| کد مطلب: ۴۳۸۱۹

به دنبال ایجاد یک نظم منطقه‌ای جدید هستند/ارزیابی حمیدرضا عزیزی از اهداف آمریکا و اسرائیل در برخورد با ایران

جنگ دوازده روزه میان اسرائیل و ایران چالش‌ها و چرخش‌های جدیدی در منطقه ایجاد کرده است. حمید‌رضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و امنیت و بین‌الملل در برلین در گفت‌وگو با مرکز اوربلی ارمنستان، دلایل و تبعات این جنگ را تحلیل کرده است.

به دنبال ایجاد یک نظم منطقه‌ای جدید هستند/ارزیابی حمیدرضا عزیزی از اهداف آمریکا و اسرائیل در برخورد با ایران

جنگ دوازده روزه میان اسرائیل و ایران چالش‌ها و چرخش‌های جدیدی در منطقه ایجاد کرده است. حمید‌رضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و امنیت و بین‌الملل در برلین در گفت‌وگو با مرکز اوربلی ارمنستان، دلایل و تبعات این جنگ را تحلیل کرده است. 

‌آقای عزیزی! در ماه ژوئن شاهد مرحله کاملاً جدیدی در درگیری ایران و اسرائیل بودیم. برخلاف سال‌های گذشته که تبادلات آتش‌ پراکنده یک روزه وجود داشت، این بار درگیری نظامی دوازده روز طول کشید. آیا با توجه به اینکه مذاکرات ایران و آمریکا در جریان بود و دور جدیدی از مذاکرات برای ۱۵ ژوئن برنامه‌ریزی شده بود، این جنگ قابل پیش‌بینی بود؟ آیا حمله اسرائیل به ایران تلاشی برای خرابکاری در این مذاکرات بود یا نتیجه ناکارآمدی آنها؟

تحلیل‌های مختلفی در مورد چرایی وقوع این جنگ در طول مذاکرات وجود دارد. یک توضیح همان است که شما اشاره کردید: اسرائیل نمی‌خواست مذاکرات موفقیت‌آمیز باشد. سابقه‌ای هم برای این امر وجود دارد. در مذاکرات هسته‌ای قبلی، نه‌تنها اسرائیل، بلکه عربستان سعودی و چندین کشور دیگر نیز با این روند مخالف بودند. آنها معتقد بودند که عادی‌سازی روابط ایران و آمریکا به نفع آنها نخواهد بود. اسرائیل همیشه ابراز نگرانی کرده است که پرداختن به مسئله هسته‌ای به صورت جداگانه بدون پرداختن به برنامه موشکی یا نفوذ منطقه‌ای ایران، کافی نیست. این یک تحلیل است.

حالا، وقتی به وضعیت پس از جنگ نگاه می‌کنم، به‌خصوص با توجه به موضع ایالات متحده قبل و بعد از آن، فکر می‌کنم این موضوع باید در چارچوب مفهومی که اغلب «تغییر چهره منطقه» نامیده می‌شود، بررسی شود. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، بارها اعلام کرده است که چهره منطقه را تغییر داده و قصد دارد به این کار ادامه دهد. از دیدگاه اسرائیل، حمله ۷ اکتبر حماس یک چالش جدی بود. واکنش سایر متحدان ایران در «محور مقاومت» نیز به عنوان یک تهدید تلقی می‌شد. اسرائیل توانست با تضعیف قابل توجه توانایی‌های این گروه‌ها، به‌طور مؤثر به این چالش‌ها پاسخ دهد. اکنون آنها فرصتی طلایی برای از بین بردن آنچه که نگرانی اصلی خود می‌دانند، می‌بینند.

در واقع، آنها فکر می‌کنند که این یک فرصت طلایی برای اسرائیل و ایالات متحده است تا نظم منطقه‌ای را تغییر شکل دهند. به‌عنوان مثال، اگر سیاست ایالات متحده را در این چارچوب در نظر بگیریم، باراک اوباما توافق هسته‌ای با ایران (برنامه جامع اقدام مشترک - برجام) را فرصتی برای گنجاندن ایران در یک نظم منطقه‌ای مبتنی بر «موازنه نرم» می‌دانست.

یعنی قصدشان این بود ابتدا نگرانی هسته‌ای را از بین ببرند و سپس به سراغ مسائل دیگر بروند؛ از طریق برجام ۲ و غیره. دولت بایدن سیاست روشن و منسجمی در قبال ایران نداشت. اکنون دونالد ترامپ، در دوره جدید ریاست‌جمهوری خود، فراتر از اهداف قبلی پیش رفته است. ایده فعلی، ایجاد یک نظم منطقه‌ای تحت هژمونی اسرائیل است. به عبارت دیگر، این باور در ایالات متحده شکل گرفته است که برتری اسرائیل منافع آمریکا در منطقه را تضمین می‌کند. این باور یا از ترامپ سرچشمه می‌گیرد یا نتیجه نفوذ نتانیاهو است.

بنابراین وقتی ترامپ اکنون می‌گوید که خواهان توافق جامع با ایران است، به این معنی است: یا ایران رسماً موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد، یا آنقدر ضعیف می‌شود که دیگر نمی‌تواند نقشی در منطقه ایفا کند.

این یا باور خود ترامپ است یا چیزی است که نتانیاهو او را به آن متقاعد کرده است. ظاهراً نتانیاهو ترامپ را متقاعد کرده که اینکه دخالت کامل ایالات متحده ضروری نیست. حمایت سیاسی، فشار اقتصادی و درگیری نظامی هدفمند کافی است. از نظر آنها، حملات هدفمندی که قبلاً انجام شده است، برای اسرائیل کافی است تا تسلط خود را اعمال کند. اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم، جنگ ایران و اسرائیل اجتناب‌ناپذیر بود.

این جنگ هیچ ربطی به مذاکرات نداشت. مذاکرات صرفاً چارچوبی برای وادار کردن ایران به پذیرش این نظم جدید بود. هم ایالات متحده و هم اسرائیل معتقد بودند که ایران به طور برگشت‌ناپذیری ضعیف شده است که حداقل از نظر منطقه‌ای درست است. از نظر آنها ایران یا باید از طریق مذاکره یا از طریق جنگ، نظم جدید را بپذیرد. قبل و بعد از جنگ، ترامپ گفت که ایران باید تسلیم شود. به نظر من، جنگ ادامه دیپلماسی ایالات متحده بود نه در تناقض با آن.

‌ما همچنان رویکردهای متضادی را از هر دو طرف در مورد مذاکرات می‌شنویم. همانطور که اشاره کردید، ترامپ اعلام می‌کند که ایران باید تسلیم شود و خواسته‌های آمریکا را بپذیرد، درحالی‌که تهران بر حق خود برای غنی‌سازی اورانیوم اصرار دارد و خواستار تضمین عدم استفاده از نیروی نظامی علیه آن در طول مذاکرات است. در این شرایط، آیا احتمال دارد که ایران به میز مذاکره بازگردد؟

ایران در حال حاضر در موقعیت دشواری قرار دارد؛ به دلیل آسیب‌هایی که در منطقه، از نظر نظامی و از نظر قابلیت‌های هسته‌ای خود متحمل شده است. اگرچه در داخل ایران این باور وجود دارد که این آسیب قابل جبران است، اما واقعیت این است که این کشور دیگر حریم هوایی خود را کنترل نمی‌کند و سیستم‌های دفاع هوایی آن نابود شده‌اند. در این شرایط، هرگونه گامی در جهت بازسازی قابلیت‌های هسته‌ای خود، ناگزیر واکنش طرف مقابل را در پی خواهد داشت.

ایران اکنون با یک معضل روبه‌رو است. از یک سو، به روند مذاکره اعتماد ندارد؛ طرف ایرانی معتقد است که ایالات متحده و اسرائیل از مذاکرات به عنوان پوششی برای شروع حملات خود استفاده کرده‌اند. از سوی دیگر، بازیابی قابلیت‌های هسته‌ای و نظامی یک فرآیند زمان‌بر است. بنابراین، صرف‌نظر از اینکه ایران به دلایل تاکتیکی یا استراتژیک به مذاکرات بپیوندد، به یک ضرورت غیرقابل انکار تبدیل شده است.

تصور ایران این است که باید در روند مذاکره مشارکت کند و همزمان نشان دهد که آنقدر که ایالات متحده و اسرائیل دوست دارند باور کنند، ضعیف نیست. از دیدگاه ایران، تحولات اخیر دقیقاً همین را ثابت کرده است و ایران موفق شد ضربات مؤثری وارد کند.

در ایران، انتظار این است که با بازگشت به میز مذاکره، یا طرف مقابل تشخیص دهد که دستیابی به اهدافش از طریق نظامی غیرممکن است و مجبور به پذیرش برخی از خواسته‌ها و خطوط قرمز ایران (به عنوان مثال، حق غنی‌سازی اورانیوم) شود، یا حداقل، ایران زمان لازم برای بازیابی خود را به دست آورد.

‌در طول جنگ، وقتی ماهیت حملات اسرائیل را تحلیل می‌کنیم، واضح است که اهداف نه‌تنها تأسیسات هسته‌ای، بلکه پایگاه‌های نظامی، سایت‌های موشکی و حتی زیرساخت‌های اقتصادی نیز بودند. علاوه بر این، این حملات با درخواست‌های مکرر از مردم ایران همراه بود که مدعی بود این فرصتی بی‌نظیر برای تغییر رژیم است. با توجه به ماهیت چندلایه اقدامات اسرائیل، اهداف اصلی اسرائیل در طول جنگ ۱۲ روزه چه بود؟ و آیا اسرائیل به آنها دست یافت؟

من معتقدم که می‌توانیم بین اهداف حداقلی و حداکثری در اینجا تمایز قائل شویم. اهداف حداقلی محقق شدند: برنامه هسته‌ای ایران به تأخیر افتاده و خسارات قابل توجهی به قابلیت‌های نظامی ایران وارد شده است. یک هدف بلندپروازانه‌تر می‌توانست، به‌عنوان مثال، نابودی کامل قابلیت‌های هسته‌ای ایران از طریق حملات ایالات متحده باشد اما حتی این نیز برای اسرائیل یک وضعیت موقت خواهد بود.

من فکر می‌کنم اهداف اسرائیل فراتر از این است. نتانیاهو بارها از هدف خود برای تغییر شکل نظم منطقه‌ای صحبت کرده است. یک نظم جدید تنها زمانی پدیدار می‌شود که قدرت‌های دیگر - چه با میل و چه با زور - آن را بپذیرند، و زمانی که دیگر هیچ بازیگری در منطقه وجود نداشته باشد که بتواند آن نظم را به چالش بکشد. به این معنا، ایران، به‌عنوان یک کشور متحد و قدرتمند، تهدیدی برای اسرائیل است.

‌صرف نظر از اینکه جمهوری اسلامی باشد یا نظام دیگری؟

بله. اگر به تاریخ نگاه کنیم، خواهیم دید که بسیاری از اقداماتی که جمهوری اسلامی امروز انجام می‌دهد، در زمان پهلوی نیز انجام شده است. برنامه هسته‌ای ایران در زمان حکومت شاه آغاز شد. همچنین مواردی از فعالیت‌های منطقه‌ای وجود داشت؛ به عنوان مثال، همانطور که جمهوری اسلامی در سوریه مداخله کرد، شاه در عمان نقش داشت. جمهوری اسلامی از حزب‌الله در لبنان حمایت می‌کند، درحالی‌که شاه از جنبش امل حمایت می‌کرد. حتی شاه نیز آرزوی هژمونی منطقه‌ای را داشت.

بنابراین، حتی اگر ایدئولوژی را کنار بگذاریم، هنوز با منطق ژئوپلیتیکی سر و کار داریم. جغرافیا و منابع ایران به‌طور طبیعی این کشور را در موقعیتی قرار می‌دهد که نقش محوری در منطقه ایفا کند. این چیزی است که سایر قدرت‌های منطقه‌ای نمی‌توانند بپذیرند. برای رقبای منطقه‌ای ایران - ترکیه، عربستان سعودی و دیگران - یک جمهوری اسلامی ضعیف کافی است. از آنجا که آنها همسایه مستقیم هستند، بی‌ثباتی ایران می‌تواند به سرعت بر آنها تأثیر بگذارد. بنابراین، یک ایران تحریم‌شده، از نظر اقتصادی و نظامی محدود که نمی‌تواند تهدیدی ایجاد کند، برای آنها قابل قبول است.

اما این برای اسرائیل، کافی نیست. کشورهایی مانند ترکیه یا عربستان سعودی عمق ژئوپلیتیکی دارند. اسرائیل این مزیت را ندارد. نفوذ اسرائیل مبتنی بر قابلیت‌های فناوری و نظامی است و دقیقاً به همین دلیل، از دیدگاه اسرائیل، ایران - به عنوان یک کشور، با این جغرافیا و این منابع - همیشه تمایل طبیعی برای بازیابی و دنبال کردن هژمونی، صرف نظر از اینکه چه رژیمی در قدرت است، خواهد داشت. اسرائیل به دنبال جلوگیری از این امر است. این هدف نهایی آن است.

این نگرانی در داخل ایران نیز به رسمیت شناخته شده است، جایی که این تصور رو به رشد وجود دارد که هدف اسرائیل فقط تغییر رژیم نیست، بلکه حذف ایران به عنوان یک دولت-ملت است. به همین دلیل است که بسیاری از ایرانیان - حتی آنهایی که از جمهوری اسلامی ناراضی بودند - در طول جنگ به شدت با حملات خارجی مخالفت کردند. آن زمان، زمانی بود که میهن‌پرستی مردم را متحد می‌کرد.

‌آیا با ارزیابی مقامات ایرانی موافقید که در طول جنگ، مردم ایران - شامل مخالفان داخلی و خارجی - وحدت و همبستگی ملی را نشان دادند؟

بله، موافقم. همه شواهد این را تأیید می‌کنند. در میان مخالفان خارجی، تنها یک جناح - جناح رضا پهلوی - مستقیماً از اسرائیل حمایت کرد. دیگران، ضمن انتقاد از جمهوری اسلامی به دلیل کشاندن کشور به جنگ، از اقدامات اسرائیل حمایت نکردند. حتی مصطفی تاجزاده، چهره شناخته‌شده اپوزیسیون در داخل ایران، اقدامات اسرائیل را از زندان محکوم کرد. در میان ایرانیان، یک حس جمعی پدیدار شد که همه در یک کشتی هستند و اگر آن کشتی غرق شود، همه با هم غرق می‌شوند. به عبارت دیگر، درحالی‌که مخالفت با جمهوری اسلامی ادامه دارد، این به معنای حمایت ایرانیان از اقدامات نظامی اسرائیل نیست.

‌آیا این وحدت در آینده نزدیک پایدار خواهد ماند یا برعکس آن محتمل‌تر است؛ نارضایتی و اعتراضات عمومی؟ آیا نشانه‌هایی از آن وجود دارد؟

از نظر تاریخی، در زمان فشار خارجی، مردم ایران متحد شده‌اند. اما تا زمانی که به ریشه مشکلات پرداخته نشود، به سختی می‌توان گفت که این وحدت در درازمدت دوام خواهد آورد. مسائل اقتصادی همچنان پابرجاست و تحریم‌ها ممکن است تشدید شوند. نارضایتی‌های سیاسی و اجتماعی ادامه دارد. دقیقاً به همین دلیل است که منتقدان جمهوری اسلامی در داخل کشور از دولت می‌خواهند که از این فرصت استفاده کند. زندانیان سیاسی را آزاد کند و فضای عمومی را بهبود بخشد. در غیر این صورت، احتمالاً همان چرخه تکرار خواهد شد.

‌در عین حال، شاهدیم که پس از جنگ، مجلس ایران در حال بررسی لایحه‌ای است که مجازات همکاری با اسرائیل و سایر کشورها را افزایش می‌دهد. همین لایحه همچنین «اخلال در نظم اخلاقی و روانی عمومی» و انتشار اخبار کذب را جرم‌انگاری می‌کند. آیا این نشان‌دهنده افزایش کنترل دولت نیست، نه برعکس؟

تاکنون، شورای نگهبان این لایحه را با ملاحظاتی بازگردانده و هنوز آن را تأیید نکرده است. اما بله، کنترل بدون شک افزایش یافته است. بسیاری از دستگیری‌ها در طول جنگ انجام شده است. با این حال، ارزیابی اینکه آیا این اقدامات هدفمند بوده‌اند یا سیستماتیک، مهم است. به همین دلیل است که دوره پیش رو حیاتی است. در عین حال، باید بپذیریم که اختلافات داخلی در درون سیستم وجود دارد. در بحبوحه فساد و رقابت‌های قدرت داخلی، برخی از جناح‌ها سعی در فرار از مسئولیت دارند.

به عنوان مثال، اخراج گسترده افغان‌ها را در نظر بگیرید. ممکن است موارد جداگانه‌ای شامل خرابکاری یا جاسوسی وجود داشته باشد. اما وقتی در مورد ترور فرماندهان ارشد و دانشمندان هسته‌ای صحبت می‌کنیم، واضح است که موضوع، نفوذ سیستماتیک است و اکنون، برخی از جناح‌های درون سیستم، برای جلوگیری از افشا و پاسخگویی، افغان‌ها را قربانی می‌کنند. این نشان‌دهنده عدم وحدت در درون نخبگان حاکم در مورد درک و رسیدگی به علل ریشه‌ای آسیب‌پذیری‌های کشور است. تا زمانی که اراده سیاسی واقعی برای مقابله مستقیم با این مشکلات وجود نداشته باشد، انتظار تغییر معنادار دشوار خواهد بود.

‌وقتی به واکنش‌های ایران به حملات اسرائیل نگاه می‌کنیم، واضح است که انتقام‌های ایران متناسب نبود، اما بدون پیامد نیز نبود. آیا ایران اصلاً به دنبال پاسخ متناسب بود؟ هدف اصلی ایران در طول این جنگ چه بود؟

تمام دکترین نظامی ایران بر اساس اصل «بازدارندگی از طریق مجازات» بنا شده است. هدف ایران این بوده است که نشان دهد اگر مورد حمله قرار گیرد، هزینه سنگینی برای پرداخت خواهد داشت. در طول این جنگ نیز، هدف، بازدارندگی بود نه شکست دادن اسرائیل. هدف ایران پایان دادن به درگیری بود.

با وجود خساراتی که متحمل شد و محدودیت‌هایی که در توانایی پاسخگویی آن وجود داشت، ایران موفق شد به هدف اصلی خود یعنی توقف جنگ دست یابد. بدون شک، اگر ایران توانایی موشکی نداشت، اسرائیل احتمالاً هدف حداکثری خود را دنبال می‌کرد. با این حال، هیچ تضمینی وجود ندارد که ایران در دستیابی به هدف دوم خود یعنی بازیابی قدرت بازدارندگی خود موفق شود.

‌با توجه به همه این تحولات - از جمله جنگ ۱۲ روزه، وضعیت غزه، تضعیف حزب‌الله و از دست دادن سوریه به عنوان یک دژ متحد - آیا ایران هنوز پتانسیل بازیابی نفوذ منطقه‌ای قبلی خود را دارد؟

در کوتاه‌مدت، این امر امکان‌پذیر نیست. در میان‌مدت تا بلندمدت، به عوامل داخلی و خارجی بستگی دارد. من معتقد نیستم که ایران بتواند سطح نفوذی را که بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۴ داشت، به این زودی‌ها بازیابد. بنابراین، فکر می‌کنم در آینده نزدیک، رقابت اصلی منطقه‌ای به جای رقابت حول محور ایران، به سمت رقابت ترکیه و اسرائیل تغییر خواهد کرد.

‌بیایید به نقش روسیه بپردازیم. محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه سابق ایران، پس از ترک سمت خود، بارها در مصاحبه‌ها اظهار داشت که روسیه علاقه‌ای به نزدیکی ایران و غرب ندارد و حتی سعی کرد در مذاکرات هسته‌ای مانع‌تراشی کند. نقش روسیه در بحران فعلی چیست، به‌ویژه با توجه به اینکه در طول جنگ، سیدعباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجه، به مسکو سفر کرد؟ انتظارات ایران از روسیه چیست؟

در طول این جنگ، برداشت‌ها از روسیه در میان نخبگان حاکم ایران – به‌ویژه سپاه پاسداران - کاملاً منفی بود. ایران محاسبه کرده بود که با حمایت از روسیه در جنگ اوکراین، به شریک کلیدی مسکو تبدیل شده و جایگاه جهانی خود را تقویت خواهد کرد. حتی زمانی که توافق جامع استراتژیک با روسیه مورد بحث قرار می‌گرفت، انتظارات خیلی بالا نبود و ایران انتظار نداشت که روسیه از طرف آن علیه اسرائیل وارد جنگ شود.

 با این حال، موضعی که روسیه – به‌ویژه موضع رئیس‌جمهور پوتین - اتخاذ کرد، برای ایرانیان بسیار ناامیدکننده بود. روسیه نه مستقیماً اسرائیل را محکوم کرد و نه حمایت کامل خود را از ایران ابراز داشت. با وجود همه کمک‌های ایران، روسیه هیچ کاری برای تقویت نیروی هوایی ایران انجام نداد. این امر منجر به این تصور فزاینده در تهران شده است که روسیه شریک نظامی-امنیتی قابل اعتمادی نیست. ایران اکنون بیشتر به چین نگاه می‌کند. اینکه آیا این تغییر موفقیت‌آمیز خواهد بود یا خیر، هنوز مشخص نیست، اما روند آن آشکار است.

روسیه به طور فزاینده‌ای به عنوان قدرتی دیده می‌شود که از هر فرصتی برای پیشبرد منافع استراتژیک خود استفاده می‌کند. روسیه، مانند ترکیه یا عربستان سعودی، ایران ضعیف اما باثبات را ترجیح می‌دهد؛ ایرانی بدون سلاح هسته‌ای و ایرانی که به موضع ضدغربی خود ادامه دهد. برای روسیه، این یک فرصت است، نه یک بحران.

‌ارمنستان با توجه به اهمیت استراتژیک سیاسی و اقتصادی ایران برای ایروان و تأثیر بالقوه هرگونه بی‌ثباتی در داخل یا اطراف ایران، جنگ ۱۲ روزه را از نزدیک دنبال کرد. ایران همچنین از مخالفان اصلی به اصطلاح «کریدور زنگزور» است. آیا جنگ و بدتر شدن موقعیت منطقه‌ای ایران می‌تواند منجر به تغییر موضع تهران شود؟ آیا ایران - با توجه به چالش‌های داخلی و خارجی خود - آماده و قادر به ادامه دفاع از موضع خود در این مورد است؟

از زمان جنگ قره‌باغ کوهستانی ۲۰۲۰، و به‌ویژه پس از آنکه مشخص شد آذربایجان، ترکیه و روسیه منافع مشترکی در مورد این کریدور دارند، ایران توجه فزاینده‌ای به قفقاز جنوبی نشان داده است. ایران به این نتیجه رسیده است که امنیت و تمامیت ارضی ارمنستان مستقیماً با امنیت ملی خود مرتبط است.

با این اوصاف، ایران همواره یک راه‌حل دیپلماتیک را به این موضوع ترجیح داده است. رویکرد ایران در قبال آذربایجان ترکیبی از بازدارندگی و دیپلماسی است: تعیین خطوط قرمز، انجام رزمایش‌های نظامی مشترک و ارسال سیگنال‌های هشدار دهنده از طریق کانال‌های رسمی. اما نگرانی واقعی در تهران وجود دارد که آذربایجان ممکن است از ضعف فعلی ایران برای پیشبرد مسئله کریدور، احتمالاً حتی از طریق نظامی، سوءاستفاده کند.

سفر اخیر رئیس‌جمهور پزشکیان به آذربایجان، که انتقادهایی را از داخل ایران برانگیخت، احتمالاً نشان‌دهنده اذعان واقع‌بینانه به اهرم محدود ایران در حال حاضر است. تهران اکنون در تلاش است تا باکو را از طریق یک استراتژی دوگانه تعامل مستقیم و فشار غیرمستقیم از طریق ترکیه مهار کند.

در داخل ایران، دیدگاه‌های متفاوتی در مورد سیاست نسبت به آذربایجان وجود دارد. برخی معتقدند که موضع دولت بیش از حد نرم است؛ به‌ویژه در بحبوحه گزارش‌های تأییدنشده مبنی بر استفاده از خاک آذربایجان علیه ایران. این افراد استدلال می‌کنند که ایران باید قاطعانه‌تر واکنش نشان دهد تا روابط آذربایجان با اسرائیل را محدود کند و از هرگونه تجاوز مرتبط با کریدور جلوگیری کند.

اما نگرانی واقعی برای ایران به خودی خود آذربایجان نیست بلکه ترکیه به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه‌ای است. ایران در حال حاضر به ترکیه، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، نیاز دارد. بنابراین، ایران در تلاش است تا عادی‌سازی روابط بین ارمنستان و ترکیه را تشویق کند و اوضاع را از نظر دیپلماتیک تثبیت کند.

اولویت فعلی تهران حفظ تمامیت ارضی خود است و هرگونه تعامل خارجی را دارای خطرات قابل توجهی می‌داند. به همین دلیل، رویکرد ایران در مورد مسئله کریدور به‌طور فزاینده‌ای محتاطانه و عمل‌گرایانه است و بر اجتناب از تشدید تنش در عین حفظ خطوط قرمز استراتژیک خود متمرکز است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین
آخرین اخبار