهای از رئیسجمهور در صدر خبرها نشست: «اگر تا آذرماه باران نبارد باید آب را جیرهبندی کنیم، و اگر باز هم نبارد، شاید باید تهران را خالی کنیم.» جملهای کوتاه، اما سنگین؛ مثل صدایی که از اعماق بحران برخاسته باشد؛ خبری که در چند ساعت، از تریبون رسمی تا محافل خانوادگی، از جدیترین تحلیلها تا شوخیهای مجازی دستبهدست شد.
عدهای گفتند پزشکیان حرف دل متخصصان را زده است؛ همانها که سالهاست از بحران آب و خط قرمز منابع زیرزمینی میگویند. عدهای دیگر اما این سخن را نشانهی شتابزدگی و بیبرنامگی دانستند؛ گویی رئیسجمهور بهجای آنکه فرمان اقدام بدهد، فرمان اضطراب صادر کرده است. واقعیت، شاید جایی میان این دو داوری باشد. پزشکیان، برخلاف بسیاری از سیاستمداران که عادت کردهاند مشکلات را در لفافه بگویند، صریح و بیپرده از عمق خطر سخن گفت و در اصلِ هشدارش، اشتباهی نیست. تهران، با جمعیتی بیش از سیزده میلیون نفر، سالهاست روی مرز کمآبی حرکت میکند. آب این شهر نه از منابع بیپایان میآید و نه از بارانهای سخاوتمند. سدهایی که روزی مایهی آرامش بودند، حالا هر سال خشکتر میشوند، و سفرههای زیرزمینی که زمانی پشتوانه پنهان این شهر بودند، دیگر تاب برداشت بیشتر ندارند.
اما نکته اینجاست که گفتنِ واقعیت، اگر با راهحل همراه نباشد، بهجای آگاهی، اضطراب میآورد. جامعهای که درگیر فشار اقتصادی، بیثباتی و ناامنی ذهنی است، از رئیسجمهورش انتظار دارد هنگام بیان خطر، مسیر نجات را هم نشان دهد. هشدار بدون برنامه، مثل گفتنِ خبرِ طوفان است بدون آنکه پناهگاهی در کار باشد.
در سخن دیگر رئیسجمهور نیز، همان لحن صریح و ناگهانی دیده شد؛ آنجا که گفت «نهاد ریاستجمهوری چهار هزار نیرو دارد، اما اگر ۴۰۰ نفر بمانند، بهتر کار میکند.» این جمله هم در ظاهر نشانهی صداقت و شهامت است، اما در عمل، بازتاب نوعی بیاعتمادی درونی است. اگر واقعاً نیروی انسانی اضافه وجود دارد، راه آن اصلاح ساختار و تصمیم اجرایی است، نه اعلام عمومی. جامعه از رئیسجمهور انتظار دارد مشکلات را حل کند، نه فقط به زبان بیاورد. در حکمرانی امروز، گفتنِ درست کافی نیست؛ باید زمان، لحن و زمینهاش هم درست باشد. وقتی رئیسجمهور از بحران آب میگوید، باید با دادههای دقیق و برنامههای ملموس همراه باشد: کدام پروژههای بازچرخانی در حال اجراست؟ چه سیاستهایی برای کاهش مصرف تصویب شده؟ سهم صنایع، کشاورزی و خانوارها از صرفهجویی چگونه تعیین خواهد شد؟ در غیر این صورت، حتی درستترین حرفها هم رنگ اضطراب به خود میگیرد. پزشکیان میخواهد با مردم صادق باشد، و این ویژگی کمیاب و ارزشمند است. اما صداقت، اگر تنها به بیان بحران محدود شود، بیآنکه نقشهای برای عبور از آن ارائه دهد، ناخواسته به حس درماندگی دامن میزند. تهران را نمیتوان خالی کرد، اما میتوان نجاتش داد؛ با تصمیمهای سخت، شجاعت در اصلاح الگوهای مصرف، و سرمایهگذاری واقعی در فناوریهای بازچرخانی و کاهش اتلاف.
سخنان اخیر رئیسجمهور را نباید لغزش در گفتار دانست؛ بلکه نشانهای از رویکردی تازه در سیاستورزی ایرانی است؛ رویکردی که بر سادگی و صداقت استوار است، اما هنوز فاصلهای دارد تا به زبان «حکمرانی اثربخش» برسد. جامعه ایران امروز به مدیری نیاز دارد که نهتنها حقیقت را بیپرده بگوید، بلکه همزمان راه عبور را هم نشان دهد. اگر پزشکیان میخواهد سخنش اثرگذار باشد، باید هر هشدار را با برنامهای روشن همراه کند، هر نگرانی را با امیدی واقعی. مردم میدانند کشور در بحران است؛ آنچه نمیدانند این است که آیا کسی هست که بتواند فرمان نجات را بدهد. صداقت رئیسجمهور زمانی معنا پیدا میکند که با اقدام همراه شود؛ وگرنه، هشدار جای برنامه را میگیرد، و بیم، جای امید را.