| کد مطلب: ۴۳۷۳۵

آرام‌آرام شبیه هم می‌شویم/درباره مسخ دیجیتال

روزی روزگاری، فناوری آمده بود تا رنج را کم کند، فاصله‌ها را بشکند و زندگی را آسان‌تر و پُرشتاب‌تر سازد، اما دیگر به‌سختی می‌توان گفت ارباب این ابزارهای هوشمندیم یا رعیتِ رام‌شده آنهاییم.

آرام‌آرام شبیه هم می‌شویم/درباره مسخ دیجیتال

روزی روزگاری، فناوری آمده بود تا رنج را کم کند، فاصله‌ها را بشکند و زندگی را آسان‌تر و پُرشتاب‌تر سازد، اما دیگر به‌سختی می‌توان گفت ارباب این ابزارهای هوشمندیم یا رعیتِ رام‌شده آنهاییم. آرام‌آرام، تفاوت‌ها رنگ می‌بازند و همه شبیه هم می‌شویم، با رفتارهایی پیش‌بینی‌پذیر، واکنش‌هایی شبیه‌سازی‌شده و میل به دیده‌شدن‌هایی‌که انگار از پیش برنامه‌نویسی شده‌اند.

آیا ما از فناوری بهره‌مند می‌شویم یا این فناوری است که از ما تغذیه می‌کند؟! ظاهراً که همه‌چیز به نفع ماست؛ تلفن هوشمند، سرگرمی را دمِ دستمان گذاشته، شبکه‌های اجتماعی ما را از تنهایی درآورده‌اند و دسترسی به هر دانشی را با چند لمس ممکن کرده‌اند. اما همین ابزارهایی که با ما مهربان‌اند، همان‌هایی‌اند که بی‌سر‌و‌صدا وقت، توجه، عاطفه و گاهی حتی خودمان را می‌بلعند.

در این بده‌بستان پیچیده، ما چیزی می‌گیریم و چیزی می‌دهیم. می‌گیریم؛ لحظات سرگرمی، لذت دیده‌شدن و حس ارتباط. می‌دهیم؛ داده، محتوا، توجه، زمان و درنهایت فردیت‌مان را. در انیمیشن عروسکیِ «آنومالیسا» ساخته‌ چارلی کافمن، مردی در یک هتل بیدار می‌شود و درمی‌یابد که همه‌ آدم‌ها یک صدا دارند؛ پیشخدمت، راننده‌ تاکسی، زن سابق‌اش و حتی فرزندش. همه به یک زبان و با یک لحن حرف می‌زنند. گویی تنها کسی‌که هنوز فرق دارد، خودش است.

او یک سخنران انگیزشی است‌که به شهری سفرکرده، اما هرچه بیشتر در این شهر می‌چرخد، بیشتر حس می‌کند که در جهانی گیر افتاده‌ که همه مثل هم شده‌اند؛ با چهره‌های تکراری، صداهای واحد و جملاتی که انگار از توی یک اپلیکیشن بیرون آمده‌اند. تا اینکه در میانه‌ این بی‌چهرگی، زنی را می‌بیند که صدایی متفاوت دارد... اما صدا زود از میان می‌رود و او دوباره تنها می‌ماند؛ با جهانی که دیگر هیچ چیزش منحصر‌به‌فرد نیست. ما امروز در جهانی زندگی می‌کنیم که آن تصویر ترسناک، نه در پرده سینما، بلکه روی صفحات گوشی‌مان اتفاق می‌افتد.

به‌ظاهر همه با فناوری دوست شده‌ایم، اما در دل این بده‌بستان، داستان دیگری در جریان است. ما لذت‌های فوری، سبک و زودگذر می‌گیریم و آنها داده‌هایی عمیق، دائمی و ارزشمند از ما می‌گیرند. ما رایگان تولید محتوا می‌کنیم و آنها با همان محتوا، کسب‌وکارشان را می‌چرخانند و میلیاردر می‌شوند. بدتر آنکه ما تولیدکننده‌ ناآگاهیم، که خودمان مصرف‌کننده همان محتوای بی‌وقفه‌ایم وگاه آن‌قدر سرگرم پُست‌کردن لحظه‌ای از زندگی می‌شویم که خودِ زندگی از دستمان می‌لغزد. بیونگ چول هان، فیلسوف کره‌ای‌تبار، ما را قصه‌فروش می‌نامد و می‌گوید، ما روزی گرد آتش می‌نشستیم و برای هم قصه می‌گفتیم، اما حالا هر روز، ساعت‌ها از خودمان روایت‌هایی می‌سازیم تا دیگران آن را لایک کنند.

هر چیزی را در ویترین می‌گذاریم؛ از غذایمان تا عقایدمان. و پشت این قصه‌ها، چه چیزی می‌ماند جز خستگی مزمن و میلِ بازگشت به سکوت، به خلوت و به خود. شاید بدترین بخش ماجرا این است‌که خیال می‌کنیم آزادیم؛ اما آزادی‌مان را با طیب‌خاطر، تقدیمِ فرم‌های قابل‌تیک‌زدن و پلتفرم‌های قابل‌اندازه‌گیری کرده‌ایم. دیگر حتی دردهای ما هم باید در دسته‌بندی‌های ازپیش‌تعریف‌شده جا بگیرند، تا شنیده شوند. اما چه باید کرد؟ نخست، باید بپذیریم‌که این معامله نابرابر است.

ما بیش از آنچه می‌گیریم، می‌دهیم. پس باید اراده کنیم که رابطه‌مان با فناوری را بازتعریف کنیم. ابزار، اگر به‌اندازه و در جای خود استفاده شود، برکت است؛ اما اگر جای انسان را بگیرد، فاجعه است. ما انسانیم و انسان، برخلاف ماشین، توان تأمل و تصمیم‌گیری دارد.

لابد می‌توانیم از ابزارها استفاده کنیم، بی‌آنکه برده‌شان شویم. می‌توانیم از شبکه‌های اجتماعی بهره بگیریم، بی‌آنکه خود را در الگوریتم‌ها گم‌کنیم. اینها فقط وقتی ممکن است که لحظه‌ای بایستیم، مکث کنیم و از خود بپرسیم، برای چه چیزی این‌همه پُست می‌گذارم؟ برای که؟ و در برابرش چه می‌گیرم؟  لابد می‌شود راهی دیگر رفت. اگرکودکان هنوز خیال‌بافی می‌کنند، اگر هنوز شب‌هایی هست‌ که بدون تلفن به خواب می‌رویم، اگر هنوز لحظاتی هست‌ که چیزی را نه برای ثبت، که برای زیستن تجربه می‌کنیم؛ پس امیدی هست. ما می‌توانیم از این معامله‌ نابرابر سربلند بیرون بیاییم، اگر خود را به بهای ارزان نفروشیم.

اگر قصه‌مان را خودمان بنویسیم، نه با نسخه‌‌پیچِ الگوریتم‌ها. اگر به‌جای تولیدِ محتوای قابل‌مصرف، روایت‌های واقعی بسازیم، از ترس‌هایمان، رؤیاهایمان و آنچه نمی‌توان در استوری‌ها جا داد. آینده، میدان انتخاب ماست که به تماشاگرانی ساکت و سربه‌زیر بدل ‌شویم و آرام‌آرام تحلیل برویم، یا قصه‌گویانی ‌شویم که هنوز می‌توانند آتش کوچکی بیافروزند، گرد هم بنشینند و برای هم چیزی بگویند از زندگی، از امید، از رنج و از معنا.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار