او شعر بود و شعر اوست/ژاکلین؛ هنرمندی مستقل، کامل و جسور
خبر تلخ از دست دادن ژاکلین بسیار مرا متاثر و غمگین کرد؛ چراکه ژاکلین پر از احساس، شعر، شعور و آهنگ بود و با وجود اینکه بهعنوان یک هنرمند تواناییهای زیادی داشت، همیشه در مسیر تکامل گام برمیداشت و میگفت: «من در تلاشم از امروز تا فردا بهاندازه ۱۰۰سال دیگر رشد کنم.» این جمله نهتنها یک شعار، بلکه روش زیستن او بود؛ روشی که او را به هنرمندی الهامبخش برای نسلهای مختلف بدل کرد.

خبر تلخ از دست دادن ژاکلین بسیار مرا متاثر و غمگین کرد؛ چراکه ژاکلین پر از احساس، شعر، شعور و آهنگ بود و با وجود اینکه بهعنوان یک هنرمند تواناییهای زیادی داشت، همیشه در مسیر تکامل گام برمیداشت و میگفت: «من در تلاشم از امروز تا فردا بهاندازه 100سال دیگر رشد کنم.» این جمله نهتنها یک شعار، بلکه روش زیستن او بود؛ روشی که او را به هنرمندی الهامبخش برای نسلهای مختلف بدل کرد.
ژاکلین فقط «دختر ویگن» نبود، هویتی مستقل داشت و خودش بهتنهایی یک هنرمند کامل بود؛ کسی که هم شعر مینوشت، هم ملودی میساخت و هم میخواند. صداقت در هر کلمهای که مینوشت، هر آهنگی که میساخت و حتی در خندههای کوتاهش دیده میشد. شاید همین صداقت و مهربانی بیپیرایه بود که گاه باعث میشد کملطفیهایی از سوی برخی اهالی موسیقی ببیند. بهعنوان مثال دوست داشت خودش بخواند، اما خیلیها نمیخواستند، یا اینکه نامش پای بعضی آثارش ذکر نمیشد. بااینحال همیشه میگفت: «اگر باز هم به عقب برگردم، همین مسیر را میآیم و مینویسم و میسازم؛ چون من شعرم و شعر من است، من ملودیام و ملودی من است.»
سبک ترانهسرایی و نگاه هنری
ترانههای ژاکلین بازتابی از روح بیقرار و جستوجوگر او بودند. زبان او در عین سادگی، سرشار از تصاویر شاعرانه و استعارههایی بود که از دل زندگی برمیآمدند. او از شعار و پیچیدگیهای بیمورد پرهیز میکرد و تلاش داشت کلماتش مستقیم با دل شنونده سخن بگویند. مهمتر از همه، هر ترانهای را باتوجه به شخصیت و دنیای درونی خوانندهای که قرار بود آن را اجرا کند، مینوشت. به جنس صدای خواننده، محدوده تواناییهایش و حتی به اینکه قسمت درخشان صدا در چه نتهایی شنیده میشود، توجه میکرد. این ویژگی باعث میشد آثار او زنده و اختصاصی باشند و شنونده احساس کند، ترانه فقط برای همان صدا خلق شده است.
ژاکلین به روایت هم اهمیت ویژهای میداد. بسیاری از ترانههایش داستانی کوچک را روایت میکردند؛ داستانی از عشق، دلتنگی، امید یا حسرت. این نگاه روایی، ترانههای او را به قطعاتی ملموس و صمیمی تبدیل میکرد. درعینحال موسیقی برایش صرفاً وسیلهای برای شهرت نبود، بلکه بخشی از هویت و زندگیاش محسوب میشد. او با موسیقی نفس میکشید و با کلمات زندگی میکرد.
جایگاه ژاکلین در موسیقی ایران
در دورهای که حضور زنان در عرصه موسیقی بیشتر در نقش خواننده تعریف میشد، ژاکلین جسورانه در مقام ترانهسرا و آهنگساز وارد شد. این تصمیم متفاوت، علاوه بر استعداد ذاتیاش، ریشه در اعتمادبهنفس و جسارتی داشت که کمتر در آنسالها میان زنان دیده میشد. او انتخاب کرد مستقل بماند، بدون ترس مسیر خودش را برود و با زبان موسیقی سخن بگوید. بدینترتیب ژاکلین با وجود همه موانع، توانست برای خوانندگان زیادی آثاری زیبا و ماندگار خلق کند. ترانههای او فقط مجموعهای از واژهها نبودند؛ بلکه قطعاتی بودند که با شناخت عمیق از صدا و شخصیت خواننده شکل گرفتند. همین نگاه، او را از بسیاری از ترانهسرایان همنسلاش متمایز میکرد.
زبان و تعهد
ژاکلین در ترانهنویسی به زبان فارسی بسیار متعهد بود. مراقب بود که هیچ عبارت نادرست یا کممایهای در آثارش وارد نشود. برای او شعر و موسیقی، نه ابزار سرگرمی، بلکه ابزاری برای زیستن و ماندگاری بودند. حساسیتاش به انتخاب واژه، دقتاش در ملودیسازی و وسواساش در هماهنگی کلمه با صدا، همه نشان میدادند که کار برای او فقط یک حرفه نبود، بلکه نوعی زیستن بود.
تاثیر زنبودن در هنر او
اکثر آثار زیبایی که از گذشته شنیدهایم، توسط آهنگسازان مرد ساخته شدهاند، اما آهنگهای یک آهنگساز زن، روح و رنگ دیگری دارد. ژاکلین از زنانگی خود نهتنها فرار نکرد، بلکه آن را به نقطهقوت تبدیل کرد. صدایش، انتخاب کلماتش و روایتهایش، همگی آمیخته با تجربههای زنانه بودند؛ تجربههایی که پیش از آن، در فضای موسیقی کمتر شنیده میشدند. او بیپروا از عشق، رنج، انتظار و امید نوشت و این صداقت زنانه بود که به آثارش رنگی یگانه میبخشید.
میراث و ماندگاری
میراث ژاکلین برای ما همان آثارش است؛ ترانههایی که همچنان شنیده میشوند و هربار شنیدنشان، یاد و خاطره او را زنده میکنند. او مؤلف بود و ناماش در هر خط و هر نُت از آن آثار باقی مانده است. موسیقی برای ژاکلین، انتخابی شغلی نبود؛ استعدادی بود در روح و خون او. او با شعر و موسیقی زیست و درنهایت نیز با شعر و موسیقی ماندگار شد.
ژاکلین بسیار ایران را دوست داشت. هرجا که میرفت، از ایران با عنوان «خانه» یاد میکرد. همین عشق عمیق به وطن در آثارش نیز بازتاب داشت؛ چه در انتخاب کلمات، چه در لحن و چه در احساسی که به شنونده منتقل میشد.
اگرچه امروز ژاکلین در میان ما نیست، اما حضور او همچنان زنده است؛ در ترانههایی که نسلبهنسل شنیده میشوند، در صداهایی که با کلمات او ماندگار شدند و در یاد و خاطره کسانی که صداقت و صمیمیتاش را لمس کردهاند. ژاکلین با کلمات و ملودیهایش به جاودانگی رسید؛ همانگونه که خود باور داشت: او شعر بود و شعر اوست، او ملودی بود و ملودی اوست.