| کد مطلب: ۳۲۰۱۲

هم‌نشین نجف/بازخوانی کارنامه مبارزاتی و سرانجام علی‌‏اکبر محتشمی‌‏پور که یاور امام در دوره تبعید بود

در کنار فعالیت‌‏هایی که در زمان حضور آیت‌‏الله خمینی در عراق، برای انتشار پیام‌‏ها و اعلامیه‌‏های ایشان در کشورهای منطقه انجام می‌‏داد، طی مدتی که در عراق بوده، اقدامات دیگری را هم انجام داده بود که اولین مورد آن را می‌‏توان در سال ۱۳۵۰ دانست که محمد منتظری وارد عراق شده و با همکاری افرادی مانند «اسماعیل فردوسی‌‏پور» و «محمدرضا ناصری» جلساتی با عنوان «روحانیون مبارز خارج از کشور» را در نجف تشکیل می‏‌دهند تا هم به تحلیل وضعیت موجود بپردازند و هم اینکه از ادامه اختلافات پیش‌‏آمده میان انقلابیون جلوگیری کنند.

هم‌نشین نجف/بازخوانی کارنامه مبارزاتی و سرانجام علی‌‏اکبر محتشمی‌‏پور که یاور امام در دوره تبعید بود

سخن از فردی است که شاید در مقایسه با سایر انقلابیون، تجربه‌ای در زندان و زندانی شدن نداشته باشد اما از مجموعه 14 سال و تقریباً 3 ماهی که آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی در تبعید بود، تقریباً 9 سال در کنار او بود و طی این مدت ماموریت‌های مهمی را به نمایندگی از رهبر انقلاب ایران در کشورهای منطقه انجام داد؛ روندی که به خوبی نشان می‌دهد او چه جایگاه بالا و مهمی را نزد استاد خودش داشته و تا چه اندازه مورد اعتماد ایشان بوده است و این اعتماد پس از انقلاب هم از سوی امام و انقلابی‌ها وجود داشته است. در یک جمله، شاید یکی از کامل‌ترین تعریف‌ها درباره سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور را بتوان جمله‌ای دانست که سیدمحمود دعایی درباره‌اش گفته بود: «همواره کارهای حساس به او سپرده می‌شد.»

سال‌های تحصیل 

65484 copy

برای بررسی دوران زندگی سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، ابتدا باید به دوران کودکی و تحصیل او در مدرسه و سپس حوزه علمیه اشاره کرد. البته درباره دوران کودکی او اطلاعات کمی در دسترس است و تنها می‌توان به نکته‌ی کوتاهی اشاره کرد که در کتاب خاطراتش بیان شده است. براساس آنچه خود سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور در کتاب خاطراتش گفته، او متولد هشتم شهریورماه سال 1325 در شهر تهران است و در خانواده‌ای مذهبی با وضعیت مالی متوسط به‌دنیا می‌آید؛ خانواده‌ای 9 نفره که پدر اهل کاشان و مادرش اهل قم بوده‌اند.

او که فرزند بزرگ خانواده بوده است، تحصیل را از مکتب‌خانه‌ با آموزش قرآن آغاز می‌کند و سپس برای تحصیل در دوره ابتدایی، راهی مدرسه قدس رضوی می‌شود؛ مدرسه‌ای که مدیریت آن در اختیار یک روحانی و وابسته به جامعه تعلیمات اسلامی بوده است. دوره دبستان را در این مدرسه پشت سر می‌گذارد و در سال 1337 وارد دوره دبیرستان شده و تحصیل را در دبیرستان علوی ادامه می‌دهد تا اینکه سرانجام تصمیم می‌گیرد تحصیل را در حوزه علمیه پیش بگیرد.

ورود به حوزه و آغاز فعالیت

در سال 1340 برای آغاز دوره تحصیل حوزوی، حضور در مدرسه حاج ابوالفتح واقع در خیابان ری تهران را انتخاب می‌کند. بعد از آن به حوزه علمیه حاج شیخ احمد مجتهدی می‌رود و مجموعاً دو سال در این دو مدرسه باقی می‌ماند. در این مقطع است که محتشمی‌پور فعالیت سیاسی خود را به صورت رسمی آغاز می‌کند. در سال 1341 و در جریان اعتراضاتی که به برنامه‌های انقلاب سفید مطرح شده بود، او که در سال‌های جوانی بود همراه با برادرش در شهر تهران مسئولیت پخش اعلامیه‌ها را برعهده گرفت و به همین علت از سوی شهربانی بازداشت می‌شود اما مدت زیادی در بازداشت نمی‌ماند و یک روز بعد حکم آزادی او و برادرش صادر می‌شود. یک‌سال بعد و در سال 1342 پس از اینکه آیت‌الله خمینی بازداشت می‌شود، او یکی از مهم‌ترین حرکت‌های سیاسی خود را پیش از تبعید آیت‎الله خمینی انجام می‌دهد و همراه عده دیگری، ماموریت پیدا می‌کنند که خبر بازداشت آیت‌الله خمینی را منتشر کرده و مردم را از اقدام پهلوی مطلع کنند. 

تبعید امام به ترکیه و عراق 

در سال 1342 برای اولین بار به منظور تحصیل از تهران خارج شده و به قم می‌رود و چهار سال در کلاس اساتید مطرحی چون جعفر سبحانی، محمد مفتح و محمدفاضل لنکرانی در حوزه علمیه قم حضور پیدا می‌کند و در همین زمان، آیت‌الله خمینی ابتدا به ترکیه و سپس به عراق تبعید می‌شود. محتشمی‌پور در خاطراتی که برای موسسه مطالعات تاریخ معاصر تعریف کرده است، روایاتی از انتقال آیت‌الله خمینی از عراق به ترکیه را بیان کرده است.

او در بخشی از این خاطره‌گویی درباره علت انتقال ایشان از ترکیه به عراق گفته است: «فضلا و طلاب و سیاسیون، نامه‌های متعددی برای سازمان حقوق بشر و سازمان ملل فرستادند و اعتراض خود را به گوش آنها رساندند. حجم اعتراضات از ایران و سایر کشورها به قدری زیاد بود که قرار شد نامه‌ها و طومارها در اجلاس عمومی سازمان ملل مطرح شوند.

در پی این اقدامات، آمریکا به شاه توصیه کرد که امام را از ترکیه خارج کند و به جای دیگری بفرستد؛ چون دولت ترکیه هم اعلام کرده بود که حضور امام در آنجا برایش مشکلاتی را ایجاد کرده و آزادی‌خواهان دنیا به آنها اعتراض کرده‌اند. سرانجام شاه که مستأصل شده بود با مشاوران خود به مشورت پرداخت و دکتر پیراسته نجف را پیشنهاد داد.»  او در بخش دیگری علت تصمیم پهلوی برای انتقال امام به ترکیه را اینگونه بیان می‌کند: «پیش‌بینی رژیم شاه این بود که در نجف با وجود مراجع بلندپایه‌ای چون آیت‌الله حکیم، امام امکان بروز و ظهوری پیدا نمی‌کنند و خود به خود فعالیت‌های ایشان محدود می‌شود اما پس از مشاهده استقبال عظیم مردم نجف از حضرت امام، متوجه اشتباه بزرگ خود شدند. رژیم شاه می‌خواست با تبعید امام به نجف، در واقع با یک تیر دو نشان را بزند: یکی اینکه فشارهای بین‌المللی روی خود را کاهش دهد و دیگر با شکستن شخصیت علمی و فقاهتی امام در نجف، عملاً ایشان را از عرصه رویارویی با خود حذف کند و به محاق ببرد. به همین دلیل پس از 10 ماه اقامت در ترکیه، امام را به نجف تبعید کرد.» 

تبعید امام به عراق 

محتشمی‌پور در بخش دیگری از خاطرات خود، روایتی از ماه‌های ابتدایی حضور آیت‌الله خمینی در ترکیه را بیان کرده و گفته است: «در یکی، دو ماه اول اقامت امام در نجف، طبیعتاً وقت ایشان به دید و بازدیدها گذشت اما بعد از دو ماه، از ایشان خواسته شد تدریس را شروع کنند. به ایشان پیشنهاد شد که در مدرسه آیت‌الله بروجردی هم نماز را اقامه و هم تدریس کنند اما ایشان مسجد مرحوم شیخ انصاری را ــ که مسجد متروکه‌ای بود ــ ترجیح دادند و در آنجا به تدریس مشغول شدند. هنوز یک ماه از شروع درس امام نگذشته بود که آوازه درس ایشان در نجف پیچید و حتی کسانی که خود را فارغ‌التحصیل و مجتهد می‌دانستند، پای درس امام زانو زدند.»

