تبعیض فرهنگی
بستر عدالتخواهانه فرهنگی، یکی از چند عاملی است که میتواند گسترش شوق و شور اجتماعی را سبب شود. شاید این قطعه جناب قربانی بد نباشد برای پایان این وجیزه که زندهیاد حسین منزوی به خوبی سرود: من راه تو را بسته تو راه مرا بسته/ امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم.

قرار است کنسرت علیرضا قربانی در فضای باز ورزشگاه آزادی برگزار شود؛ طی چندشب که در این رهگذر، بار دیگر بحث قیمتهای این دعوت هنری، سرخط خبرها قرار میگیرد. جالب است که برگزارکنندگان این کنسرت از قبل گفته بودند قیمتها جوری است که برای قشر کمبرخوردار هم قابل دستیابی باشد. ولی در عمل، کمترین قیمت ممکن براساس رصد سایت فروش، قیمتی در حد یککیلو گوشت معمولی دارد! هرچند اگر بر قیاس بلیتهای کنسرتهای خوانندگان بیکیفیت بعضاً پاپ باشد، این قیمتها شاید جای توجیه فراوان داشته باشد.
ولی بحث مقایسه بین دو نوع موسیقی نیست که از اساس شاید درست هم نباشد؛ صحبت اما بر سر آن قشری است که مستقیم و غیرمستقیم از چرخه فرهنگی حذف شده است و این حذفشدگی پیامدهای ناگوار روحی و روانی در خود مستتر دارد. طبقهای که احساس میکند هیچ جایگاهی در سپهر فرهنگی و بالمآل تفریحات آن ندارد. افسوس آن میخورد که در زمان و موقعیتی که دیگران در حسوحال خاصی هستند، آنان کنج خلوتشان غمگینانه نشستهاند. چه که توان رفتن به چنین برنامههایی از آنان سلبشده است.
ایندسته از هموطنان شاید با هزاران سختی بتوانند بلیتی تهیه کنند، ولی فشار و استرس بعد آن را نمیتوانند هضم کنند. اینکه چطور بتوانند تنگ این رفتنها را خُرد کنند بنا بر تمثیلی. با حساب سرانگشتی، خانوادهای سهنفره دستکم باید سه میلیون تومان هزینه بپردازند که عواقب مسرورانهای برایشان ندارد. و اگر این خانوادهها در وادی هنر باشند که این غم و نداری افزونتر هم خواهد شد. رسم نانوشتهای طی این سالها بهوجود آمده که قشر دارا که بیشترشان هم دستبرقضا هیچ آشنایی با کلام و موسیقی فاخر ایرانی ندارند، برای ارزشگذاری و شاید هم فاصلهگذاری اجتماعی، در این برنامهها شرکت میکنند؛ شرکتی که با نوعی تبختر فراوان همراه است. بارها مشاهده شده این افراد ذاتاً غیرعلاقهمند به برنامههای فرهنگی، از سر بیذوقی در چنین اجراهایی شرکت میکنند.
فقط بهخاطر اینکه برای دورهمیهای محفلیشان، متاعی برای عرضه داشته باشند! افسوس آن است که برگزارکنندگان متمول این کنسرتها و هر برنامه هنری هم، هیچ توجهی به قشر کمبرخوردار موجود ندارند. این حامیان عموماً بانکدار و پلتفرم به دست، برای خالینبودن عریضه هم کوچکترین قدمی برنمیدارند. حتی حاضر نمیشوند بهطور رندوم، عدهای را انتخاب نمایند و هزینه این کنسرتها را در چند قسط حساب کنند.
بهراستی مهربانیهایی که بعضاً این بانکها ادعای آن دارند، در کجای قاموس کار فرهنگیشان قرار دارد؟ گردشگری فرهنگی در کدام چارت سازمانی آنها تعریف شده است؟ آیا تیم برگزارکننده این کنسرتها اصولاً قشر ضعیف مالی جامعه را میبینند که چطور در حسرت رفتن به این برنامهها، سالهاست که ماندهاند! کردار سختی نیست کمی توجه به این کارهای بعضاً ریز که میتواند دلهایی را شاد کند.
تبعیض مستقیم و غیرمستقیمی که در امور فرهنگی وجود دارد، فقط مختص عامه مردم نیست. حتی بعضاً در میان روزنامهنگاران و خبرنگاران فرهنگی هم عمومیت دارد. تا جاییکه این مواهب فرهنگی در این قشر نیز دارای ضوابط خاصی است و به هر کسی این امتیاز داده نمیشود. بحث زیاد است در این موارد و متاسفانه هیچ گوش شنوایی هم نیست. تبعیض فرهنگی بیداد میکند. شاید در این وانفسای بد اقتصادی، بحث درباره اینکه عموم مردم بتوانند از برنامههای فرهنگی استفاده کنند، برای برخی معنا نداشته باشد.
ولی باید به این مهم توجه داشت که بستر عدالتخواهانه فرهنگی، یکی از چند عاملی است که میتواند گسترش شوق و شور اجتماعی را سبب شود. شاید این قطعه جناب قربانی بد نباشد برای پایان این وجیزه که زندهیاد حسین منزوی به خوبی سرود: من راه تو را بسته تو راه مرا بسته/ امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم.