در ورطه امید و ناامیدی/گفتارهایی درباره تاثیر امید بر زندگی اجتماعی، تغییر و کمرنگ کردن خشونت
زمانی که افراد با جهان گفتوگو نمیکنند، اندیشه ندارند، کتاب نمیخوانند، روششناسی نمیدانند و روی همه اینها فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود دارد، مشخص است که آن فرد و آن جامعه گرفتار ناامیدی میشود.

از پاییز سال 1401 تا بهحال، درباره کلیدواژهها و مفاهیم زیادی در جامعه ایران صحبت شده؛ از آنچه بر زنان و مردان ساکن و خارج ایران میگذرد و تغییراتی که هرروز از راه میرسند. یکی از این مفاهیم، امید و ناامیدی بوده؛ مرز باریک بین آنها و آنچه آدمها را به ورطه امیدواری و ناامیدی میکشاند. شاید برای بیشتر فهمیدن و درک کردن این مرز باریک، خواندن کتابی که بهتازگی به بازار نشر ایران آمده، بد نباشد؛ کتاب «امید در تاریکی»، نوشته ربکا سولنیت و ترجمه نرگس حسنلی. ربکا سولنیت پیش از این با دو کتاب که پرطرفدار هم شد، در ایران شناخته میشد؛ نقشههایی برای گم شدن و همین حوالی دوردست.
حالا کتاب امید در تاریکی به بازار آمده و برای بررسی آن نشستهایی برگزار میشود؛ نمونهاش نشستی که دو روز پیش انتشارات مهرگان خرد با همراهی شهر کتاب مرکزی برگزار کرد و در آن مصطفی مهرآیین، جامعهشناس و نرگس حسنلی، مترجم کتاب صحبت کردند. ابراهیم تبار، استادیار زبان، دبیر این جلسه بود و گفت که آنچه از کتاب «امید در تاریکی» برداشت میکند این است که این کتاب بیشتر از اینکه افراد را به امیدواری دعوت کند، آنها را به یک ناامیدی غیرمنفعلانه دعوت میکند: «براساس تجربه زیسته ما، شاید شروع امید از دوم خردادماه 76 با آغاز جریان اصلاحات رخ داد، اما بعداً به ما جای امید واقعی، امید تقلبی غالب شد. این اتفاقات برای ما تکرار شد و آخریاش هم مربوط به وقایع 1401 است. سوال اینجاست که اصالت با امید است یا با ناامیدی؟»
مصطفی مهرآیین، جامعهشناس هم در این نشست گفت که شما نمیتوانید جامعه ویرانی داشته باشید اما بخواهید تحولات جدی در جامعه ایجاد کنید. این جامعه برای تغییر نیاز به انسانهایی دارد که روی خودشان کار کرده باشند، سازمانها مترقی شده باشند، امکان تخصصیشدن وجود داشته باشد، سیستم هوشمند و کنشگر باشد. در جامعهای که انسانها تبدیل به افرادی فاقد درون میشوند و فاقد زندگیهای بزرگ احساسی، روانی و فکری، وقتی جهان زبانی ما کوچک است، قرار است در جامعه چه چیزی خلق شود؟ زمانی که افراد با جهان گفتوگو نمیکنند، اندیشه ندارند، کتاب نمیخوانند، روششناسی نمیدانند و روی همه اینها فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود دارد، مشخص است که آن فرد و آن جامعه گرفتار ناامیدی میشود.
ابراهیم تبار ـ استادیار زبان، دبیر این جلسه ـ از نرگس حسنلی ـ مترجم کتاب امید در تاریکی، نوشته ربکا سولنیت ـ درباره مواجههاش با بحثهای مطرحشده پیرامون امید در این کتاب بعد از اتفاقات 1401 تاکنون پرسید، او هم توضیح داد: «آنچه در میان اطرافیانم و خودم میبینم این است که ورطه ناامیدی به آدمها خیلی نزدیک است، بازنگری در مفاهیمی که از سوی نویسنده کتاب یعنی ربکا سولنیت مطرح شده، میتواند به سلامت روان ما کمک کند، یعنی با کمک مباحث عنوانشده در این کتاب، میتوان تواناییها را حفظ کرد و به سلامت از مرحله ناامیدی گذشت.»
جلسه اما با صحبتهای مصطفی مهرآیین، جامعهشناس بهعنوان دیگر سخنران این نشست ادامه پیدا کرد. او در پاسخ به این پرسش که آیا مردم گرفتار ناامیدی شدهاند، با اشاره به مقدمهای درباره جامعهشناسی احساس، توضیح داد: «سالها پیش من جزو اولین کسانی بودم که درباره جامعهشناسی احساس نوشتم و در دانشگاه درس میدادم، من از عشق و امید زیاد حرف میزدم، خیلیها من را مسخره میکردند و میگفتند که احتمالاً خودش مشکل احساسی داشته، بله من هم داشتم. هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، از خودم میپرسم که آیا چارهای جز این دارم که ادامه دهم یا خیر؟
وقتی کتاب امید در تاریکی را خواندم، آن را به کتاب زندگی در عصر ظلمت نوشته هانا آرنت، بسیار نزدیک دیدم، شباهتهای زیادی بین این دو کتاب و حتی نویسندههای آن وجود دارد. کتاب سولنیت چند نکته دارد، در ابتدای این کتاب صحبت شده که اساساً امید چه چیزی نیست. اینکه همهچیز روبهراه است، وضعیت بهتر از این میشود، شرایط اینطور نمیماند و... بهعنوان امید داشتن شناخته نمیشد.
در ادامه هم به اینکه امید چیست پرداخته است. درست مانند کتاب ارنست بلوخ درباره امید که تمام وقایع اجتماعی، تاریخی و خرافات در کنار هم چیده و سعی کرده از درون آنها مفهوم امید را بیرون بکشد، همه این سوال را میپرسند که امید چه چیزی است.» به گفته او، به نقل از آنچه در کتاب آمده، امید بدون اندیشه اعتقادی سادهلوحی است، مسئله امید برای انسانی مطرح میشود که در جهانی بدون قطعیت زندگی میکند، ایستا بودن، قطعیت و ناامیدی ویژگیهای جهان است.
مهرآیین به بخش دیگری از کتاب توجه کرد و آن هم روایتهای متعددش است: «تاکید زیاد این کتاب به داستان است، نویسنده معتقد است که همه اتفاقات خوب دنیا، با تغییر قصه آدمها شروع میشود. آغاز امید، یک داستان تازه است. نویسنده میگوید اگرچه ممکن است اهل سیاست و قانونگذاران، تغییرات را تصویب کنند، اما هیچوقت آنها در نقطه آغاز امید نیستند؛ آنها در آخر نشستهاند.
من بارها درباره اهمیت داستان حرف زدهام، بارها در ستایش ادبیات و داستان سخنرانی کردهام. در کتاب زندگی در عصر ظلمات هانا آرنت، 10 قصه روایت میشود، در کتاب انقلاب زبان شاعرانه ژولیا کریستوا هم آمده که تا انقلاب در زبان رخ ندهد، هیچ اتفاقی در جهان صورت نمیگیرد. از این منظر، جهان چیزی جز زبان نیست، اگر قصه و روایتی از یک پدیده در جهان نباشد، آن پدیده اساساً وجود ندارد، دسترسی ما به پدیدهها تا جایی است که ما از آنها داستان و روایت داشته باشیم، زبان در جهان عمل میکند.
نویسنده کتاب امید در تاریکی میگوید که اگر گرفتار ناامیدی هستیم، به این دلیل است که قصههای تیره و تار و بدبینی در درون ما وجود دارد. او به ما میگوید که قصه، موسیقی و داستان، آغازگر اتفاقات بزرگ در تاریخ هستند. در این کتاب، به خودکشی محمد بوعزیزی دستفروش تونسی اشاره شده و نوشته که قبل از این حادثه کتاب مصور مبارزات مارتین لوترکینگ در تونس دستبهدست میشد. بنابراین فضای انقلاب از قبل آماده شده بود.»
داستان، فضای مدنی ایجاد میکند
مهرآیین معتقد است که اگر زبان جامعهای تغییر نکند، هیچچیزی در آن جامعه هم تغییر نخواهد کرد: «بارها گفتهام که تنها در فضای ادبی و رمان است که میتوان بدون خشونت گفتوگو کرد، میتوان بهراحتی واردش شد و انواع شخصیتها را تجربه کرد، آنجا نه پلیس با باتوم وجود دارد و نه سرکوب آدمها. داستانها میتوانند فضای مدنی خوبی فراهم کنند و ما را تبدیل به انسانهای دموکراتیکی میکنند.»
او به نقل از ژولیا کریستوا هم گفت که عاشقترین آدمهای دنیا، داستاننویسها و داستانخوانها هستند: «اهمیت داستان تا جایی است که امروز بهجای لاجیکال تینکینگ یا تفکر منطقی از استوری تینکینگ یا تفکر داستانی صحبت میشود. در کتاب سولنیت هم آمده که داستان را عوض کنید تا بتوانید جهان دیگری ببینید. یکی از مهمترین صحنههایی که در این کتاب بهکار رفته، صحنه تئاتر است. در صحنه تئاتر زندگی هم تنها بخشهایی که نور بر آنها تابیده، روشن است و ما فکر میکنیم صحنه مرکزی زندگی همان جایی است که روشن شده، بنابراین کسی آن بخش تاریک را نمیبیند. ما تصور میکنیم که زندگی ذیل آن نور ممکن میشود.
سولنیت ما را دعوت میکند تا به تاریکیها توجه کنیم، او میگوید که همهچیز در تاریکی است؛ حتی امید.» براساس اعلام این جامعهشناس، نکته دیگر کتاب امید در تاریکی این است که امید بعد از اینکه روایت شد، باید تبدیل به عمل شود.
مهرآیین گفت که «داستان» از این جهت مهم است که به ما میگوید چه چیزی قابل دیدن، گفتن و شنیدن است: «روی یکی از تابلوهای تبلیغات شهرداری با موضوع حجاب تصویری کشیده شده بود که دو شکلات را نشان میداد؛ یکی شکلاتی که باز است و دیگری شکلات بسته. دور شکلات باز، چند مگس جمع شده بودند. این تابلو به ما میگفت که زن باید آن شکلات بسته باشد و آن مگسها هم ما مردان هستیم که با دیدن یک شکلات باز، مثل مگس حملهور شدهایم. این زبان شهرداری تهران است که میگوید زن در همین چارچوب دیده میشود.
سولنیت در کتابش میگوید که هیچ اتفاقی یکباره رخ نمیدهد، همهچیز آرامآرام رخ میدهد که نمونه آن را هم در جنبش سال 1401 دیدیم. انسانها در دنیای زبان، جهانشان را میسازند، حدود ذهن تعیین میکند که ما چه قلمروهایی داشته باشیم، به همین دلیل است که میگویند تا زمانیکه قصه را عوض نکنید، نمیتوان تغییری ایجاد کرد. امید در تاریکیهاست، در جاهایی است که دیده نمیشود و قصهای برای آن گفته نشده است. به همین دلیل هم از ما دعوت میشود تا هم ادبیات بخوانیم، هم داستانسرایی کنیم و هم بشنویم.» به گفته او، برای ایجاد تغییر لازم نیست حتماً به خیابانها آمد و خشونت به خرج دارد؛ تغییرات از گذر کتابها رخ میدهد، از حجم واژهها، میزان سخن گفتن، مطالعه و... به میزانی که صاحب واژه هستیم و صاحب سرمایه زبانی. اگر سرمایه زبانی اندک باشد، ما فاقد جهان خواهیم بود.
وقتی جهانی نداشته باشیم، جهانی هم نمیتوانیم بسازیم و به همین دلیل برایمان جهانی ساخته میشود. حتی تصور میکنیم که آن جهان خیلی هم طبیعی است و نمیتوانیم تغییری درش ایجاد کنیم. همین حالا ببینید که چقدر در تلاش هستند تا در فضای زبانی ما اختلال ایجاد کنند، لشکر سایبری را به جان مردم انداختهاند تا در فضای مجازی، درگیری ایجاد کنند، اما نکته اینجاست که امید یعنی رابطه بدون پارازیت، درحالیکه جامعه ما پر از پارازیت است و مهمترین عاملی که به این وضعیت کمک میکند این است که ما فاقد دنیای زبانی یا دانش زبانی و تعریف مفاهیم هستیم.
این جامعهشناس مثالی درباره مفاهیم مختلف واژه زن در دورههای مختلف زد: «برای نمونه واژه زن در طول تاریخ، مفاهیم مختلفی داشته اس؛، از ضعیفه، متعلقه و منزل در عصر قاجار و بعد مادام و بعد مادر شهید، مادر بسیجی رزمنده، زن طبقه متوسط و... رسید به شهرنوش پارسیپور، زویا پیرزاد، زن داستانگو و... بعد هم داف و پلنگ و حالا هم زن، زندگی، آزادی. تا این تاریخ معنایی فهمیده نشود، نمیتوان زن را چیزی جز موجودی که آقایان تصویر میکنند، تصور کرد.»
او به نمونه دیگری اشاره کرد و آن مفهوم تعصب است: «رندال کالینز، جامعهشناس آمریکایی وقتی میخواهد درباره شبکههای روشنفکری حرف بزند و تعصب را تعریف کند، میگوید تعصب یعنی تعدادی انسان اندک که دائماً همدیگر را میبینند و با افراد دیگر در ارتباط نیستند، وقتی با افراد اندکی در ارتباط باشید، فرقهای و متعصب میشوید، از دل این گروه هم خشونت خارج میشود. او معتقد است که در شبکههای روشنفکری وقتی افراد سرمایههای فرهنگی و عاطفی را تبادل میکنند، چرخهای از حقیقت تولید میشود. همین فضا، میتواند زمینه تساهل و نبود خشونت را فراهم کند.»
او در ادامه به ماجرای دیگری اشاره کرد؛ آن هم برداشتهای اشتباه از رفتار مردم در بحرانهاست: «من سالها در پژوهشگاه زلزلهشناسی کار کردهام. عموماً در تاریخ درباره فاجعهها زیاد نوشته شده، اولینبار یکی از بزرگترین آزمایشهایی که برای سنجش واکنش مردم در بحرانها انجام شد، مربوط به آزمایش ارتش آمریکا در صورت حمله اتمی شوروی بود. سوال این بود که اگر شوروی به ما حمله کند، مردم چه واکنشی نشان خواهند داد، ارتش آمریکا تاکید کرد که هیچ شبیهسازی برای حمله اتمی نمیتوان داشت، جز زمانی که زلزله بیاید.
تصور این بود زمانیکه فاجعهای رخ دهد، مردم تبدیل به دزد و قاتل میشوند درحالیکه مطالعات نشان داد که مردم در این شرایط بیشتر بهسمت خیرخواهی پیش میروند، در آنها میل به کمککردن ایجاد میشود و آنها شادی و انساندوستی را تجربه میکنند زمانیکه مثلاً شخصی از زیرآوار خارج میشود. در کتاب امید در تاریکی، یکی از تاکیدهای نویسنده، روی همین لحظات فاجعه است.» به گفته مهرآیین، در این کتاب نکته دیگری هم وجود دارد، آن هم اینکه امید در پیوند با تاریخ و حافظه تعریف میشود و ناامیدی در پیوند با فراموشی. جمله معروفی است که میگوید: امید در طول تاریخ، در گذشته جامانده است.
اگر انقلاب 57، ملیشدن صنعت نفت و... رخ میدهد، بهدلیل آزادهخواهی مردم است، به این دلیل است که مردم توانسته بودند یک امر مشترک بسازند، اما همه اینها در تاریخ جامانده است، سولنیت هم بر این موضوع تاکید میکند که امید در گذشته جامانده. به همین دلیل است که تاکید میکند به تاریخ رجوع شود؛ بهویژه در ارتباط با پیروزیهایی که طی تاریخ ثبت شده. این به این معنی نیست که در تاریخ شکستی وجود ندارد، بلکه زندگی مجموعهای از شکستها و پیروزیهاست. سولنیت ما را به لحظات گسست دعوت میکند. تاریخ پر از گسست است، باید آن را فهمید.
براساس دیدگاه مهرآیین، امید به این معنی است که اگر دنبال تغییر هستی، تصور کن که همین حالا تغییری رخ داده است. در وضعیت تغییریافته چطور زندگی خواهی کرد؟ همین حالا به همان شکل زندگی کن: «در کتاب امید در تاریکی به نکتهای اشاره شده، اینکه ناامید بودن ناشی از عبوسبودن روان است، زندگی بدون امید، مانند مرگ است. امید نیاز به تلاش دارد، باید بهتدریج پیش رود، امید فرصتی است برای مشارکت، فهمیدن و داشتن باور مشترک با دیگران.»
ابراهیم تبار، دبیر جلسه، در ادامه به برداشت خود از کتاب امید در تاریکی پرداخت: «آنچه از این کتاب برداشت کردم این است که این کتاب بیشتر از اینکه افراد را به امیدواری دعوت کند، آنها را به یک ناامیدی غیرمنفعلانه دعوت میکند. براساس تجربه زیسته ما، شاید شروع امید از دوم خردادماه 76 با آغاز جریان اصلاحات رخ داد، اما بعداً به ما جای امید واقعی، امید تقلبی غالب شد. این اتفاقات برای ما تکرار شد و آخریاش هم مربوط به وقایع 1401 است. سوال اینجاست که اصالت با امید است یا با ناامیدی؟»
حسنلی، مترجم این کتاب اما در پاسخ به این مسئله توضیح داد: «فکر نمیکنم که این کتاب سولنیت از ناامیدی منفعلانه صحبت کرده باشد. سولنیت اساساً یک کنشگر است و این کتاب هم حاصل سالها کنشگری اوست، بنابراین نمیتوان او را با افراد دیگری که درباره امید نوشتهاند مقایسه کرد. خانواده او هم سابقه کنشگری در آمریکا داشتهاند. او نظریهپرداز نیست و کتابش حاصل تجربه زیسته خودش و تجربههایی است که گردآوری کرده. نمیتوان گفت فردی که نتیجه سالها کنشگریاش را تبدیل به کتاب کرده، ناامیدی را ترویج میکند. امیدی که سولنیت از آن حرف میزند، کاملاً عملگرایانه است. میان امید فعالانه و غیرمنفعلانه تفاوت وجود دارد. فکر میکنم سولنیت در کتابش، از امید فعالانه حرف میزند و مبتنی بر عمل و کنشگری است. او در این کتاب بهطور مداوم سعی میکند تا دید واقعیتری به مسائل داشته باشیم.»
امید در جامعه ویران یافت نمیشود
مهرآیین در توضیح سوالی که مطرح شد، گفت: «شما نمیتوانید جامعه ویرانی داشته باشید اما بخواهید تحولات جدی در جامعه ایجاد کنید. این جامعه برای تغییر نیاز به انسانهایی دارد که روی خودشان کار کرده باشند، سازمانها مترقی شده باشند، امکان تخصصیشدن وجود داشته باشد، سیستم هوشمند و کنشگر باشد. در جامعهای که انسانها تبدیل به افرادی فاقد درون میشوند و فاقد زندگیهای بزرگ احساسی و روانی و فکری، وقتی جهان زبانی ما کوچک است، قرار است در جامعه چه چیزی خلق شود؟ زمانی که افراد با جهان گفتوگو نمیکنند، اندیشه ندارند، کتاب نمیخوانند، روششناسی نمیدانند و روی همه اینها فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود دارد، مشخص است که آن فرد و آن جامعه گرفتار ناامیدی میشود.
شاید همه اسمش را بگذارند ناامیدی واقعی، اما من به آن میگویم کار نکردن و اهمال کردن. من ستایشگر تمام افرادی هستم که در این کشور تغییراتی ایجاد میکنند، فرقی نمیکند از چه نسلی باشند. من ستایشگر زنان این مملکت هستم که نصف جامعه ایران را تغییر دادهاند. اگر قرار بود کسی ناامید شود، باید زنان ناامید میشدند که ستم مضاعف را هم از سیستم، هم از مردان میبینند.»
مهرآیین در ادامه معتقد است تا زمانیکه افراد، مستقل و کنشگر نشوند، نمیتوان انتظار امید و تغییر داشت؛ جامعه با سال 57 که فقط 30 درصد از مردم باسواد بودند، فرق کرده. در حال حاضر میزان سواد بالا رفته اما آیا این بالا رفتن سواد، منجر به آگاهی شده است: «ما دانشگاههای فراوانی در کشور داریم، بسیاری از افراد اهل علم هستند، علوم انسانی، پزشکی و مهندسی خواندهاند، اما فهم آنها چقدر است؟ هنوز در گذشته زندگی میکنند. مسئله این است که افراد تحصیلکرده درست مانند افراد بیسواد زندگی میکنند. پس در این میان نهاد دانشگاه چه کرده است؟ من به پزشکان جامعهشناسی درس میدهم اما گروهی از آنها حتی فهمی از علم خودشان هم ندارند. عمده زمان ما سر کلاسها صرف مسائل شخصیشان میشود.»
او تحصیلکردهها را به فراگیری فلسفه سیاسی و مدیریت علمی کشور دعوت کرد: «تحولات ساده را باید خودمان ممکن کنیم. جامعه علمی ما اگر نتوانند نظم اجتماعی را طرح کنند، پس به چه کار میآیند؟ آنها باید گفتمان تازهای بسازند و آن را وارد زندگی واقعی کنند. در غیر اینصورت درسخواندن ما بیفایده است.»