پیر خردمند غزه/نگاهی به امام شافعی در آینه ادب پارسی
شاید بتوان گوش جان را تیز کرد تا پژواک صدای پیر خردمند غزه را از دل ویرانیهای این روزهای خاستگاهش شنید. صدای فقیهی که درد دلاش را به نظم درمیآورد؛ شاعری که با ابیات شاهکارش نهتنها در جهان عرب، بلکه در میان شاعران پارسیگو هم محبوب بود.
شاید بتوان گوش جان را تیز کرد تا پژواک صدای پیر خردمند غزه را از دل ویرانیهای این روزهای خاستگاهش شنید. صدای فقیهی که درد دلاش را به نظم درمیآورد؛ شاعری که با ابیات شاهکارش نهتنها در جهان عرب، بلکه در میان شاعران پارسیگو هم محبوب بود.
یکی از دلایل علاقه و ارادت ادیبان ایرانی به امام شافعی همین بوده که او حرف دلاش را در قالب شعر بیان میکرده و همین شعر مهمترین ابزار برای انتقال فلسفه و حکمت در ایران گذشته بوده است. بههمینسبب شاعران ایرانی بهتر و بیشتر از دیگر بزرگان اهل سنت با کلام او انس و الفت داشتهاند. در ادامه گذری کوتاه خواهیم داشت بر گزیدهای از ابیات شعر فارسی که نشان از قدر و منزلت امام «محمد بن ادریس شافعی»، این فقیه و حکیم اهل سنت در فرهنگ و هنر ایرانی دارد.
عطار نیشابوری در خسرونامه نزدیک 24 بیت را در فضیلت امام شافعی سروده است. در پارهای از این ابیات شافعی را چنین وصف کرده: «نبی بنهاد گنجی جمله رحمت/ بحصه بوحنیفه کرد قسمت/ در آمد شافعی آن گنج عالی/ چو دید الحق بر او افشاند حالی.»
جامی در «هفت اورنگ» روایتی از زبان امام شافعی نقل میکند با این مضمون که عمری در میان صوفیان گشته است و از آنها آموخته که باید دمغنیمتدار بود و ارزش زمان را بیشتر دانست: «شاه دین شافعی مطلبی/ گفت عمری پی خدا طلبی/ کردهام طوف گرد درویشان/ نکتهای دو شنیدم زیشان/ هر دو پاکیزه و پسندیده/ به ترازوی عقل سنجیده/ وقت را گفتهاند تیغ بران/ که بوَد بیوقفی گذران/ هرکجا تیغ بگذرد چون تیغ/ وا نگردد به وای وای و دریغ.»
باید توجه داشت که گاه در شعر فارسی پیروان امام شافعی به سطحینگر بودن متهم شدهاند. درواقع میتوان گفت بیشتر شاعران ایرانی که نام او را در شعر خود آوردهاند، بر این باور بودهاند که امام شافعی حکیمی بزرگ بوده که دیگران، بهویژه پیرواناش نتوانستهاند جان کلاماش را دریابند. ازاینروی شافعیمذهبان در شعر فارسی چنان توصیف شدهاند که توانایی فهم مسائل پیچیده و عمیق الهیاتی را ندارند. برای مثال حافظ شیرازی در غزلی چنین سروده: «هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل/ هر کو شنید گفتا «لله دَرُّ قائل»/ تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول/ آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل// حلّاج بر سر دار این نکته خوش سُراید/ «از شافعی نپرسند امثال این مسائل».»
البته چنین نیست که او از هرگونه نقد و نظری مبرّا بوده باشد. واقعیت این است که شخصیت امام شافعی گاهی چنین بازنمایی شده که گویی او فقیهی بوده که فقط با احکام و باید و نبایدها سروکار دارد و با عشق و مهرورزی بیگانه است. برای نمونه مولانا در غزلیات دیوان شمس گفته: «عشق جز دولت و عنایت نیست/ جز گشاد دل و هدایت نیست/ عشق را بوحنیفه درس نکرد/ شافعی را در او روایت نیست.»
با در کنارهمچینی این نمونه بیتها میتوان به این نتیجه رسید که هرکدام از شاعران پارسیگوی از ظن خودشان یار این شاعر عرب بودهاند؛ مثلاً عارفانی که از فقه گریزان بودهاند، گفتهها و نوشتههای شافعی را سوژه نقادیهای خود برمیگزیدند. ازسویدیگر، برخی دیگر از این ادیبان او را «شاه دین» نامیدهاند و در وصف فضیلتهایش حکایتها و روایتها گفتهاند.
در این میان آنچه اهمیت دارد این است که این شخصیت برجسته جهان اسلام بیش از دیگر فقیهان اهل سنت و جماعت در شعر فارسی اهمیت داشته است؛ بهباور من دلیل این امر این است که امام شافعی در زمان خود شاعری زبردست بوده. حجم پرشماری شعر از او بهجای مانده. شاعرانیکه قرنها بعد از خوانندگان اشعار او بودند بیآنکه بخواهند تحتتأثیر مضامین سرودههایش قرار میگرفتند.
گاه نقد میکردند و گاه تأیید. درنتیجه از این جهت که امام شافعی، شاعری توانمند بوده بیشتر مورد توجه قرار میگرفته. هرچند ابیاتی نیز به احمد بن حنبل، بنیانگذار فقه حنبلی و دیگر بزرگان اهل سنت منسوب است اما از نظر حجم، کیفیت و صناعت ادبی به پای سرودههای پیر غزه نمیرسد.