او همچنین در تکمیل توضیحات خود، مصاحبه‌ای در سال 1391 با شفقنا انجام می‌دهد و درباره این مقطع می‌گوید: «آیت‌الله حکیم به امام پیشنهاد می‌کنند که در مدت اقامت در نجف نماز جماعت برگزار و تدریس کنند؛ البته امام خمینی برگزاری نماز جماعت را در جایی که امام راتبی (امام جماعت دائمی) دارد، نمی‌پذیرد و نهایتاً به پیشنهاد مرحوم شیخ‌نصرالله خلخالی، متولی مدرسه مرحوم آیت‌الله بروجردی، نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آیت‌الله بروجردی و بعدها هم نماز ظهر و عصر را در مسجد شیخ انصاری اقامه می‌کردند.» 

نکته مهمی که درباره ابتدای حضور آیت‌الله خمینی در عراق باید به آن اشاره کرد، این است که سیدعلی‌اکبر محتشمی‌‌پور در این مقطع در قم بوده است و طبیعتاً روایت‌هایی که از انتقال ایشان از ترکیه به عراق و استقرار در این کشور را بیان کرده؛ روایت‌هایی است که مبتنی بر شنیده‌های او بوده که بازگو کرده است.  

رفت و برگشت‌ها 

به فاصله تقریباً 3 ماه از زمانی که آیت‌الله خمینی به عراق منتقل شده بود، سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور قصد می‌کند که به عراق برود اما در اولین مرتبه از حضورش ممانعت به عمل می‌آید تا رسیدن به نجف به سال 1346 موکول شود. خودش در بخشی از مصاحبه‌ای که سال 1391 با نشریه «آسمان» انجام داده بود، از اولین حضورش در عراق و ماجرایی که منجر به بازداشتش در این کشور شده است، اینگونه روایت می‌کند: «اوایل زمستان ۱۳۴۴ امام به نجف تبعید شدند، من اردیبهشت سال ۱۳۴۵ به قصد دیدار امام به نجف رفتم.

به محض اینکه وارد عراق شدم، مرا گرفتند. یقین داشتند که من از ایران آمدم. اما من محکم ایستادم و گفتم که من از نجف آمدم به فاو تا در مراسم روضه‌خوانی شرکت کنم. اما آن‌ها نپذیرفتند. مرا به زندان بردند.در نجف، به مدرسه آقای بروجردی که امام شب‌ها در آن نماز می‌خواند، خبر دادم. دوستان آمدند، ضمانت دادند و مرا آزاد کردند. دو ماه آنجا بودم. چون نتوانستم ثابت کنم که مقیم نجف هستم، من را با برگه عبور فرستادند ایران و تحویل ساواک دادند. ساواک من را گرفت و به زندان قصرشیرین برد. بعد از من التزام گرفتند که دیگر به نجف و عراق برنگردم. من التزام دادم.

اما یک سال بعد در سال ۴۶، از همین مسیر به نجف رفتم و مقیم شدم.» به هر ترتیب در سال 1346 به هدف خود می‌رسد و راهی عراق و شهر نجف شده تا زمانی نزدیک به یک سال و نیم در کلاس‌های اساتیدی چون آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی، سیدمصطفی خمینی و صدرا بادکوبه‌ای شرکت کند. در سال 1347 به ایران برگشته و یک سال دیگر به تحصیل در قم این‌بار در کلاس‌های سیدمحمدرضا گلپایگانی و میرزا هاشم آملی ادامه می‌دهد تا اینکه در سال 1348 به عراق برمی‌گردد و مقطع مهمی از زندگی‌اش را در حالی آغاز می‌کند که تنها یک‌سال از ازدواجش گذشته بود. 

بازگشت به عراق 

مهم‌ترین روند فعالیت‌های سیاسی او در عراق را باید مربوط به سال 1348 به بعد دانست؛ جایی که او مورد اعتماد آیت‌الله خمینی قرار گرفته و از سوی او ماموریت پیدا می‌کند که به کشورهای مختلفی مانند سوریه، لبنان، عربستان و برخی دیگر از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس سفر کند؛ روندی که باعث می‌شود ساواک او را تحت نظر بگیرد و در مکاتباتی که داشته، نام محتشمی‌پور را به عنوان عنصری مهم بیاورد.

برای مثال آذرماه 1352، ساواک در نامه‌ای به ماجرای سفر محتشمی‌پور به لبنان اشاره می‌کند و می‌آورد: «نامبرده چندی قبل از عراق به بیروت آمده است همراه خود 400 برگه اعلامیه [امام] خمینی را آورده و این اعلامیه‌ها در مساجد و حسینیه‌ها توسط وی، احمد نفری، املائی خوزانی [و] دکتر محمد صادقی پخش گردید و ضمناً مراتب به روزنامه الحریة نیز داده شد که چاپ گردید و بعضی از این اعلامیه‌ها نیز در مساجد و حسینیه‌ها به تابلو آگهی‌ها چسبانیده شده است که هنوز هم هست.»

همچنین، در سند دیگری که از ساواک به‌دست آمده، نامه‌ای وجود دارد که مربوط به 25 مهر 1357 است. ساواک در نامه‌ای درباره او اینگونه آورده است: «علی‌اکبر محتشمی یکی از عناصر فعال و منحرفی است که فعالیت‌های شدیدی را علیه ایران دنبال می‌کند. وی اغلب اوقات به کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس مسافرت و ضمن سخنرانی مطالبی بر ضد ایران ایراد و با عناصر منحرف در آن مناطق تماس و همکاری‌هایی می‌نماید.» در بین این سفرها، یکی از اقدامات مهم او را می‌توان مربوط به سال 1349 دانست که همراه با همسرش و چند نفر دیگر برای سفر حج عازم عربستان می‌شود و در سفر حج اقدامی سیاسی انجام داده و اعلامیه استادش را در میان حاجی‌ها پخش می‌کند.

ماجرای اخراج عجم 

یکی از ماجراها پیرامون حضور آیت‌الله خمینی در عراق که او روایت کاملی را درباره‌اش بیان کرده است، تصمیمی است که دولت عراق اوایل دهه 1350 هجری شمسی مبنی بر اخراج عجم‌ها(ایرانی‌ها) از این کشور می‌گیرد؛ تصمیمی که با واکنش آیت‌الله خمینی روبه‌رو شده و ایشان اعلام می‌کند که از عراق خارج خواهد شد. محتشمی‌پور درباره آن ماجرا گفته است: «بعثی‌ها چند بار این کار را انجام داده بودند، سال 50 یا 51 که این اتفاق افتاد، مرحوم آیت‌الله خویی آن موقع بیمار بودند و بعثی‌ها از عدم حضور آقای خویی در نجف سوءاستفاده کردند و به نجف حمله بردند. در آن مقطع تاریخی، امام(س) با برخورد قاطع با رژیم بعثی به یاری مراجع آمدند.

امام(س) تصمیم گرفتند از عراق خارج شوند و این حرکت برای بعثی‌ها گران تمام می‌شد، چون امام(س) کسی نبود که دست روی دست بگذارد و وقتی که خارج می‌شد، قطعاً شروع می‌کرد به فعالیت و لذا اینها به دست و پا افتادند.»  محشتمی‌پور می‌گوید به‌دنبال تصمیمی که آیت‌الله خمینی برای خروج از عراق گرفته بود، مقامات عراقی به تکاپو می‌افتند تا ایشان را منصرف کنند. او درباره این ماجرا گفته است: «رئیس دفتر صدام به نام علیرضای کرد، آمد نجف صرفاً برای ملاقات با امام؛ البته با برخی از مراجع دیگر نیز ملاقات کرد.

امام در ابتدا درخواست ملاقات او را نپذیرفت. سه روز این فرد در نجف ماند برای ملاقات، علمای نجف آمدند خدمت امام و گفتند اگر شما وقت ملاقات دهید، ممکن است موجب حل مشکلات شود و امام برای اینکه نگویند فلانی مسبب این مسائل است، پذیرفتند و گفتند باید اول شما (علما) هم بیایید، بنشینید در جلسه و من با این آدم صحبت نمی‌کنم، با شما صحبت می‌کنم. در آن جلسه که خیلی از آقایان هم بودند، علیرضای کرد با هیات عراقی خدمت امام آمدند و گفتند شما برای چه می‌خواهید بروید، بمانید و مسائل حل می‌شود.

امام گفتند اینهایی که در عراق حکومت می‌کنند یا مزدور غرب هستند یا افرادی هستند که بلوغ عقلی ندارند و کارهایشان در خدمت منافع غربی‌ها است. بعثی‌ها وقتی می‌خواستند یهودی‌ها را اخراج کنند، به آنها 6 ماه فرصت دادند، اما به مسلمان‌ها شش روز فرصت دادند. حالا کدام حکومت است که با این شیوه بخواهد ادعای حکومت وطنی و مردمی داشته باشد؟ بنابراین من در چنین کشوری نمی‌مانم. آن‌وقت آن شخص، شروع کرد به خواهش و اینکه شما گذرنامه را پس بگیرید، ما مشکلات را برطرف می‌کنیم. در نهایت امام(س) گفتند: من فعلاً خروجم را متوقف می‌کنم تا ببینم حکومت عراق تصمیم درستی اتخاذ می‌کند یا خیر. این حرکت سبب توقف اجرای تصمیم بعثی‌ها شد.» 

روایت اربعین 1354  

یکی دیگر از روایت‌هایی که او بیان کرده، در سال 1354 رقم زده می‌شود؛ جایی که حکومت عراق برخورد بدی را با زائران اربعین انجام می‌دهد و به‌دنبال این برخورد، آیت‌الله خمینی واکنش نشان می‌دهد. محتشمی‌پور در بخشی از خاطرات خود گفته است: «مردم در اربعین از همه شهرهای عراق با پای پیاده به طرف کربلا حرکت کردند؛ اربعین عجیبی بود که تبدیل به عاشورا شد؛ با مردم به تندی برخورد شد و در بین راه با توپ و تانک بعثی‌ها مواجه و بسیاری شهید شدند و برخی علما از جمله مرحوم شهید صدر را دستگیر کردند و شایعه شد که می‌خواهند چهار نفر را اعدام کنند؛ از جمله آقای تبریزی، قبانچی و... که خانواده‌هایشان نزد امام(س) آمدند و امام برخوردی شدید با بعثی‌ها داشتند و کلاس و نمازشان را تعطیل کردند و روز بعد باز پیغام دادند برای مراجع نجف که اینها روش خود را ادامه می‌دهند و پیشنهاد کردند برای اعتراض به اعدام این آقایان یک هفته درس‌ها در نجف تعطیل شود و همه مساجد سیاه‌پوش شوند تا موجب آگاهی مردم شود.

تحلیل امام این بود که با این کار، بعثی‌ها متوجه می‌شوند علما در برابر این خشونت و کشتار سکوت نمی‌کنند و معتقد بودند اگر چنین کاری در نجف صورت گیرد طبیعتاً در ایران و حوزه‌های دیگر نیز این اتفاق می‌افتد و سبب می‌شود بعثی‌ها نتوانند به جنایت‌های خودشان ادامه دهند. اما باز هم وقتی حضرت امام(س) دیدند که آقایان نجف نظرشان شیوه‌های دیگری از برخورد است،‌ باز هم از مراجع نجف تبعیت کردند زیرا نظر آنها را بر نظر خودشان مقدم می‌دانستند.» 

آموزش نظامی در لبنان 

با جلوتر رفتن زمان و پس از اینکه صدام حسین و محمدرضا پهلوی قرارداد الجزایر را امضا می‌کنند، در عراق این گمانه‌زنی به وجود می‌آید که احتمال ترور آیت‌الله خمینی وجود خواهد داشت. به‌دنبال این ماجرا، تصمیم بر این گرفته می‌شود که از ایشان محافظت صورت گیرد و در نتیجه این تصمیم، عده‌ای از افراد از جمله سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، راهی لبنان می‌شوند تا آموزش نظامی ببینند. محتشمی‌پور درباره این تصمیم گفته است: «گزارش‌های متعددی به ما می‌رسید که به هر حال، رژیم پهلوی درصدد آسیب رساندن به امام است.

در اینجا بود که طرفداران عراقی امام خمینی، از ما خواستند که گروهی را مأمور حفاظت از ایشان کنیم. همیشه در فاصله 10، 20 متری بیت امام، افرادی با لباس شخصی و مسلح حرکت‌ می‌کردند! خود امام خمینی معتقد بودند: اینها برای حفاظت نیامده‌اند، بلکه می‌خواهند کنترل کنند و ببینند چه کسانی به خانه ایشان رفت‌وآمد می‌کنند تا در فرصت مقتضی، به آنها آسیب برسانند! در این میان بیش از همه، مرحوم حاج آقا مصطفی نگران جان امام بود.

به همین دلیل هم اصرار داشت که برادران روحانی اطراف امام، هر چه سریع‌تر بروند و در لبنان یا حتی در خود عراق، در جاهایی که امکاناتی وجود داشت، آموزش‌های نظامی ببینند تا بتوانند از جان امام خمینی حفاظت کنند...  من و چند نفر دیگر، در لبنان آموزش دیدیم. به این دلیل هم به لبنان رفتیم که دستگاه امنیتی عراق، متوجه نشود که چه کسانی در اطراف امام، آمادگی نظامی برای دفاع از ایشان را دارند. به این ترتیب از سال 1355 به بعد، هفت، هشت نفر از برادران روحانی، روی حفاظت از امام خمینی متمرکز شدند؛ مخصوصاً موقعی که امام برای نماز به مدرسه آیت‌الله بروجردی یا برای تدریس به مسجد شیخ انصاری می‌رفتند، حفاظت جدی‌تر و دقیق‌تر می‌شد.» 

درگذشت سید مصطفی 

بدون شک یکی از مهم‌ترین وقایعی که در دوره تبعید آیت‌الله خمینی در عراق به وجود می‌آید، ماجرای درگذشت فرزند ارشد ایشان است. محتشمی‌پور این ماجرا را مربوط به پهلوی می‌داند و در خاطرات خود گفته است: «رژیم پهلوی متوجه شد که کارگردانی و مدیریت تمام این جریانات، به عهده حاج آقا مصطفی است و اگر او را از سر راه بردارد، دست و بال امام بسته می‌شود و از آنجا که سن ایشان هم بالاست، دیگر روحیه قبل را برای ادامه مبارزه، از دست خواهند داد! از اینجا بود که حاج آقا مصطفی از طرف سرویس‌های امنیتی ـ جاسوسی ایران، هدف قرار گرفت و برای از میان برداشتن او برنامه‌ریزی شد.»

او در توضیح استدلال خود گفته است: «چند ماه قبل از شهادت حاج آقا مصطفی، ایشان شبی به عیادت آیت‌الله سیدنعمت‌الله جزایری، از معمرین نجف، می‌رود. حاج آقا مصطفی به این عالمِ عارف و بزرگ، علاقه خاصی داشت و از نزدیکان ایشان به شمار می‌رفت. پسر آقای جزایری می‌آید و به حاج آقا مصطفی می‌گوید: دو نفر آمده‌اند و می‌گویند با شما کار دارند! حاج آقا مصطفی می‌رود و با یک مرد مسن و یک جوان روبه‌رو می‌شود. آنها می‌گویند: «ما عضو تیمی هستیم که برای ترور شما از ایران به عراق آمده‌ایم، ولی وقتی به اینجا آمدیم و زندگی شما و پدرتان و مراتب ارادت شما را به حضرت امیر(ع) دیدیم، بر خود لرزیدیم و تصمیم گرفتیم بیاییم و شما را از این نقشه شوم آگاه کنیم. ما دو نفر از این تصمیم پشیمان شده‌ایم، ولی از بابت دیگر اعضای گروه نگرانیم. حالا هم آمده‌ایم به شما بگوییم که مراقب خودتان باشید.»» 

اقدامات دیگر در عراق 

محتشمی‌پور، در کنار فعالیت‌هایی که در زمان حضور آیت‌الله خمینی در عراق، برای انتشار پیام‌ها و اعلامیه‌های ایشان در کشورهای منطقه انجام می‌داد، طی مدتی که در عراق بوده، اقدامات دیگری را هم انجام داده بود که اولین مورد آن را می‌توان در سال 1350 دانست که محمد منتظری وارد عراق شده و با همکاری افرادی مانند «اسماعیل فردوسی‌پور» و «محمدرضا ناصری» جلساتی با عنوان «روحانیون مبارز خارج از کشور» را در نجف تشکیل می‌دهند تا هم به تحلیل وضعیت موجود بپردازند و هم اینکه از ادامه اختلافات پیش‌آمده میان انقلابیون جلوگیری کنند. یکی دیگر از اقدامات دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد، انتشار کتابی با عنوان «شهیدی دیگر از روحانیت» بوده که در سال 1356 پس از رحلت سیدمصطفی خمینی توسط همان جمع «روحانیون مبارز خارج از کشور» به چاپ رسید. 

تصمیم به خروج از عراق 

پس از درگذشت سیدمصطفی خمینی، فشارها در عراق بیشتر شده و در نهایت منجر به این می‌شود که آیت‌الله خمینی برای دومین بار تصمیم به خروج از عراق بگیرد. محتشمی‌پور درباره علت این افزایش فشارها گفته است: «رژیم شاه فکر کرد و شاید کار‌شناسان ساواک آن را پیشنهاد داده بودند که از طریق دولت عراق جلوی فعالیت‌های امام گرفته شود.

لذا رژیم بعث عراق می‌خواست جلوی همه فعالیت‌های امام را بگیرد. اول آمدند و با امام صحبت کردند و گفتند ما با دولت ایران تعهداتی داریم، لذا شما نمی‌توانید فعالیت مبارزاتی علیه آن رژیم داشته باشید. حضرت امام گفتند: من از اینجا می‌روم. این گفت‌و‌گو میان سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق و امام رد و بدل شد. امام به او می‌گوید من به فعالیت خود ادامه می‌دهم و می‌روم. شاکر پرسید به کجا می‌روید؟ امام گفت: من هر جا بروم سجاده‌ام را پهن می‌کنم و به فعالیتم ادامه می‌دهم.

به جایی می‌روم که تحت سلطه شاه نباشد و شما نسبت به شاه متعهد هستید، من هم نسبت به ملتم و اسلام متعهد هستم. بر این اساس شما مجبورید به تعهد خود عمل کنید و از فعالیت من جلوگیری کنید؛ من هم مجبورم به تعهد خود عمل کنم و مجبورم به جایی بروم که تحت سلطه ایران نباشد. این اتفاق جرقه اول برای هجرت امام بود. منزل امام هم تحت محاصره نیروهای امنیتی عراق بود.» 

در بخش دیگری درباره محاصره منزل امام می‌گوید: «این محاصره حدوداً از دو ماه قبل از هجرت امام آغاز شد. محاصره ابتدا محدود بود؛ بدین صورت که به هیچ وجه اجازه ورود اتباع عربی به محل سکونت ایشان را نمی‌دادند که رفته رفته دایره تنگ‌تر شد و بعد به ایرانی‌ها اجازه ورود نمی‌دادند. اما خانواده و شاگردان را اجازه می‌دادند. رفته رفته فقط خانواده می‌توانستند نزد امام بروند و به ما هم اجازه ورود نمی‌دادند. این امر باعث ارسال سیل تلگراف‌های مراجع، علما و دانشجویان و... به احمد حسن‌البکر رئیس‌جمهور وقت عراق شد. در ایران هم اتفاقات پشت سر هم رخ می‌داد؛ آتش زدن سینما رکس، ۱۷ شهریور و... امام هم برای هر حادثه پیام می‌دادند و ایشان بودند که نهضت را در تبعید و آن هم در شرایط محاصره هدایت می‌کردند.» 

ماموریت ویژه 

در مجموع، در دوره‌ای که آیت‌الله خمینی در عراق بود، مهم‌ترین ماموریتی که بر عهده محتشمی‌پور گذاشته شد را می‌توان مربوط به مهرماه سال 1357 دانست که امام خمینی تصمیم به مهاجرت از عراق می‌گیرد و در همین راستا، محتشمی‌پور در سفری با یاسر عرفات دیدار کرده و از او می‌خواهد که از حافظ اسد (رئیس‌جمهوری وقت سوریه)، زمانی برای ملاقات گرفته تا او بتواند طی این دیدار، بحث مهاجرت آیت‌الله خمینی را مطرح کرده و از رئیس‌جمهور سوریه بخواهد تا ایشان از عراق خارج شده و ادامه دوره تبعید را در سوریه سپری کنند (که البته این موضوع عملیاتی نشد و بحث حضور در کویت و پس از آن فرانسه به میان آمد) در بازگشت از این سفر، او که چند نامه همراه داشت، توسط پلیس فرودگاه بغداد بازداشت شده و تحویل مقامات امنیتی رژیم بعث داده می‌شود.

طی این بازداشت چند ساعت بازجویی شده و در نهایت حکم اخراج دائم محتشمی‌پور از عراق صادر می‌شود اما از آنجایی که آیت‌الله خمینی در مهرماه همان سال راهی فرانسه شده بود، او نیز به این کشور سفر کرده و از روز دوم حضور ایشان در پاریس، به جمع همراهان اضافه شده و در مدت حضور در نوفل لوشاتو، مسئولیت ارتباطات دفتر آیت‌الله خمینی در فرانسه را بر عهده می‌گیرد و همراه با ایشان در 12 بهمن به ایران برمی‌گردد. 

سال‌های پس از انقلاب 

پس از بازگشت به ایران، وارد ارکان مدیریتی شد و نقش پررنگی را هم طی 25 سالی که در مدیریت کشور حضور داشت، ایفا کرد. ابتدا در سال 1359 وارد شورای سرپرستی صداوسیما شد و به عنوان معاون صدا فعالیت خود را آغاز کرد. سپس در سال 1360 با توجه به آشنایی قبلی که از  فضای سوریه داشت، به عنوان سفیر راهی این کشور شد و 4 سال در این سمت حضور داشت که در همین مدت دو اتفاق مهم پیرامونش رقم زده شد.

از نظر سیاسی بدون شک مهم‌ترین اقدام او را می‌توان تاثیرگذاری‌ای دانست که در تاسیس حزب‌الله لبنان در سال 1980 میلادی داشت؛ هر چند خودش در سال 96 طی مصاحبه‌ای می‌گوید: «مؤسس اصلی حزب اصلی حزب‌الله شخص حضرت امام(ره) بودند یعنی فکر، طرح و اندیشه تأسیس حزب‌الله لبنان مربوط به شخص حضرت امام بوده است.» پس از تاسیس حزب‌الله لبنان، اسرائیل تصمیم به ترور او می‌گیرد و سال 1362 عملیات ترور او به وسیله بمب‌گذاری در بسته پستی و درون یک کتاب انجام می‌شود اما او زنده مانده و بخشی از دست و یک چشمش را از دست می‌دهد.

در سال 1364 به ایران برگشته و در دولت میرحسین موسوی به مدت 4سال طی سال‌های 64 تا 68 وزیر کشور می‌شود. پس از آن در انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس سوم ثبت‌نام کرده و برای اولین بار نمایندگی مجلس را از 68 تا 71 تجربه می‌کند. در دولت هاشمی‌رفسنجانی سمتی نمی‌گیرد اما با رسیدن سید محمد خاتمی بر مسند دولت، او به عنوان مشاور اجتماعی رئیس‌جمهور منصوب شده و طی سال‌های 76 تا 78 در این سمت حضور دارد تا اینکه کاندیدای نمایندگی مجلس شده و به ششمین دوره مجلس راه می‌یابد تا آخرین دوره حضورش را در ارکان مدیریتی جمهوری اسلامی سپری کند. 

اما در کنار حضور او در ارکان مدیریتی، اشاره مهم این است که او علاوه بر اینکه در مسیر حمایت از فلسطین فعال بود و مدت 19 سال دبیرکلی کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه را بر عهده داشت، در عرصه سیاست داخلی نیز فعالیت‌های چشم‌گیری در میان اصلاح‌طلبان داشت که برای مثال می‌توان به ریاست او بر فراکسیون دوم خرداد در مجلس ششم و همچنین عضویت در مجمع روحانیون مبارز اشاره کرد.

علاوه بر اینها، محتشمی‌پور در انتخابات دوره نهم ریاست‌جمهوری در سال 84 ریاست ستاد مهدی کروبی را بر عهده داشت و در سال 1388 هم رئیس ستاد صیانت از آراء ستاد میرحسین موسوی بود. چند ماه پس از اتفاقات دوره دهم ریاست‌جمهوری، یکبار دیگر به نجف برگشت و جز برای سفرهای کوتاه، دیگر به ایران برنگشت و سرانجام به علت ابتلا به کرونا، به تهران منتقل شد و در اول خرداد 1400 درگذشت. 

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار