تحلیل مشترک عباس عبدی، محمد مهاجری و فیاض زاهد از تاکید پزشکیان بر گفتوگو
یکی از مشکلات گفتوگو در داخل کشور خروج یکی از ارکان ضروری گفتوگو، یعنی روحانیت و ائمه جمعه از این عرصه است. آنان اکنون متکلمالوحده بودن را ترجیح میدهند در حالی که پیش از انقلاب و حتی اوایل آن، روحانیون شاخص یک پایه و طرف گفتوگوهای آزاد بودند
به گزارش هممیهن آنلاین، عباس عبدی، محمد مهاجری و فیاض زاهد در یادداشتی مشترک در روزنامه اعتماد نوشتند:
«خیلی راحت میشود بدون اینکه دعوا کنیم با هم بنشینیم و گفتوگو کنیم.» این بخشی از سخنان چند روز پیش آقای پزشکیان است. به نظر میرسد که منظور ایشان گفتوگو در حوزه سیاسی باشد و الا برای گفتوگو در حوزه علم که دعوای حادی وجود ندارد، زیرا هدف علم کشف حقیقت است که معیار آن به نسبت روشن است. ولی هدف گفتوگوی سیاسی رسیدن به تفاهم برای تحقق خیر عمومی و نیز کاهش دردها و آلام جامعه و مردم است و پایه آن قدرت و تعارض منافع است. پس بسیار پیچیده و متاثر از منافع و ارزشها و امور ذهنی میشود.
میپذیریم که گزاره ایشان قطعا از نیت نیک بیان شده، ولی با واقعیتهای سخت جامعه ما فاصله زیادی دارد. گفتوگو نه آسان و نه صرفا به اراده طرفین وابسته است؛ بلکه نیازمند مجموعهای از پیششرطهاست که در اغلب موارد در جامعه ما غایبند؛ از جمله به رسمیت شناختن دیگری، وجود حداقلی از حسن نیت و اهداف مشترک، برابری نسبی قدرت، امنیت در بیان نظرات و وجود رسانه آزاد، اعتماد متقابل و قواعد منصفانه بازی و استقلال قضایی، تضمین اجرای توافق ناشی از گفتوگو و ... هنگامی که این پایهها سست باشند، مسیر گفتوگو به جای تفاهم، به نمایش یا تسلیم تبدیل میشود. در جامعهای که شکافهای سیاسی و ارزشی عمیق بوده و تجربههای تلخ از حذف و تحقیر انباشته است، و سرمایه اجتماعی فرسوده، اعتماد عمومی کاهش یافته و تجربه گفتوگو اغلب به نتیجه نرسیده باشد، گفتن «خیلی راحت میشود گفتوگو کرد» ممکن است ناشی از نوعی غفلت از فقدان زمینههای لازم اجتماعی و روانی و تاریخی جامعه برای گفتوگو باشد و این غفلت میتواند مترادف با نداشتن آمادگی ورود به چالش گفتوگو و نیز انتخاب راه نادرست برای آن شود. در چنین جامعهای گفتوگو نهتنها «راحت» نیست، اگر ناممکن نباشد، پرهزینه است. انجام گفتوگو نیازمند زمینهسازی، شفافیت و تضمین است و نه صرف دعوت لفظی. اگر گفتوگو آسان بود حتما آقای پزشکیان تاکنون شعار وفاق خود را عملی کرده بودند. بنابراین به جای سادهسازی گفتوگو، باید از دشواری آن سخن گفت و از ضرورت بازسازی شرایطی که در آن، گفتوگو بتواند معنا و ثمر داشته باشد. در سوی دیگر در برابر گفتوگو، دعوا یا منازعه است که صرفا محصول بدخلقی یا تربیت بد افراد نیست و اغلب بازتابی از تضاد منافع، تبعیض ساختاری و نبود مسیرهای مشروع و منصفانه و کم هزینه برای بیان و حل اختلافات است. بنابراین نمیتوان گفت که «با کمی ملایمت» همه چیز حل میشود. چنین گفتاری ناخواسته میتواند واقعیت منازعههای عمیق اجتماعی و سیاسی را کوچک جلوه دهد. باید بگوییم که چه کسانی و در چه سطحی و در چه موضوعاتی حق دارند گفتوگو کنند؟ تا هنگامی که طرفین و حدود کلی موضوع گفتوگو مشخص نباشند، دعوت به گفتوگو بیشتر شبیه شعار اخلاقی است تا طرح عملی برای حل بحران.
وزیر خارجه ایران رسما گفتوگو با ایالاتمتحده را در شرایط، کنونی رد کرده است گو اینکه دو طرف این گفتوگو معلوم هستند ولی از نظر او دستوری برای گفتوگو جز تسلیم شدن وجود ندارد و این را ناقض فلسفه گفتوگو میداند. امکان گفتوگو در داخل کشور وضعیت بغرنجتری دارد مثل ایده گفتوگو با اسراییل است که اصلا طرف مقابل را به رسمیت نمیشناسند که وارد مرحله دستور گفتوگو شوند. بخش مهمی از تندروها و مخالفان سیاستهای این دولت از اساس، حقی برای مردم و دیگران قائل نیستند که بر پایه آن بخواهند در گفتوگوی مفیدی شرکت کنند. قدرت را هدیه خدا به خودشان میدانند و در عین اقلیت بودن همه قدرت و حقیقت را منحصرا حق خودشان میدانند.
نداشتن آمادگی برای گفتوگو فقط در سطح شهروندان داخل کشور نیست. اگر به بیرون از مرزها نیز بنگریم؛ وضعیت به مراتب بدتر است. گمان میرود نوع زیست اجتماعی، گذشته تاریخی، بحرانهای ناشی از تنازع بقا پس از انقلاب، فقدان شخصیت ثابت در کنشهای سیاسی و اجتماعی و ضعف در فهم واقعیت اجتماعی ایران و وابستگی به حمایتهای خارجی نزد آنان بر پیچیدگی امر و امتناع گفتوگو افزوده است. چنانچه کنشگری سیاسی از طریق گفتوگو را در داخل و خارج با هم مقایسه کنیم به مراتب داخل کشور وضع قابل تحملتری دارد. معنای این سخن آن است که عواملی فراتر از محیط سیاسی امکان گفتوگو را سخت کرده، زیرا کسانی هم که سالها، بلکه دههها در کشورهایی میزیند که تجربه گفتوگو و دموکراسی را پشت سر نهادهاند، آمادگی ذهنی لازم برای زیست سیاسی مبتنی بر تعامل و گفتوگو را ندارند. تمامی رسانهها و شبکههای اجتماعی محافل ایرانی در خارج از کشور، نشانگر این واقعیت است که ادبیات خشونت و رویکرد دروغ، اتهامزنی و تخفیف و انکار یکدیگر، فحاشی و حذف بر هر رویکرد دیگری که با گفتوگو سازگار باشد، غلبه دارد.
خشونت کلامی و گفتمانی موجود که به راحتی از طریق رصد رفتارهای این محافل به چشم میخورد این سوال را مطرح میکند که علت این همه فاصله از درک و توان و تحمل یکدیگر در چیست؟ مهم آن نیست که دریابیم چه کسی یا گروهی واجد حقیقت است، بلکه مشکل بزرگتر آن است که اساسا درکی از ضرورت گفتوگو وجود ندارد و در صورت درک نیز، مبانی گفتوگو و شیوه و تحمل و مدارای سخن گفتن نزد آنان اعتباری ندارد. آیا لازم نیست به واکاوی عمیقتری درباره علل فقدان بنیانهای فرهنگی و تاریخی و اجتماعی ضروری برای گفتوگو به عنوان تنها شیوه مدنی حل اختلاف بپردازیم؟
یکی از مشکلات گفتوگو در داخل کشور خروج یکی از ارکان ضروری گفتوگو، یعنی روحانیت و ائمه جمعه از این عرصه است. آنان اکنون متکلمالوحده بودن را ترجیح میدهند در حالی که پیش از انقلاب و حتی اوایل آن، روحانیون شاخص یک پایه و طرف گفتوگوهای آزاد بودند و اکنون غایب این عرصه و حتی مانع آن هستند. همین غیبت به نزول فاحش اندیشه دینی و پسافتادگی آن از نیازهای روز منجر شده و هر روز شاهد حرفهای تکراری و کم محتوای آنان هستیم. جالبترین نکته در مورد ایران این است که گفتوگوی جامعه مدنی با یکدیگر یا گفتوگوی مردم با حاکمیت و گفتوگوی حاکمیت با مردم تا حدی قابل تصور است. ولی ضروریترین گفتوگو که درون حاکمیتی است که باید وجود داشته باشد، متاسفانه وجود ندارد. نمونه مهمش لجبازی غیرمنطقی و خلاف مصالح ملی شورای عالی فضای مجازی در رفع فیلترینگ است یا میان مجمع تشخیص و مجلس و هیات عالی نظارت و دولت و دستگاه قضایی تعارضات و ناهماهنگیهای عجیب و غریبی دیده میشود که نشانه فقدان گفتوگوی سودبخش و ضروری درون حاکمیتی است. اگر در آنجا هم گفتوگو نباشد منازعه در سطوح قدرت بالا میگیرد و دودش به چشم ملت میرود. بنا بر این نه آقای پزشکیان! گفتوگو آسان نیست. اگر تا حالا شده وضعمان این نبود.