با این جزئیات، برنده آذربایجان است
الدار ممدوف، کارشناس و محقق مؤسسه کوئینسی، در مطلبی ویژه به ریشهها و واقعیتهای توافق آذربایجان و ارمنستان و ترامپ پرداخته است و به نکاتی کمتر دیده و شنیده شده در این زمینه اشاره کرده است.

به گزارش هممیهن آنلاین، «توافق صلح» کاخ سفید بیش از آنکه بازتابدهنده سازش متوازن معرفیشده به افکار عمومی باشد، بیانگر پیروزی نظامی باکو بر ارمنستان است.
موج اخیر تحرکات دیپلماتیک میان ارمنستان و آذربایجان که با رونمایی پر سر و صدای پیشنویس توافق صلح در کاخ سفید به اوج رسید، بهعنوان گشایشی در مسیر صلح در قفقاز جنوبی ستوده شده است.
اما در پسِ این لحن شادمانه، واقعیتی بهمراتب پیچیدهتر نهفته است؛ جایی که روایتهای پیروزمندانه، تنشهای حلنشده را پنهان میکنند و جایی که برتری نظامی و نه سازش واقعی، همچنان شرایط را تعیین میکند.
یک روز پیش از میزبانی نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان، و الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان، در نشست هشتم اوت، دانلد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در «تروث سوشال» اعلام کرد که رهبران دو کشور در «مراسم رسمی امضای صلح» گرد هم خواهند آمد، اما رویداد واقعی تنها به صدور یک «اعلامیه مشترک» با هفت بند انجامید که تنها چهار بند آن بهطور ملموس به مناقشه پرداخت و باقی، جملات کلی درباره صلح و ستایش فراوان از میانجیگری ترامپ را در بر گرفت.
نخستین و مهمترین بند این اعلامیه، ماهیت موقتی آن را آشکار کرد: توافق صلح تنها توسط وزیران خارجه پاراف شده بود و از سوی رؤسای کشورها امضاء نشده بود. زمانی که متن کامل چند روز بعد منتشر شد، محتوا به طرز آشکاری آشنا به نظر آمد؛ نسخهای بازگرمشده از اصول توافقنامه هلسینکی ۱۹۷۵ (مصونیت مرزها، حاکمیت و تمامیت ارضی) همراه با اشاره به اعلامیه آلماتی ۱۹۹۱ که فروپاشی شوروی را رسمیت بخشید و اتحادیه کشورهای مستقل مشترکالمنافع را بنیان گذاشت؛ اتحادی که هر دو کشور به آن پیوستند. این ابهام عمدی، نشان میدهد که موانع بزرگ پیش از امضای نهایی توسط رهبران دو کشور همچنان باقی است.
تأکید پیشنویس توافق بر «عدم مداخله در امور داخلی» در برابر مطالبه قاطع آذربایجان، پوچ جلوه میکند؛ مطالبهای مبنی بر اینکه ارمنستان باید همه اشارهها به قرهباغ کوهستانی را از قانون اساسی خود حذف کند. این منطقه مورد مناقشه که دو جنگ ویرانگر (دهه ۱۹۹۰ و سال ۲۰۲۰) را برانگیخت، با پیروزی نظامی آذربایجان، الحاق اجباری و پاکسازی قومی بیش از ۱۰۰ هزار ارمنی بومی در سال ۲۰۲۳ پایان یافت. حذف این گره ماهیتی از سند، شکاف میان نمایش دیپلماتیک و واقعیتهای میدانی را آشکار میکند.
مطالبه اصلاح قانون اساسی، برای پاشینیان، بهشدت پرمخاطره است؛ او هماکنون با واکنش تند ارمنیان روبهروست که آن را تسلیم خفتبار در برابر خواستههای باکو میدانند. پاشینیان که شخصیتی بهشدت مناقشهبرانگیز است و با هر دو نیروی قدرتمند ــ دیاسپورای ارمنی و کلیسای حواری ارمنی ــ در چالش قرار دارد، باید با احتیاط بسیار تا انتخابات پارلمانی ۲۰۲۶ پیش برود. پیشبرد اصلاحات قانون اساسی پیش از آن زمان، خطر تضعیف بیشتر موقعیت او را به همراه دارد، بهویژه که این تغییرات نیازمند تصویب در همهپرسیای جنجالی است.
با این حال، الهام علیاف که مشتاق تثبیت پیروزیهای نظامی خود است، ممکن است تحمل تأخیرهای بیپایان را نداشته باشد.
موانع حلنشده دیگری نیز به چشم میخورند. هرچند به رسمیت شناختن متقابل تمامیت ارضی، در نظریه باید از مناطق محصور در خاک یکدیگر محافظت کند، در عمل این ارمنستان است که آسیبپذیرتر است. سه برونبوم آذربایجان ــ کرکی، یوخاری آستپارا و سوفولو ــ در موقعیتهای راهبردی در امتداد یا نزدیکی جادههای حیاتی ارمنستان از جمله بزرگراه ایروان–تفلیس قرار دارند و بازگشت این مناطق به کنترل باکو میتواند پیوند زمینی ارمنستان با گرجستان را به خطر اندازد.
مبادله اراضی شاید راهحلی باشد، اما ایروان فاقد اهرم متقابل است، چرا که بر خلاف آذربایجان، هیچ برونبوم ارمنی راهبردی در خاک آذربایجان برای معاوضه در اختیار ندارد. این نابرابری، انگیزه باکو را برای چشمپوشی از مزایای تاکتیکی خود اندک میکند و تضمین میدهد که در کنار برتری نظامی، اهرم سرزمینی خود را نیز در برابر هرگونه درگیری آینده حفظ کند.
این رویداد، عیب بنیادی آنچه «توافق صلح» خوانده شده را آشکار میکند؛ این توافق بیش از آنکه بازتابدهنده مصالحهای متوازن و دربرگیرنده منافع اساسی دو طرف باشد، بازتاب پیروزی نظامی جمهوری آذربایجان است. اکنون که باکو اهداف میدانی خود را محقق کرده، انگیزه چندانی برای ارائه امتیازات معنادار احساس نمیکند.
با این حال، تاریخ هشدار میدهد که نباید پیروزی نظامی را با صلح پایدار یکسان انگاشت. پیروزی کوتاهمدت ارمنستان در سال ۱۹۹۴ بهخوبی نشان داد که ورق روزگار تا چه اندازه میتواند بهسرعت برگردد. هرچند جمهوری آذربایجان از مزیتهای ساختاری چون وسعت بیشتر، جمعیت بالاتر و منابع طبیعی غنیتر برخوردار است، اما برتری کنونی آن تضمینشده نیست و تغییر در ائتلافهای منطقهای یا تحولات داخلی میتواند معادله را دگرگون کند. خطر اصلی در آن است که این توافق، صلحی بر پایه پیروزی یکطرفه را نهادینه کرده و زمینه شکایات حلنشدهای را فراهم میآورد که بهجای آشتی واقعی، ممکن است بذر جنگهای آینده را بیفشاند.
این واقعیتها جایگاه حداکثری الهام علیاف را توضیح میدهد؛ او میکوشد با بهرهگیری از برتری کنونی، هرگونه امکان بازگشت ارمنیها به موقعیت پیشین – آنچه باکو آن را «انتقامجویی ارمنستان» میخواند – برای همیشه از میان ببرد. این راهبرد در بند گستردهای از توافق صلح (ماده ۸) آشکار شده که الزام به مقابله با «جداییطلبی» در تمام اشکالش را مقرر میکند. این عبارت، دو کارکرد همزمان دارد: نخست، خاموش کردن کامل دعاوی ارضی ارمنستان بر قرهباغ و دوم، محروم ساختن جمعیت ارمنی از حق بازگشت. در نتیجه، کوچ اجباری سال ۲۰۲۳ نهتنها راهحلی نظامی، بلکه ایجاد آگاهانه واقعیتهای غیرقابل بازگشت بر زمین بود.
با این همه، این تنشهای محلی در بستری از اوضاع ژئوپلیتیک پیچیدهتر جریان دارد؛ بستری که در آن رقابت قدرتهای بزرگ نهتنها به حل منازعات منطقه کمک نمیکند، بلکه بیم آن میرود که بر دامنه آنها بیفزاید.
میانجیگری واشنگتن بیتردید جایگاه منطقهای روسیه را تضعیف کرده، اما در عین حال ایالات متحده را در همان تنگنای دشوار میان باکو و ایروان قرار داده که مسکو سالها با آن دستوپنجه نرم میکرد. واشنگتن توانسته موافقت ارمنستان و جمهوری آذربایجان را برای اجرای کریدور TRIPP (مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بینالمللی) – گذرگاهی تحت حمایت آمریکا که آذربایجان را از طریق خاک ارمنستان به نخجوان و ترکیه متصل میکند – جلب کند. هرچند این مسیر بهعنوان شریان اقتصادی معرفی شده و ظاهراً تابع قوانین ارمنستان است، اما پرسشهای حیاتی بیپاسخ مانده است: چه کسی کنترل امنیت را در دست خواهد داشت؟ آیا آمریکا یا پیمانکاران خصوصی بر ایست بازرسیها نظارت خواهند کرد؟ چه تضمینی برای حاکمیت ارمنستان وجود خواهد داشت؟ باکو بر عبور و مرور بدون مانع پافشاری میکند و این میتواند به دریچهای برای نوعی برونمرزیسازی بدل شود.
واکنش محتاطانه کرملین به این توافق، بیش از آنکه به معنای پذیرش باشد، حاصل محاسبهای راهبردی است که از تمایل مسکو برای حفظ روابط مطلوب با ترامپ ناشی میشود. مهمتر از آن، این واکنش نشاندهنده درک روسیه از این واقعیت است که با پیشقدمی واشنگتن در قفقاز جنوبی، اکنون آمریکا وارث هم پاداشها و هم خطرات آن شده است.
هنوز روشن نیست که ایالات متحده تا چه اندازه آمادگی دارد برای ثباتبخشی به منطقهای که ششهزار مایل از آن فاصله دارد و از اهمیت راهبردی حاشیهای برخوردار است – و جایی که قدرتهای منطقهای چون روسیه، ترکیه و ایران منافع بسیار عمیقتری دارند – سرمایهگذاری کند.
روسیه علیرغم سخن گفتن از عقبنشینی، همچنان پیوندهای اقتصادی و زیرساختی عمیقی با ارمنستان دارد و بهاحتمال فراوان خواهد کوشید انتخابات پارلمانی ۲۰۲۶ این کشور را به سود جریانهای نزدیک به خود تحت تأثیر قرار دهد. حضور مداوم مرزبانان روس در مرز ارمنستان و ایران عامل پیچیده دیگری است که کریدور تحت حمایت آمریکا ناگزیر باید با آن کنار بیاید.
در میان بازیگران منطقه، ایران انتقادی آشکارتر از همه نسبت به TRIPP مطرح کرده است. هرچند رئیسجمهور پزشکیان لحنی آشتیجویانه برگزید، اما صریحاً هشدار داد که حضور آمریکا در مجاورت مرز ایران «مسئلهساز» خواهد بود. مشاور سیاست خارجی رهبر جمهوری اسلامی، علیاکبر ولایتی، موضعی تندتر گرفت و وعده داد که «مسیر ترامپ» را فارغ از میزان مشارکت روسیه، مورد مخالفت قرار خواهد داد. در سایه احتمال ازسرگیری درگیری ایران و اسرائیل – که در دور پیشین با بمباران تأسیسات هستهای ایران توسط آمریکا همراه شد – بعید نیست تهران هرگونه نفوذ آمریکایی در این نزدیکی را تحریکآمیز تلقی کند و به بازیگر مختلکننده اصلی بدل شود.
قفقاز جنوبی پیشتر نیز شاهد فروپاشی بسیاری از توافقهای بهاصطلاح «تاریخی» بوده است. برای دوام این توافق، لازم است از سطح نمادین فراتر رود و مسائل حلنشدهای را که همچنان ارمنستان و جمهوری آذربایجان را از هم جدا نگاه داشته، هدف قرار دهد. بدون حل اختلافات اساسی – از دعاوی ارضی گرفته تا مطالبات قانون اساسی و حقوق جمعیتهای آواره – این توافق در خطر آن است که به یک آتشبس زودگذر دیگر در منازعهای چند دههای بدل شود.
صلح واقعی فراتر از نمایشهای دیپلماتیک است و مستلزم مصالحههای دشواری است که تاکنون غایب بوده است. تا زمانی که چنین مصالحههایی حاصل نشود، وعده ثبات چیزی جز سراب نخواهد بود.