| کد مطلب: ۴۰۷۱۸

وطن یعنی اراده مشترک/در ملی‏‌گرایی مدنی ایرانی، همکاری با دول متجاوز همواره نکوهش شده است

در چندروز اخیر و با آغاز حمله اسرائیل به ایران، بار دیگر مفهوم «وطن» در کانون تحلیل‌ها قرار گرفته است و کم نیستند ایرانیانی که در فضای مجازی از لزوم وطن‌پرستی سخن می‌گویند؛ از اینکه از جغرافیایی که نام‌اش ایران است، باید در هر نبرد با هر متجاوزی دفاع کرد.

وطن یعنی اراده مشترک/در ملی‏‌گرایی مدنی ایرانی، همکاری با دول متجاوز  همواره نکوهش شده است

در  چندروز اخیر و با آغاز حمله اسرائیل به ایران، بار دیگر  مفهوم «وطن» در کانون تحلیل‌ها قرار گرفته است و کم نیستند ایرانیانی که در فضای مجازی از لزوم وطن‌پرستی سخن می‌گویند؛ از اینکه از جغرافیایی که نام‌اش ایران است، باید در هر نبرد با هر متجاوزی دفاع کرد. چنین تاکیدی البته فقط وجهی ایجابی ندارد و آن را باید پاسخی مستقیم دانست به این ایده که این جنگ، جنگ ایران و اسرائیل نیست، جنگ جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل است.

مدافعان این دیدگاه می‌گویند، جمهوری اسلامی با طرح شعار نابودی اسرائیل و با حمایت از نیروهای نیابتی خود در منطقه، در عمل به دشمنی اسرائیل رفته است. اولین، بزرگترین و موثرترین صدایی که این دیدگاه را برجسته کرده و از آن سود می‌جوید، البته بنیامین نتانیاهو است؛ کسی که در روزهای اخیر دیگر حفظ ظاهر نیز نمی‌کند و به‌صراحت از امیدواری‌اش نسبت به درگرفتن شورش داخلی و براندازی حکومت سخن می‌گوید. گویی در محاسبات او، قرار بوده است اسرائیل از آسمان بزند و مردم در زمین نهادهای دولتی را تصرف کنند.

چنین خیالی در ذهن برخی از اپوزیسیون خارج‌نشین جمهوری اسلامی نیز  پرورانده شده؛ نشان بدان نشان که هم از اصابت موشک‌های اسرائیلی به خاک ایران خوشحالی می‌کنند، هم مردم را ترغیب می‌کنند به اعتصاب، اعتراض، شورش و لابد انقلاب. از سویی هشتگ می‌زنند، «اسرائیل بزن» و از سوی دیگر می‌نویسند، «ساکت ننشینیم» و «صدای خود را بلند کنیم».

سابقه همکاری با دولت‌های متجاوز

پدیدارشدن چنین خیالاتی در ذهن دشمنان جمهوری اسلامی ایران، البته مسبوق به سابقه است. فراموش نشده که با تجاوز عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی، گروه‌هایی از اپوزیسیون حکومت ایران، دل خوش داشتند به حمایت‌های رژیم بعثی و دست دوستی به سمت کسی دراز کردند که در همان زمان به خاک ایران طمع داشت و جدایی خوزستان از ایران و تسلط بر منابع نفتی را بر زبان می‌راند؛ آن‌هم در جنگی که او خود آن را نبردی قومی‌مذهبی میان مسلمانان عرب و مجوسان ایرانی بازنمایی می‌کرد و به همین دلیل آن را «نبرد قادسیه» می‌نامید.

یخ اتحاد میان اپوزیسیون  و صدام حسین، البته گرفت اما نتیجه‌ای جز بدنامی برای آنها نداشت. در پایان آن نبرد، تصور عمومی جامعه ایران نسبت به مجاهدین خلق که آشکارا در این ائتلاف شرکت جستند، منفی‌تر از همیشه بود و بعدتر نیز بسیاری از دسته‌ها و نیروهای سیاسی که در این مناسبات به‌طرزی پنهانی حضور داشتند، به‌هر شکلی کوشیدند رد پای همکاری خود با دولت خارجی متخاصم را پاک کنند و از در انکار وارد شوند. 

گفته‌اند و خوانده‌ایم که «اگر به تاریخ بنگریم، می‌بینیم که هیچ‌کس از تاریخ عبرت نگرفته است». حتی اگر مطلق به این گفته هگل ننگریم، می‌توان گفت اپوزیسیون جمهوری اسلامی از مصادیق این سخن است. درحالی‌که آن تجربه همکاری با صدام حسین، بهترین فرصت بود برای آموختن این نکته که جنم ایرانیان، وطن‌فروشی را پس می‌زند و نمی‌پذیرد که نیروی سیاسی به همکاری با دولتی بپردازد که دستش به خون هموطنانش آلوده است؛ در هنگامه حمله آمریکا به عراق و افغانستان نیز برخی شادی خود را از این امر که پای نیروهای آمریکایی به ایران برسد و با چکمه‌های خود دموکراسی و حقوق بشر را به ما هدیه بدهند، پنهان نمی‌داشتند.

نگاهی به آنچه در آن سال‌ها گذشت و سرنوشت آن فعالان سیاسی که راه سرنگونی حکومت ایران را در همدستی با دولت‌های متخاصم جستند، بار دیگر نشانی از این واقعیت است که کلیت جامعه ایران، نگاهی مثبت به چنین حرکاتی ندارد و برای ایرانیان وارستگی و استقلال عمل نیروهای سیاسی از دولت‌های خارجی اهمیتی دوچندان دارد. با این همه، در سال‌های اخیر باز این تجربه ناکام دوباره آزموده شده است و اینک در چنین روزهایی زمان سنجش دوباره صحت و سقم آن فرارسیده است.

این ادعا اما که ایرانیان نسبت به «وطن» حساسیت دارند و فراتر از نقدهای خود به حکومت، به تسخیر کشور به دست اجانب رضایت نمی‌دهند، البته نیازمند استدلال است و من در ادامه این نوشته می‌کوشم با نگاهی به تاریخ ایران‌زمین نشان بدهم که چگونه چنین وضعی در ایران، دیروز و امروز شکل نگرفته است و تاریخی کهن پشت‌سر دارد.

نسبت هویت ایرانی با ناسیونالیسم

ایران در تاریخ طولانی خود بارها مورد هجوم قرار گرفته است؛ از اسکندر مقدونی تا اعراب، از مغولان تا تیموریان، از رومی‌ها تا کشورهای غربی در دو جنگ جهانی اول و دوم. هربار نیز که این نبردها به شکست نظامی ایران منجر شده است، دیری نگذشته که جوانه‌های اعتراض و مقاومت در این سرزمین ریشه دوانیده و به انحای مختلف در صدد مقابله با این تجاوزها برآمده است.

این روش‌ها ترکیبی از مقابله نظامی، فرهنگی و دیپلماتیک بوده است، اما در بنیاد همگی آنها این باور دیرینه محوریت داشته که ایران، باید به دست ایرانیان اداره شود، بنابراین اگر حتی امکان بیرون‌راندن مهاجمان با زور بازو وجود نداشته است، اما خرد و تدبیر ایرانی از معبر فرهنگ مهاجمان را رام و اهلی نموده و به‌مرور یا آنها را از درون مستحیل ساخته یا به شکل‌دهی محورهای مقاومت محلی دست یازیده است.

پژوهشگران تاریخ ایران وجود چنین پدیده‌ای را در ایران به قدمت آن و موفقیت مردم این سرزمین در شکل‌دهی به فهمی از هویت ملی نسبت داده‌اند که قرن‌ها پیش از آنکه با شکل‌گیری نظام وستفالیایی مبتنی بر دولت‌ملت، کشورها و مرزهای آنها چونان اموری مقدس بازنمایی شوند، پدید آمده است. نگاهی به اسطوره‌های ایرانی نیز چنین اهمیتی را بازتاب می‌دهد.

مگر غیر این است که آرش کمانگیر، جان در طبق وطن نهاد تا مرزهای این سرزمین پایدار بماند؟ مگر جز این است که وقتی بازماندگان اسکندر مقدونی، حکومت سلوکیان را در فلات ایران بنیاد نهادند، پهلوانان پارتی آرام ننشستند و درنهایت آنان را پس زدند؟ تردیدی در این داریم که ساسانیان با احیای هویت ایرانی، به فهمی دامن‌گستر از ایرانشهر دست زدند؟ جز این شاید جالب باشد بدانیم که همین پارتیان از نظر ساسانیان، مظنون بودند به درآمیختگی با فرهنگ یونانی. 

درک فراگیر از وطن، بعدتر در دوره اسلامی تاریخ ایران نیز تداوم پیدا کرد. بیراه نیست که صفویه وقتی به تاسیس دولت ملی در ایران اهتمام ورزید، ارکان حکمرانی را خود بر سه اصل تصوف، تشیع و سلطنت ایرانی استحکام بخشید و کوشید نیای خود را به ساسانیان برساند. در همین دوران بود که ایرانیان از حدیث مشهور نبوی، «حب الوطن من الایمان» درکی نوین عرضه داشتند و آن را از معنی محلی‌اش به‌معنای محل تولد یا اقامت به کل کشور ایران وسعت بخشیدند. با چنین پیشینه‌ای بود که ناصرالدین شاه در مراسم تاج‌گذاری خود تاج کیانی بر سر گذاشت.

بعدتر نیز در عصر مشروطه، این فهم دیرینه از وطن به مفهوم جدید ملت الصاق شد و بدین‌ترتیب دولت‌ملت ایران شکل گرفت. بدین ترتیب در یکصد سال اخیر به موازات گفتمان ناسیونالیسم غربی، فهمی ملی‌گرایانه در ایران تقویت شده است که نسبت به آثار زیانباری که در ناسیونالیسم افراطی غربی به‌شکل فاشیسم نمودار شده است، تهی از ضدیت و ستیز با دیگر اقوام و ملل است، بنابراین می‌تواند خود را در ناسیونالیسمی مدنی بازنمایی کند.

 ناسیونالیسم مدنی و معتدل

تردیدی نیست که گاه تخطی‌هایی از این ناسیونالیسم مدنی صورت گرفته است و برخی از جریان‌های سیاسی افراطی، درکی بیگانه‌ستیز از ملی‌گرایی ایرانی داشته‌اند. با این همه، چنین جریان‌هایی متن ملی‌گرایی ایرانی را نمایندگی نمی‌کنند. کافی است به این نکته توجه کنیم که در 200 سال اخیر ایران به هیچ کشوری تجاوز و حمله نظامی نکرده است. در کنار این ملی‌گرایی مدنی، البته جریان‌هایی نیز بوده‌اند که با درکی نادرست از ملی‌گرایی ایرانی، آن را در تقابل با گفتمان‌های امت‌گرایانه یا قوم‌گرایانه دانسته‌اند.

امت‌گرایان گمان برده‌اند که تاکید بر هویت ملی به‌معنای نادیده انگاشتن هویت اسلامی ایرانیان است و قوم‌گرایان نیز با بازنمایی باژگونه تاریخ ایران، از ستم بر جمعیت‌های ترک‌، عرب، بلوچ و کُرد سخن به‌میان آورده‌اند. هر دوی این تصورات البته نادرست است زیرا اولاً هویت ایرانی در بنیاد خود نسبتی وثیق داشته است با دین و دیانت. ایرانیان باستان نیز دین و دولت را دوقلوهای به‌هم‌پیوسته می‌دانستند.

چنین دینی البته نه دینی افراطی و فرقه‌گرا که دینی ملی و معتدل بود. ثانیاً الگویی که حکومت‌های ایرانی در جذب جمعیت‌های متنوع ساکن در فلات ایران داشته‌اند، چونان به‌قاعده بوده است که باعث شده کسانی چون هگل زبان به تحسین آن بگشایند و دولت هخامنشی را شایسته عنوان نخستین دولت در تاریخ بدانند؛ دولتی که برخلاف دشمن‌اش یعنی دولت آشوری که هرجا را تسخیر می‌کرد، به نابودی می‌کشانید و خدایان اقوام مغلوب را تمسخر می‌کرد دولتی تمدن‌ساز و مداراجو بود، بر اهمیت وجود قوانین عام و منصفانه اذعان داشت و در عمل نیز به‌خصوص در دوران آغازین حکومت هخامنشیان آن را به‌کار می‌بست.

ملت یعنی اراده مشترک

چنین درکی از وطن و ملت، در نوع خود بسیار بدیع است زیرا می‌دانیم ملت گاه به‌معنای وحدت زبانی و قومی تصور می‌شود و گاه به‌معنای وحدت در سازمان سیاسی. تاریخ ایرانیان اما بیشتر موید این است که نزد آنها ملت، اراده مشترکی برای همزیستی مسالمت‌آمیز در درون خود و با دیگر اقوام و ملل است. این اراده مشترک شکل‌گرفته در قرون و اعصار متمادی، در پیوند با مفاهیم مدرن دموکراسی و حق حاکمیت ملی، در دوران معاصر به این نتیجه رسیده است که ایرانی آزاد، دموکراتیک و برخوردار از معیارهای حقوق بشری باید از بطن مناسبات داخلی جامعه شکل بگیرد؛ نه با تجاوز نظامی، نه با همکاری نیروهای سیاسی با کشورهای متخاصم. نمونه‌ای از این نگره را می‌توان در جریان کودتای 28 مردادماه مشاهده کرد.

فارغ از اینکه دولت مصدق چه وضعی داشت و به چه سمتی رهنمون می‌شد یا دولت‌های پس از کودتا چه خدماتی به کشور داشتند، دخالت دو کشور آمر یکا و بریتانیا در مناسبات داخلی ایران، منجر بدان شد که به دولت شکل‌گرفته پس از این کودتا، همواره با دیدگاهی مشکوک نگریسته شود و آن را وابسته بپندارند. اپوزیسیون ایرانی، امروز اما به این تجربه نه‌فقط بی‌اعتناست، بلکه گاه به‌نظر می‌رسد درصدد تکرار همان تجربه بارها شکست‌خورده است. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار