| کد مطلب: ۴۳۶۹۶

ندای وجدانی که در اسرائیل زیر پای نتانیاهو و اشغالگری له شده است

ایلانا داین، روزنامه‌نگار مستقل اسرائیلی، در گفت‌وگویی صریح از خستگی مردم اسرائیل از جنگ بی‌پایان، شکست رهبری نتانیاهو و تراژدی انسانی در غزه می‌گوید.

ندای وجدانی که در اسرائیل زیر پای نتانیاهو و اشغالگری له شده است

به گزارش هم‌میهن آنلاین، ایلانا داین، خبرنگار، روزنامه‌نگار محقق و چهره تلویزیونی معتبر و مستقل اسرائیلی است که برنامه‌های معروف او، طرفداران زیادی در میان اسرائیلی‌ها دارد.

او نه فقط در یکی دو سال اخیر، بلکه همیشه تلاش داشته از سیاست‌ها و مواضع دولتی و بخصوص از برنامه‌ها و آمال نتانیاهو فاصله بگیرد و بر آنها بتازد.

داین لزوما دوستدار نظام ما و ایران نیست اما همین گفتگویی که ارائه شده را فرصتی مناسب یافت تا حقایقی را بگوید که برای اسرائیلی‌ها آشنا است ولی شاید برای غیراسرائیلی‌ها باورکردنی نباشد که یک اسرائیلی این حقایق را علنی کند.

بخش‌های جذاب و شاید تلخ گفتگو با داین را بخوانید که با حضور جاناتان فریدلند، روزنامه‌نگار معروف بریتانیایی انجام شده است.

روایت خود داین از حس و حالش را در ابتدا می‌خوانید و سپس پرسش‌هایی صریح و پاسخ‌هایی صریح‌تر!

همه مواضع اتخاذ شده در این متن مورد تایید هم‌میهن نیست و صرفا برای اطلاع خواننده ایرانی منتشر شده است

 

هنوز نمی‌توانم نفس بکشم. فکر می‌کنم همه‌ی ما خسته‌ایم—واقعاً خسته. خسته از نزدیک به دو سال جنگ. ما نگران گروگان‌ها هستیم، نگران تا سر حد مرگ. خشمگین و عصبانی از رهبری‌ای گسسته و بی‌ارتباط که ما را درگیر جنگی بی‌سرانجام کرده است. جنگی که مدت‌هاست فرسوده و بی‌هدف ادامه یافته؛ جنگی که هم‌زمان با جان‌باختن سربازان در غزه، رهبران سیاسی درگیر چانه‌زنی‌هایی با گروه‌های افراطی مذهبی برای تثبیت معافیت آنان از خدمت نظام وظیفه بودند. همان روزی که من و شما در انتظار اعلام رسمی نام شهدا از سوی سخنگوی ارتش بودیم، سیاست‌مداران در حال معامله بودند—آگاه بودند و با این حال مشغول بودند.

اما شاید یک چیز را بتوان گفت: پس از گذشت این‌همه زمان از گرفتاری در روز هفتم اکتبر، سرانجام روز هشتم اکتبر بر ما طلوع کرده است. اکنون می‌توانیم و باید که پرسش‌های سخت را مطرح کنیم—در خصوص رهبری‌مان، در خصوص فاجعه‌ی انسانی در غزه، در خصوص این جنگ بی‌پایان. و من یقین دارم که تاریخ، رهبری را قضاوت خواهد کرد. اما ما را نیز قضاوت خواهد کرد: آیا پرسش‌های درست را در زمان مناسب مطرح کردیم؟ آیا به‌موقع صدای اعتراض بلند کردیم؟ و نگرانم—چرا که به نظرم مدت‌هاست چنین نکرده‌ایم.

آنچه درباره‌ی "اکنون، روز هشتم اکتبر است" گفتید، تأثیر عمیقی بر من گذاشت؛ اما وسوسه‌ام این است که بگویم اگر واقعاً چنین بود، خشم و سرخوردگی مردم از نخست‌وزیر باید به اوج می‌رسید. در حالی که وقتی به نظرسنجی‌ها نگاه می‌کنم و جایگاه سیاسی بنیامین نتانیاهو را ارزیابی می‌کنم، به نظر می‌رسد بیش از ۶۵۰ روز از زمانی که مردم خشمگینانه او را مسئول وقوع هفتم اکتبر می‌دانستند، گذشته و این خشم فروکش کرده است. به نظر شما دلیل این فاصله احساسی چیست؟ و چگونه می‌توان توضیح داد که اگر امروز، یا در ماه‌ها یا سال آینده انتخاباتی برگزار شود، احتمال آن وجود دارد که او بار دیگر به نخست‌وزیری برسد؟

پاسخ: پیش از هر چیز اجازه بده واقعیت‌ها را در نظر بگیریم، جاناتان. از دیدگاه نتانیاهو، مدت‌هاست که از هفتم اکتبر عبور کرده‌ایم. به باور او، این جنگ ممکن است در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ آغاز شده باشد، زمانی که ارتش اسرائیل سید حسن نصرالله را هدف قرار داد، یا شاید در ۱۳ ژوئن، با حمله علیه ایران. از نظر نتانیاهو، تاریخ دوباره آغاز شده است—برای خودش به‌عنوان رهبر اسرائیل، به‌عنوان یک سیاستمدار، و به‌عنوان تنها چهره‌ای که توانسته درک ما را از مفهوم «ساختن میراث سیاسی» دگرگون کند. هم در آسمان تهران و هم در عرصه سیاست.

او سهم قابل توجهی در موفقیت اسرائیل در «جنگ دوازده‌روزه» با ایران داشته و از این بابت اعتبار زیادی کسب کرده است. اما در عین حال، در حال ساختن یک میراث سیاسی نیز هست: مردی که در روز هفتم اکتبر به پایین‌ترین نقطه سقوط کرد، بدترین فاجعه تاریخ اسرائیل را رقم زد، اما از جای خود تکان نخورد و همچنان استوار است.

وقتی خوب فکر می‌کنیم، اگر نتانیاهو نقشه‌ای بزرگ برای حفظ قدرت داشت، آن نقشه دقیقاً در روز شنبه، هفتم اکتبر ساعت ۶:۴۰ صبح آغاز شد.

 

ما نخستین تماس تلفنی بنیامین نتانیاهو با مشاور ارشد نظامی‌اش را افشا کردیم؛ تماسی که در ساعت ۶:۲۹ صبح انجام شد. در این مکالمه، نتانیاهو  می‌پرسد: «چرا دارند شلیک می‌کنند؟» و سپس در ساعت ۶:۴۰ می‌گوید: «من چیزی در اطلاعات ارسالی نمی‌بینم.» سه هفته بعد، در توییتی نوشت که نه شین‌بت و نه اطلاعات نظامی، هیچ‌گاه به او در مورد احتمال حمله‌ای از سوی حماس هشدار نداده بودند. این توییت را تنها چند ساعت بعد حذف کرد.

اما همین هفته گذشته، او ویدیویی منتشر کرد که پا را بسیار فراتر گذاشت و تمام مسئولیت را به گردن ارتش، نهادهای اطلاعاتی و شین‌بت انداخت. این‌بار، هیچ‌چیز حذف نشد.

در روزهای حساس سپتامبر ۲۰۲۴، نتانیاهو در مسیر خود برای شرکت در نشستی بسیار حیاتی با فرماندهان ارتش در خصوص عملیات علیه سید حسن نصرالله به‌صورت محرمانه با گیدن سار در مکانی مخفی در حوالی تل‌آویو دیدار کرد. تنها دقایقی پیش از آن‌که دستور حمله به نصرالله را صادر کند، با سار به توافقی سیاسی رسید. سار—شاید بزرگ‌ترین دشمن سیاسی نتانیاهو در حزب لیکود—تنها دو روز پس از ترور نصرالله، به ائتلاف دولتی بازگشت.

در این میان، توانایی بی‌همتای نتانیاهو در سیاست‌ورزی، در پیشی‌گرفتن از رقبایش، در چرخاندن روایت رسانه‌ای، در تأثیرگذاری بر رئیس‌جمهور ایالات متحده، و نیز در دستیابی به موفقیت‌های عینی و ملموس، همگی در کنار یکدیگر می‌توانند توضیح دهند که چرا امروز بار دیگر در نظرسنجی‌ها به مرز ۳۰ کرسی نزدیک شده است—قوی‌تر از هر زمان دیگری پس از هفتم اکتبر.

اما جاناتان، این بدان معنا نیست که مردم اسرائیل خواستار ماندن او در قدرت‌اند. زیرا در نهایت، سه مسئله‌ی اصلی در دستور کار مردم اسرائیل وجود دارد که اکثریت قاطع جامعه، با سیاست‌های دولت فعلی درباره‌ی آن‌ها مخالف‌اند:

بیش از ۸۲ درصد از مردم خواهان توافق گروگان‌ها و پایان جنگ‌اند.

بیش از دوسوم جامعه خواهان تشکیل کمیسیون تحقیق رسمی درباره‌ی رخدادهای هفتم اکتبر هستند.

و همچنین، اکثریت قاطع اسرائیلی‌ها معتقدند که یهودیان ارتدوکس افراطی نیز باید خدمت نظامی انجام دهند.

می‌بینند که دولت یا در این خصوص کاری نمی‌کند یا در جهت عکس آن عمل می‌کند.

نمی‌دانم آیا نتانیاهو در انتخابات بعدی پیروز خواهد شد یا نه. فقط می‌دانم که او از یک سو شکننده و آسیب‌پذیر است، و از سوی دیگر، قدرتمندتر از هر زمان دیگری از زمان فاجعه هفتم اکتبر تاکنون باقی مانده است. او همچنان در جایگاهی منحصربه‌فرد قرار دارد—یک چهره‌ی سیاسی که در طبقه‌ی خاص خود جای می‌گیرد.

اما این نباید باعث شود که چشم خود را بر سویه‌های تاریک او ببندیم: بر جنبه‌های بی‌رحم، حسابگر و خطرناک شخصیت سیاسی‌اش. بی‌تردید، او یکی از پیچیده‌ترین و چندلایه‌ترین سیاستمداران عصر ماست.

 

شما این تصویر را بسیار دقیق ترسیم کردید—ترکیبی از موفقیت‌ها و تاریکی‌ها. اما سؤال اینجاست: این روند ما را در قبال نوار غزه به کجا خواهد رساند؟ آیا سرانجام به پایان جنگ نزدیک شده‌ایم؟ یا او قادر است این جنگ را هر قدر که بخواهد ادامه دهد؟

و هنگامی که پایان یابد، آیا از خود نخواهیم پرسید که آیا نمی‌شد این جنگ دو ماه زودتر یا حتی بیشتر از آن به پایان برسد؟

مسئله دیگر نیز تراژدی انسانی در غزه است—تراژدی‌ای که نه‌تنها بر فلسطینیان، بلکه بر خود ما نیز تا سال‌ها تأثیر خواهد گذاشت.

من جمعه گذشته در غزه بودم—در جبالیا. همراه با افسران و نیروهای تیپ ۴۰۱. با یکی از افسرانی که از روز هفتم اکتبر در غزه می‌جنگد، در آن زندگی می‌کند، راه می‌رود و نفس می‌کشد و همه چیز را می‌بیند، گفت‌وگو کردم. از او پرسیدم: «چه زمانی می‌فهمید که ما در این جنگ پیروز شده‌ایم؟ چه زمانی آسیب واردشده به توانمندی‌های حماس آن‌قدر زیاد خواهد بود که بگویید کافی است؟»

در ابتدا با اطمینان پاسخ داد که می‌داند چه می‌کند: در حال بمباران تونل‌ها هستند، نیروهای حماس را هدف می‌گیرند، عملیات پشت عملیات. تصاویر را به من نشان داد، در میدان و در مانیتورها. اما پس از لحظه‌ای سکوت گفت: «خودم هم به این فکر می‌کنم. بین خودمان هم در این‌باره صحبت می‌کنیم. آیا واقعاً روزی خواهیم دانست که پیروز شده‌ایم؟»

او اذعان کرد: «ما نمی‌توانیم آخرین عضو حماس را بکشیم. نمی‌توانیم آخرین کلاشینکف را بگیریم. نمی‌توانیم آخرین تونل را بمباران کنیم. چیزی به‌نام پیروزی کامل و تمام‌عیار وجود ندارد—برخلاف شعاری که نتانیاهو همچنان در تلاش برای جا انداختن آن است. و غزه با فاجعه‌ای انسانی مواجه است. در درون ارتش اسرائیل نیز احساسی وجود دارد که این جنگ به پایان طبیعی خود رسیده است.»

می‌خواهم درباره‌ی بخش دیگری از ماجرا بپرسم—بخشی که نگاه بیرونی به جنگ را شکل می‌دهد. از نگاه بیرون، هر روز شاهد کشته‌شدن ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ فلسطینی هستیم؛ افرادی که در صف دریافت غذا یا آب ایستاده‌اند. نه کسی می‌گوید که آن‌ها عضو حماس‌اند و نه نشانی از تهدید امنیتی دارند—تنها انسان‌هایی هستند که برای زنده‌ماندن تلاش می‌کنند.

 

چقدر این بُعد انسانی، این رنج عمیق غیرنظامیان، در استدلال پایان جنگ حضور دارد؟ بخش قابل توجهی از دنیا، این جنگ را از همین زاویه می‌بیند. من به‌یاد دارم که یکی از اولین وقایعی که در دوران نوجوانی‌ام تجربه کردم، جنگ لبنان در سال ۱۹۸۲ بود. آن‌چه ۴۰۰ هزار نفر را به خیابان‌های تل‌آویو آورد، فاجعه‌ی صبرا و  شتیلا بود. اگرچه آن کشتار توسط فالانژهای مسیحی انجام شد، اما بسیاری آن را توهینی به ارزش‌های یهودی و اسرائیلی دانستند. به‌نظر می‌رسد که امروز، مردم دیگر کمتر می‌خواهند از آن منظر، یعنی از زاویه‌ی اخلاقی و انسانی صحبت کنند. ترجیح می‌دهند بحث را به گروگان‌ها و جان سربازان اسرائیلی محدود کنند.

اما آیا سکوت درباره‌ی رنج انسانی طرف دیگر ماجرا، ما را از مسئولیت اخلاقی‌مان معاف می‌کند؟

من فقط می‌خواهم بدانم نظر شما چیست، دقیقاً همان‌طور که یون مطرح کرد، اینکه تأثیر این وضعیت بر اسرائیلی‌ها در سال‌های آینده چگونه خواهد بود؛ وقتی که روز به روز شاهد این تعداد کشته‌ها هستیم و نمی‌توان آن را مثل سابق چارچوب‌بندی کرد که «ما در حال هدف گرفتن نیروهای حماس هستیم». این افراد، تنها غیرنظامیانی هستند که برای دریافت غذا و آب تلاش می‌کنند و کشته می‌شوند.

شما می‌پرسید که اسرائیلی‌ها چه فکر می‌کنند، چه می‌گویند و چه می‌کنند. و من درباره‌ی همین اسرائیلی خاصی که مخاطب شماست، برایتان می‌گویم. من اسرائیلی فکر می‌کنم که این جنگ پس از حمله‌ی بی‌رحمانه‌ی حماس به جوامع ما آغاز شده و این جنگ، جنگی عادلانه و اخلاقی است، تا حد امکان. اما این اسرائیلی خاص که شما با او صحبت می‌کنید، می‌داند که اوضاع پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. من آمار را می‌بینم، تصاویر را می‌بینم و به اندازه‌ی شما وحشت‌زده‌ام، جاناتان. اما چون آنجا بوده‌ام و با آن‌ها صحبت کرده‌ام و تلاش کرده‌ام بفهمم، مطمئنم که واقعاً قضیه پیچیده‌تر از این‌هاست.

حدود یک ماه پیش، من و همکارم با ده‌ها گفتگو با خلبانان جنگنده و افسران نیروی هوایی اسرائیل انجام دادیم. من داشتم روی مقاله‌ای کار می‌کردم که به تلاطم و اختلاف‌نظر در نیروی هوایی درباره‌ی آن‌چه آن‌ها «تلفات جانبی» و فاجعه‌ی جمعیت غیرنظامی در غزه می‌نامند، می‌پرداخت. یکی از آن‌ها—یک خلبان جنگنده‌ی کهنه‌کار که الان در ذخیره است—برایم مثال زد که وقتی به او گفته می‌شود یک تروریست باید هدف قرار گیرد، او بعداً جنازه‌های کودکان خردسال را که از چادرها بیرون آورده شده‌اند می‌بیند و از کسانی که مختصات هدف را داده‌اند می‌پرسد «چطور ممکن است؟»

از سوی دیگر، من با یک خلبان جنگنده‌ی دیگر صحبت کردم که ارتباط‌دهنده‌ی یک گردان پیاده‌نظام است. او گفت "به آن شکلی که فکر می‌کنید نیست. ما نهایت تلاش‌مان را می‌کنیم که از تلفات جانبی جلوگیری کنیم. می‌توانم بگویم که این سربازان پیاده‌نظام خودشان کاملاً به این مسئله واقف‌اند و وقتی به آنها می‌گوییم که ما از هوا حمله نمی‌کنیم، حتی اگر شما بخواهید، چون جمعیت غیرنظامی زیادی آنجا حضور دارند، آن‌ها این موضوع را می‌پذیرند."

از سوی دیگر، شاید ما این امتیاز را داشتیم که برای مدتی به فاجعه‌ی دیگران بی‌توجه باشیم، چون خودمان در غم و اندوه و درد خودمان غرق بودیم. اما دیگر این امتیاز را نداریم.

و فکر می‌کنم آن‌چه شما می‌گویید از این هم فراتر می‌رود. باید نگران فاجعه‌ی غزه باشیم، نگران تصاویر و صدها هزار نفری که دیده می‌شوند و ده‌ها هزار نفری که کشته شده‌اند، نه فقط به خاطر تصویر ما در جهان، بلکه به خاطر تصویری که نسبت به خودمان داریم؛ چون باید به آن تصاویر نگاه کنیم، باید به خودمان در آینه نگاه کنیم.

و هر چه این جنگ طولانی‌تر شود، فاجعه بزرگ‌تر و خروج از آن سخت‌تر خواهد بود و بازگرداندن زندگی عادی در غزه تقریباً غیرممکن می‌شود. چند سال طول می‌کشد؟ و چگونه با آنچه در آنجا رخ داده زندگی خواهیم کرد؟/ پایان

 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین