اصلاحطلب رزمنده
گفتار هایی از فعالان سیاسی در نشست مجازی حزب اتحاد ملت به یاد رضا یوسفیان

گفتار هایی از فعالان سیاسی در نشست مجازی حزب اتحاد ملت به یاد رضا یوسفیان
رضا یوسفیان از چهرههای سیاسی اصلاحطلب روز جمعه درگذشت. در توضیح فعالیتهای او از حضورش در جبهه جنگ با بعثیهای عراق میگویند که خاطرات اندکی از آن زمان و دوران اسارتش مطرح کرده است. پس از آن هم در دوران دانشجویی، فعالیت سیاسی و دانشجویی خود را بهعنوان عضو تحکیم وحدت شروع کرد و از همین راه در شورای شهر اول شیراز پیروز انتخابات شد. بعد هم در انتخابات مجلس ششم حضور پیدا کرد و تلاشهایش در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی این دوره در کارنامه سیاسیاش به چشم میخورد. در کنار آن هم بهعنوان پزشک فعالیت داشت. حضور او در جبهه مشارکت و پس از انحلال آن حزب، در اتحاد ملت، خاطرات بسیاری را برای فعالان سیاسی اصلاحطلب ایجاد کرده است. در این راستا حزب اتحاد ملت ایران اسلامی به یاد او در کلابهاوس یادبودی را با حضور برخی چهرههای سیاسی و نمایندگان مجلس ششم برگزار کرد که بخشی از آن در ادامه میآید:
اصلاحطلب واقعی
جلال جلالیزاده
نماینده سنندج در مجلس ششم
افرادی مانند آب زلالند و شاید وقتی هستند حضورشان آنقدر درگیرکننده نیست، اما وقتی میروند جای خالی آنها بهشدت محسوس است. وقتی شنیدم دکتر یوسفیان را از دست دادهایم. خارها عمر طولانی دارند و گلها زود پرپر میشوند. ایشان همچون گلی بود که خیلی زود از میان ما رفت. در جبهههای جنگ بود و هیچگاه تلاش نکرد از این حضور برای پیشبرد خواستهاش استفاده کند. اخلاق، اعتمادبهنفس و روحیات عالی داشت و اصلاحطلبی واقعی بود که در مجلس ششم خوش درخشید. همه مردم از هر دین و مذهب و هر قومیتی این فقدان را درک میکنند. ایشان در تجربه اصلاحات، هم در حزب مشارکت و هم در حزب اتحاد، نمونه یک اصلاحطلب واقعی بود. در موضعگیریها در مجلس در کنار آقایان تاجرنیا و دادفر حضور داشت و البته همواره از فعالیتهای تشکلی و اصلاحطلبانه دفاع کرد. هر وقت طرحی اصلاحطلبانه مطرح میشد، با جسارت و شهامت عقیدتی نگاه سیاسی خود را بیان میکرد. ردصلاحیت او در مجلس هفتم بسیار ناراحتکننده بود. او قریب به 10 سال از جوانیاش را در جبهههای جنگ با عراق بود و همه تلاشاش برای مردم، باانصاف بود. زبان ما بر بیان این خوشرویی و خوشاخلاقی و سیاستورزی او الکن
است. بهراستی امروز به اصلاحطلبان و مردم ایران باید تسلیت گفت.
به دنبال خیر عمومی
امیر آریازند
عضو حزب مشارکت
یوسفیان تا لحظه آخر دغدغه مردم و دغدغه اجتماعی داشت و در حوزههای مختلف علمی، ادبی، هنری و فنی شایستگیهای خود را نشان داد. همراهی دائمی با مردم داشت و با توجه به مسائل و مشکلاتی که در جامعه است همه ما باید به تأسی از ایشان و روح بلند ایشان در دریای مواج روزگار قطبنمایمان به سمت حل مشکلات جامعه و برآوردن خیر عمومی باشد. سیر تحولات ممکن است به هر سو ما را ببرد، اما باید همچون یوسفیان به خداوند و عهدی که با آن داشتهایم پایبند باشیم. ایشان چه در زمانی که در جنگ و جبهه در نوجوانی فعالیت میکرد چه در سنگر دانشگاه، سنگر نمایندگی مجلس و سنگر تشکلهای حزبی، چه مشارکت و چه اتحاد ملت و چه سنگر حرفه تخصصی خود خوش درخشیده و همیشه حل مشکلات مردم را در نظر داشته است. ایشان خیر کثیر بودند و زحمت کمی برای دیگران داشتند. انشاءالله روحشان در آرامش باشد و ما هم از این الگوی درخشان تأسی بجوییم.
کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم و پرونده هستهای ایران
علیرضا نامورحقیقی
تحلیلگر سیاسی
پس از مرگ گفتوگوی دو دوست تمام نمیشود و همین هم باعث میشود پس از مرگ هم خاطرات شیرین ادامه یابد. چرا ایشان انقدر مهم بودند و هستند؟ انسانهایی که تهی هستند و میراث معنوی و دوستی ندارند، پس از مرگشان تمام میشوند و این گفتوگو ادامه نمییابد، اما آنان که میراث معنوی دارند، گفتوگو را ادامه میدهند و تلخی نبودِ آنها با ادامه گفتوگو به تصویری جاودانه بدل میشود. ایشان همیشه انرژی مثبتی را به آنها که در کنارش قرار میگرفتند، منتقل میکردند. آقای یوسفیان حس معنوی و شیرینی داشت که در دیدارها به اطرافیان منتقل میکرد. گاهی رنجها باعث تلخی و بداخلاقی، تنفر و عصبانیت ما میشود، اما درباره او چنین نبود و این نگاه مداراجویانه باعث میشد که او به بسیاری نزدیک شود و هیچ نگاه از بالا به پایینی نداشته باشد. او همیشه دنبال راهحل بود و او تواضعی داشت که هیچگاه نمیخواست بنابر جایگاهش شناخته شود. حضور چنین افرادی در کشورهایی مانند ایران در جایگاه تصمیمگیری میتواند تاثیرگذار باشد. شاید برای بسیاری مهم نباشد اما اینها تاثیرات بسیاری برای بهبود زندگی مردم دارند. همین مجلس ششم، کمیسیون امنیت که آقا رضا عضوش بود تمام
تلاششان را داشتند که بهگونهای رفتار شود که پرونده ایران به شورای امنیت نرود. تلاش مجلس هم به نتیجه رسید، آنها توانستند این اثر را بر نهادهای دولتی بگذارند که در تصمیماتشان به سمتی نرود که چنین اتفاقی بیفتد. پرونده ایران با این تلاشها تا پایان مجلس ششم به شورای امنیت نرفت و این روند در مجلس هفتم تضعیف شد و در نهایت هم پس از چند سال به شورای امنیت رفت. هر روز زودتر به شورای امنیت میرفتیم تهدیدهای گستردهتر و بیشتر ما را در بر میگرفت. در تحلیل این شخص در زندگی عمومی و خصوصی این را میگویم که در دوراهی پرنسیب و منافع، او پرنسیبش را انتخاب میکرد و در هر شرایطی در موضعگیری و سخن گفتن منافع مردم را در نظر میگرفت. با وجود چنین آدمهایی میتوان به آینده کشور و بهبود وضع جامعه امیدوار بود.
آرامش و پاسخگویی
مهدی شیرزاد
عضو حزب اتحاد ملت
ما در سالهای مجلس ششم بهعنوان فعال دانشجویی مزاحم دکتر یوسفیان بودیم و البته از طریق پدر (احمد شیرزاد) هم ارتباطاتی داشتیم، بهویژه برای پیگیری مشکلات دانشجویان از جمله درباره دانشجویان بازداشتی. در این بین صمیمیت او بهگونهای بود که احساس نمیکردیم با یک نماینده در حال گفتوگو هستیم. شوخطبعی و صمیمیت و خاکی بودن کمتر در میان مقامات وجود دارد که او از جمله این افراد بود. ایشان هم در برابر بیمارانش و هم در برابر مردم، رفتاری همراه با آرامش داشت و تلاش میکرد در عین متعهد بودن و وظایفی که انجام میدهد، پاسخگویی لازم را هم داشته باشد.
همیشه در متن
محمدرضا سعیدی
نماینده تهران در مجلس ششم
برای خود من که سالها با ایشان هممسیر بودم، سخت است. صحبتهای زیادی شد، به نظرم ایشان تفاوتهای زیادی با خیلیها داشت؛ آن هم بهعلت تجربه زیستی متفاوتی که پشت سر گذاشته بود. در سن 15سالگی به جبهه میرود و بعد اسیر میشود. من درباره دوران اسارت خیلی با ایشان گفتوگو کردم. به نظر من ایشان یک مهاجر بود؛ مهاجری بود که درون خودش ظرفیتهایی را پرورش داده بود و قدرت یادگیری را در خود بالا برده بود. با فردی روبهرو بودیم که در متن مشکلات توانسته بود ظرفیتسازی کند. وقتی وارد دانشگاه شد در متن بود، همیشه در حال خواندن کتاب بود و با تحولات آشنایی داشت. در مجلس هم در متن بود. به نظرم ایشان در مهاجرتی که داشت، نگاهی به انسان پیدا کرده بود که برایش انسانیت مهم شده بود و برای همین دفاع از آدمها در قاموس ایشان جایگاه ویژهای داشت. رضا را از این زاویه هم باید دید؛ رضایی هم که از مجلس بیرون میرود باز هم در متن بود یا موقعی که با بیماری سرطان روبهرو شد، مقوله امید را دنبال میکرد و من اصلا فکر نمیکردم، ایشان ما را ترک کند. یکی از زاویههای خوب این بود که ایشان ظرفیتی پیدا کند که این روزها از آن به هوش فرهنگی یاد
میکنند و قدرت انطباق بالایی داشت و به همین علت میتوانست با آدمهای زیادی گفتوگو کند. دارای تفکر انتقادی بود، تلاش داشت با استدلالورزی مسئله را حل کند. هیچوقت انسانها را در مسئله مخلوط نمیکرد. همین موضوع باعث میشد که او محبوب شود، به پختگی رسیده بود که میتوانست در آنِ واحد مهارت پیدا کند و قدرت هماهنگی بالایی داشته باشد. اینها باعث شده بود که ایشان حلقه اتصال شود. ما در جاهای مختلفی کنار هم حضور داشتیم، جاهایی که افرادی وجود داشتند که دیدگاه متفاوتی داشتند، اما ایشان ارتباط میگرفتند و ما به ایشان اقیانوس آرام میگفتیم. این میتواند الگویی برای بسیاری از افراد باشد. رضا قهرمان نسل ما و نسل امروز است. هرگز ندیدم آقا رضا پوستینی از خود باسوابق و زجری که کشیده بدوزد، ما سرمایه بزرگی را از دست دادیم و جایگزین شدن آسان نیست. روح خدا در این بشر جاری بود و برای همین است آدمهای مختلف با اندیشههای مختلف درباره ایشان حرف میزنند.
محبت برادر
هانیه یوسفیان
خواهر مرحوم یوسفیان
برای ما از دست دادن رضا بسیار سخت است و اگر همدردیهای شما نبود، این فقدان بسیار سختتر میشد. زمانی که رضا از اسارت نیروهای بعثی آزاد شد، من چهار سال داشتم. خدا رضا را یک بار به ما پس داد و بار دیگر او را از ما گرفت. مادرم میگوید ما بهنوعی ناامید بودیم که رضا اینقدر زود آزاد شود. همیشه تصویری که از آن روزهای رضا در ذهن من باقی مانده است، براساس خاطرات اطرافیان بوده، این است که مدتی در میان مفقودالاثرها بوده و بعد اسم ایشان در میان لیست صلیب سرخ قرار میگرفت. در دوران اسارات هم نامههایی میان مادرم و رضا ردوبدل شده است و در یکی از این نامهها نوشته شده بود که خواهر کوچکی داری به نام هانیه و این نامه بسیار برای من جالب بود. روزی که رضا آزاد شده بود و مادر و خواهر بزرگترم او را بغل کردند، او از دیدن من تعجب کرده بود. از آن زمان حس عمیقی بین من و رضا شکل گرفت. از آن زمان رضا برای من انسان ویژهای بود و هنوز هم هست و امیدوارم بتوانم این ویژگیها را در خودم تقویت کنم.
وفادار به عهد
علی مزروعی
نماینده اصفهان در مجلس ششم
آقای یوسفیان مصداق این آیه بود که در میان مومنین افرادی هستند که به عهد خود با خدا وفا میکنند. امسال که رو به پایان است، سال تلخ و جانسوزی برای ما و ملت ایران بود و در روزهای آخر تلخترین خبری که شنیدیم، پرواز رضا به سوی ملکوت بود. نمیدانم چه میتوان درباره آقای یوسفیان گفت؟ همین جمعی که امروز اینجا جمع شدهایم و با تغییر و تحولات فکری که در این سالها داشتهایم، شعاع آقای یوسفیان طوری بوده که همه ما را دور هم جمع کرده است. در ادبیات دینی میگویند اگر چهل نفر بر درستی عمل یک مومن شهادت بدهند، او بهشتی است و امروز صدها نفر شهادت میدهند که او مردی نیک و مردمدار بود. رضا موجودی بهشتی بود و همه افرادی که با او در اتباط بودند را تحت تاثیر قرار میداد؛ با آن سعهصدر و مهربانی. او رفت و امیدوارم ما همه بتوانیم راهی را که او در آن محکم و استوار بود، که خدمت به کشور و مردم بود، ادامه دهیم که او نمونه فرد مومن ایثارگر وطندوست را به نمایش گذاشت، و امیدوارم دیگران هم شهادت بدهند که ما هم توانستهایم قدمی در این راه برداریم. آنچه برای همه ما اهمیت دارد این است که راه رضا را درست ادامه دهیم. او همیشه و تا همین اواخر
از وضعیت کشور بسیار نگران بود و آینده را سخت و دشوار میدید.
یک جرعه کتاب
لیلی فرهادپور
نویسنده و فعال حقوق زنان
من درباره دکتر یوسفیان حرف میزنم که شاید کمتر از این جهت برای جامعه شناخته شده باشد. آشنایی من با ایشان بهخاطر گعده کتابی بود که از سال 97 با تعدادی از دوستان پزشکشان به نام «یک جرعه کتاب» ایجاد کرده بودند. من از سال 98 بهطور اتفاقی به این گعده پیوستم و در این مدت خیلی جدی جلسه داشتند و 40 کتاب کلاسیک را طی این جلسات نقد و بررسی کردند. در تمام این مدت به غیر از زمانی که بیماری اجازه نمیداد، پای ثابت جلسات نقد و بررسی بود. وقتی پزشکی را میبینم که هنر را دنبال میکند، انگار یک جهان دیگری از پزشکها هم وجود دارند. من فکر میکردم در مقابل افرادی مانند دکتر یوسفیان، نباید کم بیاورم و برای همین کتابهایی را که قبلا خوانده بودم یا کمتر خوانده بودم دوباره میخواندم. نکته دیگر این بود که برخی مواقع دوستان با نقدهای رادیکال من مخالفت میکردند، اما دکتر یوسفیان بهرغم اینکه زمینه مذهبی داشت، هیچ موضعی در برابر نقدهای من نمیگرفت و حتی همراه هم میشد. بین این جلسات، با التهاباتی که پیش آمده بود، از انتخابات 1400 تا حرکت اعتراضی اخیر، نشستهایی داشتیم که ادبیات را کنار میگذاشتیم و سیاسی حرف میزدیم و خیلی
نقدهای شدیدی هم بعضا صورت میگرفت، اما دکتر یوسفیان موضعگیری نداشت و کامل توضیح میداد، بهگونهای که آدم یادش میرفت این آدم تحکیم وحدتی و اصلاحطلب است. ما یکماهونیم پیش جلسه نقد و بررسی گیلگمش داشتیم و در همان حالت که بیمار بودند، اما آمدند و حرف زدند.
پلورالیسم در گفتار و عمل
محمدحسن گلرخیان
فعال سیاسی اصلاحطلب در استان فارس
در سالهای غربت جریان چپ، سالهای 71 و 72، فعالیت این جریان محدود به ائتلاف خط امام بود. در کنارش فعالیتهای دانشجویی هم تحت عنوان تحکیم وحدت شکل گرفته و یکی از چهرههای فعال دانشجویی، آقا رضا بود. بعد هم جریان دومخرداد و پس از آن انتخابات شورای شهر شکل گرفت. در شورای شهر، هم من و هم آقا رضا کاندیدا شدیم و لیست دومخرداد شکل گرفت. لیست ما اکثریت رای را آورد و من علیالبدل شدم. چالشهای جالبی در این بین برای انتخابات مجلس که یک سال بعد برگزار میشد، اتفاق افتاد. رضا هیچ تمایلی برای حضور در مجلس نداشت، اما جبهه دوم خرداد تمایل بسیار داشت و او بهعنوان گزینه جنبش دانشجویی به انتخابات وارد شد. او هیچگاه ولع قدرت نداشت و به سختی هم این را پذیرفت. نکته دوم درباره او، رضا مظهر بارز پلورالیسم در عقیده و عمل بود. در مراسم تشییع او از بچههای سپاه، جبهه و جنگ تا لائیک، ملی مذهبی و غیره بودند. او نه مسئولیت و موقعیتی داشت و نه قدرتی، فقط شخصیت او باعث جذب این همه آدم با افکار متفاوت شد. او معتقد به «ایران برای همه ایرانیان» بود و به همه عقاید هم احترام میگذاشت. در آسیبشناسی اعتراضهای اخیر، گفتوگو در جامعه و
آنها که میتوانند رابط باشند، مطرح بود و ما در همین بخش به چهرههایی مانند رضا نیاز داشتیم و داریم و بر همین اساس جای خالی او بیشتر به چشم میخورد.
سمج در آموختن
محمد دادفر
نماینده بوشهر در مجلس ششم
من از زمان دانشجویی رضا یوسفیان را میشناختم و پس از آن هم در مجلس با هم فعالیت داشتیم. پیش از بیماری هم با هم مرتبط بودیم و مسافرتهایی به قونیه و تاجیکستان رفتیم و سالها رفیق پیادروی هم بودیم. با روحیات او بسیار آشنا بودم. او شوق زیادی به یادگیری داشت و مصداق بارز این سخن فردوسی بود که «میاسای ز آموختن یک زمان/ ز دانش میفکن دل اندر گمان». ایشان از دوران جنگ و جبهه بسیار کم خاطره میگفت و تنها یک خاطره از روز اسارت و یک خاطره از انگلیسی یاد گرفتناش در اردوگاه میگفت و معمولا از این خاطرات میگذشت. درباره فراگیری زبانش میگفت:«در اردوگاه میخواستم هم زبان انگلیسی و هم زبان عربی بیاموزم و یک دانشجوی پزشکی هم حضور داشت که در کانادا تحصیل کرده بود و به ایران بازگشته و در جنگ اسیر شده بود. میخواستم از او زبان انگلیسی بیاموزم و او بسیار بداخلاق بود و سر من داد کشید و من اولین بار فرار کردم.» اما او در نهایت در همین زمان اسارت عربی و انگلیسی را آموخت. در مجلس هم که بودیم آقای جزایری زبان آلمانی میدانست و رضا در تلاش بود این زبان را هم بیاموزد. این سماجت در آموزش هم اثباتکننده همان خاطره بود. من 14 سال معلم
ادبیات بودم و در روزهای پیادهروی با رضا مجبور شدم همین دروس را یکبار دیگر بخوانم و با تغییرات روز آن را هم بیابم تا سوالاتی که او در این مسیر درباره دستور زبان فارسی و عروض میپرسید، جواب دهم. این خصلت سماجت در آموختن موجب شده بود که او منحصربهفرد باشد. خاطرات رضا بسیار جالب بود و افسوس که آن را ثبت و ضبط نکردم، اما امیدوارم خانوادهاش چنین کرده باشند و از آن مستندی هم ساخته شود.
منشأ اثر بود
سعیدرضا رحمدار
فعال سیاسی و عضو تحکیم وحدت
من بیشتر به نحوه ورود ایشان به جنبش دانشجویی میپردازم. آقا رضا دو سال قبل از من وارد دانشکده پزشکی شده بود و ورودی سال 70 بود. من از سال 72 تا 79 عضو دفتر تحکیم وحدت بودم. فراکسیون ضعیف و ابتدایی را با کمکهای آقای افشاری راه انداخته بودیم تا در سال 75 که اوج این فراکسیون بود. در اواخر 74 دکتر جلالی ایشان را به ما معرفی کرد، یکی از سوالاتی که دوستان را به تعمق در آن فرا میخوانم، این است که من از رضا پرسیدم که تو با این همه تسلط چرا تا الان نیامدهای؟ گفت، من دو نکته دارم، یکی اینکه احساس خطر میکنم که به میدان آمدهام، دوم اینکه، میدانم که میتوانم منشأ اثر باشم و من هر دو را در وجود ایشان دیدم. دو بیانیه در مجمع تحکیم طی 7 سالی که من بودم منتشر شد، یکی بیانیه مشهد بود که میگفت، دانشگاهها از حوزهها اسلامیتر هستند که فکر کنم به قلم آقای تاجرنیا نوشته شده بود و دومی که بیانیه بسیار مهمی بود و تا مدتها مجموعه امنیتی دنبال این بود که این بیانیه چیست، به قلم آقا رضا درباره نظامیگری و اعلام خطر از ورود نظامیان به عرصه سیاست بود که بسیار بیانیه پرمغز و پر از کلمات فصیح بود، طوریکه یادم نمیرود شبانه به
بهانه دعای کمیل چند نفر آمدند و عملا دانشکده پزشکی را تسخیر کردند و این نشان از همان جمله داشت که میگفت «میتوانم منشأ اثر باشم». انشالله که مثل او صحیح زندگی کنیم و صادق باشیم.