همدلانه اما غیراصولی/درباره اطلاعرسانی نیروی انتظامی در جریان قتل الهه
تراژدی دهشتناک دختر اسلامشهر چنان پیش رفت که انگار آن دختر با همه ایران پیوندی دارد. یکی انگار دلنگران خواهرش بود یکی گویی فرزندش را گم کرده بود. چشم ایرانی دلنگران او بود تا اینکه آن خبر هول آمد و همه امیدها برای بازگشت الهه به ناامیدی تبدیل شد.

تراژدی دهشتناک دختر اسلامشهر چنان پیش رفت که انگار آن دختر با همه ایران پیوندی دارد. یکی انگار دلنگران خواهرش بود یکی گویی فرزندش را گم کرده بود. چشم ایرانی دلنگران او بود تا اینکه آن خبر هول آمد و همه امیدها برای بازگشت الهه به ناامیدی تبدیل شد. طبیعی است که در چنین جوی احساسات بر منطق غالب شود. مردم وحشتزده، عصبانی و خواستار مجازات مسبب این فاجعهاند. سیل تحلیلها و گمانهزنیها هر لحظه افکار عمومی را به سمتی میبرد.
جای تعجب نیست. تلختر از هر سناریوی تلخی اتفاق افتاد. مردم میخواهند به نحوی این اتفاق را هضم تا بلکه دوباره بتوانند زندگی کنند. تا دوباره امنشان شود که دخترهایشان از خانه بیرون روند. واضح است که کار پلیس هم در این میان سختتر از همیشه است. میلیونها چشم به آنها دوخته تا ببینند چه شد و چه میشود. شوربختانه نیروی انتظامی هم در این فقره باز نشان داد که در اطلاعرسانی و مدیریت افکار عمومی کماکان بسیار ضعیف است و هیچ قاعده و اصول خاصی برای زمانه بحران آن هم بحرانی در ابعاد ملی ندارد.
جانب انصاف را بخواهیم رعایت کنیم نیروی انتظامی در این مدت درصدد این بود که هم بتواند اقتدار پلیس را نشان دهد و هم میزان زیادی از همدلی با مردمی که جانشان زخمی شده نشان دهد. فرم اشتباه و فقدان دستورالعملهای اصولی از پیش مشخص شده برای چنین وضعیتی نهفقط آنها را به نیتشان نرسانده که در بعضی اوقات حتی ناقض آن هم شد؛ بهخصوص فیلمهایی که از سوی ماموران نیروی انتظامی از روند بازجویی و کشف جسد منتشر شد.
اول از همه فیلمی منتشر شد که نشان میداد چند مامور مشغول گرفتن اطلاعات درباره مکان مخفی کردن جسد از متهماند. از حربههای بازجویی استفاده میکنند و با متهم احساس همدلی میکنند. حتی در جایی یکی از ماموران میگوید «زن بوده اشکال نداره». میدانیم که مامور نیروی انتظامی میخواهد متهم را قانع کند که فضا با او همدلانه است و او را به حرف بکشد اما متاسفانه خود مامور هم از کلیشه جنسیتی استفاده میکند که چرخش این کلیشهها در پدید آمدن فضای خشونت علیه زنان بیتاثیر نیست.
سوای این، پرسش اساسی این است که رو کردن تکنیک بازجویی از قاتل به این وضوح چه سودی دارد؟ قاتلان بالفعل و بالقوه دیگری هم حتماً این ویدئو را میبینند و چرا پلیس دست خود را برای به کار گرفتن تکنیکهایش باید خالی کند؟ فیلمی دیگر منتشر میشود که انگار همان لحظات ابتدایی دستگیری گرفته شده است. متهم کف ساختمانی، احتمالاً اداره آگاهی یا مکانی دیگر متعلق به پلیس، پهن شده است و چند نفری مشغول به حرف آوردن اویند. خلاف فیلم ابتدایی با او همدلانه برخورد که نمیشود هیچ، هم چک میخورد هم فحش میشنود.
احتمالاً این یکی فیلم را پلیس در انتقاد به فیلمی که برخورد همدلانه با او را نشان میداد منتشر کرده است. این فیلم هم به جای اینکه حکایت اقتدار پلیس باشد، آنچه به مخاطب نشان میدهد، کلانتریای مانند اداره پلیس فیلم «خاطرات یک قتل» بونگ جون هو است. نه نظم و قاعدهای وجود دارد نه رفتار منطبق با قانون. بدتر از همه اما، فیلم منتشرشده از کشف جسد دختر بیگناه است. صحنهای به غایت دلخراش که اگر پخشکننده آن فیلم فقط برای لحظهای خود را جای بستگان مقتول تصور کرده بود بیهیچ دلیلی، مطلقاً هیچ دلیلی آن را پخش نمیکرد.
منطقاً تنها کسانی باید آن صحنه را ببینند که صلاحیت حضور فیزیکی در آن صحنه را دارند. اگر قرار است همه مردم بتوانند چنین صحنهای ببینند چرا همه مردم صلاحیت ورود به صحنه جرم را ندارند؟ فارغ از اینها عدم اطلاعرسانی درست و تکیه صرف به انتشار فیلمهای غیررسمی و خارج از قواعد وضعیت افکار عمومی را نسبت به این قتل دهشتناک مشوش کرده است. عدهای تحلیل میکنند که از تاکسی اینترنتی استفاده کرده، عدهای میگویند به مقتول تعرض شده، بعضی میگویند برای گوشی بود و مثل همیشه کسانی هم میگویند کار خودشان است.
همه این تشویشها برای این است که باز هم کسی به عنوان سخنگوی مورد وثوق معرفی نشده است که جریان اطلاعرسانی را طبق قواعد خاصش، بهطوری که هم موجب تشویش نشود و هم شفافیت در آن باشد پیش ببرد. امیدوارم نیروی انتظامی بالاخره به این آگاهی برسد که مخاطبی به وسعت ایران و به تعداد جمعیت کشور دارد. باید که اصول حرفهای اطلاعرسانی را در دستور کار خود قرار دهد و رعایت این اصول را نیز همتراز با دیگر وظایفش قرار دهد.