گفتوگو با محمد آفریده تهیهکننده سینما
رقابتی نبودن معضل سینمای ماست
در شرایط کنونی سینمای ایران از جامعه عقب افتاده و دچار روزمرگی شده اما قابلیت و ظرفیتش را برای بازسازی، دگردیسی و احیای خود از دست نداده است. اتفاقاً در این شرایط به حضور فیلمسازان جوان خلاق و صاحب ایده نیاز داریم تا سینما را با جامعه مماس کرده و قدرت بیانگری و روایتگری را به آن بازگردانند.
فیلم اولیها لزوماً فیلمسازان آوانگارد نیستند. در دو دهه اخیر حضور همین کارگردانها با خلاقیت و نوآوریهایی که داشتند، هوای تازهای در اتمسفر سینمای ایران دمید و برخی از آنها توانستند جریانساز باشند. با این همه اما بسیاری از تهیهکنندگان بهسختی برای حمایت از یک فیلم اولی ریسک میکنند. اقتصاد سینمای فقیر ما و دشواری بازگشت سرمایه موجب میشود که آنها در تهیهکنندگی فیلمهای اول، محافظهکار رفتار کنند.
محمد آفریده اما تهیهکنندهای است که واجد این روحیه ریسکپذیری است. فیلم «سه جلد»، به کارگردانی مهدی اسماعیلی که اکنون در حال اکران است، محصول حمایت او از یک کارگردان فیلم اولی است. او پیش از این هم تهیه فیلم اول یک فیلمساز را تجربه کرده است. با او درباره سازوکارهای تهیهکنندگی فیلم اولیها به گفتوگو نشستیم. آفریده بهجز تهیهکنندگی، سالها سابقه مدیریت سینمایی داشته و مدیرعامل انجمن سینمای جوان و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بوده است.
*گرچه در دو دهه اخیر، پدیدههای سینما و آنهایی که توانستند هوایی تازه در اتمسفر سینمایی ایران بدمند یا جریانسازی کنند کارگردانهای جوان و نسل جدید و بهاصطلاح فیلم اولیها بودند، اما اغلب کسانی که میخواهند وارد عرصه فیلمسازی شوند و برخی از آنها حتی در ساخت فیلم کوتاه توانمندی خود را هم ثابت کردهاند، معتقدند تهیهکنندهای نیست که از آنها حمایت کند و اغلب تهیهکنندهها ریسک نمیکنند تا برای یک فیلم اولی سرمایهگذاری کنند. شما اما تن به این ریسک دادهاید و فیلم «سه جلد» محصول حمایت شما از یک کارگردان تازهکار است. قبلاً هم از فیلم «یک خانواده محترم» مسعود بخشی حمایت کردید. دلیل آن چیست؟
خب این شاید به سابقه من در سینما برمیگردد و لازم است گریزی به آن بزنم. من 12-10سال مسئولیت اجرایی در انجمن سینمای جوانان ایران و مرکز گسترش سینمای مستند داشتم و در آنجا با فیلمسازان و مستندسازان جوان خلاق بسیاری مراوده داشتم که فیلم کوتاه و مستند میساختند و تجربهورزی میکردند. این تعلق خاطر من به حوزه جوانان و اعتمادی که به آنان داشتم باعث شد که در طول فعالیتم با دیگر همکارانم، زمینه را برای بیش از چهار هزار فیلم کوتاه و شاید نزدیک به ۶۰ فیلم اول یا دوم فراهم کنیم. درواقع همراهی و همنشینی با نسل جوان خلاق، این شناخت و اعتماد را به من عنایت کرد.
خب بسیاری از فیلمسازان جوان از ساخت فیلم کوتاه شروع میکنند و این هم فرصت خوبی است تا هم آنها توانمندی خود را ثبات کنند و هم مدیران و سیاستگذاران، فیلمسازان با استعداد را شناسایی کرده و از آنها حمایت کنند. شما میبینید که نسل جدید فیلمسازان جوانی که در دو دهه اخیر به کارگردانهای تاثیرگذار و صاحب سبک و شناختهشدهای تبدیل شدند از حوزه فیلم کوتاه آمدند. عرصه فیلمسازی کوتاه، یکی از بهترین موقعیتها و فرصتها برای شناسایی استعدادهای فیلمسازی است که به غیر از اینکه در این بخش موجب پویایی و پیشرفت شده که از دل آن، فیلمسازانی با قابلیت و حرفی تازه به سینمای بلند داستانی هم آمدند و موجب غنی آن شدند، درواقع فیلم کوتاه و فیلمسازان آن، پنجره و دریچه تازهای برای مخاطبان سینما گشودند و میگشایند.
به همین دلیل بعد از اینکه از مسئولیت اجرایی بیرون آمدم با تجربههایی که با همراهی جوانان داشتم، بالطبع به لحاظ ذهنی، میل من به همکاری با فیلمسازان جوان بیشتر و با اطمینانتر شد. ضمن اینکه در آن دوره متوجه شدم 80-70 درصد سینماگران ما توانایی کار با تجربههای جدید ندارند یا زیر سایه آثار قبلیشان نمیتوانند نفس بکشند و حوزه سینما اگر به تجربههای جدید تن ندهد، نمیتواند تداوم یابد.
*چطور با این نسل جدید سینماگران وارد تعامل میشدید؟
بعد از بنیاد سینمایی فارابی که به انجمن سینمای جوان رفتم، سال ۷۴، فکر میکردم سینمای ایران نیاز به خانهتکانی دارد و این باید به دست نسل جدید سینماگران صورت بگیرد. در انجمن مواجه شدم با انبوهی از فیلمسازان جوان که اکثرشان باتجربه و با تحصیلات بودند اما سازمانها با شوراهای تودرتو و نگاههای بسته، اجازه تجربه و خلاقیت به آنان نمیدادند. من در جلسات رودررو با فیلمسازان جوان از آنان میخواستم از خودشان و فیلمی که میخواهند بسازند صحبت کنند و حاصل آن جلسات و اعتمادی که بدون خواندن فیلمنامهشان به آنان کردم، کاروانی از فیلمسازان خلاق، پویا و بانشاط به راه افتاد که حاصل آن برای این سرزمین معجزهگونه بود.
بیش از ۸۰ درصد از آن آثار در تلویزیون پخش شد و بالای۲۰۰ جایزه بینالمللی و ملی توسط این جوانان گمنام در سرتاسر دنیا بهدست آمد که بسیاری از آنان هماکنون افتخار این مملکت هستند و در حوزههای مختلف مشغول کار و فعالیت هستند. جالب است که بدانید بودجه همه آن تولیدات و آثار، سرمایه تولید سه تا چهار فیلم سینمایی هم نمیشد. میخواهم بگویم این تجربه کاری من که همواره با نسل جدید و جوان سینماگران گره خورده، این روحیه را در من پرورانده که با استعداهای جوان و جدید تعامل و همکاری داشته باشم و اعتمادم به آنها، همچنین ضریب ریسکپذیری مرا بالا برد.
ضمن اینکه خود آنها هم انگیزه و روحیه ریسکپذیری و شوق تجربههای تازه داشتند که شاید یک علتش این بود که زیر سایه کارهای خود نبودند و همواره میل به تجربهگرایی و کشف دنیاهای تازه در سینما و فیلمسازی داشتند. فکر میکنم اگر موفقیتی داشتم بیشتر بهخاطر اعتمادی بود که به جوانان کردم.
*با این حساب باید گفت نهفقط فیلمسازان بااستعداد، بلکه تهیهکنندگان جسور و ریسکپذیر هم میتوانند با بسترسازی و حمایت از فلیمسازان جوان با فکر و ایدههای نو به نوگرایی در روند سینما کمک کنند.
دقیقاً همینطور است. تهیهکننده میتواند جریانساز باشد و برای اینکار باید نبض سینما در دستانش باشد. در هالیود بعد از هر دورهای، تهیهکنندگان حرفهای وقتی احساس میکنند سینما دیگر تازگی قبل را ندارد، میآیند و چند دانشجوی بااستعداد سینما و کارگردانی را پیدا میکنند و میزان کمی بودجه در اختیارشان قرار میدهند تا از میان آنها آثار قابل توجهی تولید شود و روح تازهای در کالبد کمرمق سینما بدمند. درواقع خود ساختار سینما در آنجا به این عقلانیت رسیده است که هر یک، مدتی تازگی و نوآوری را ایجاد کند.
اینجا باتوجه به عدم تناسب و محدودیتها و دخالتهای ریز و درشت، چون ساختار و قوانین حمایتی محکمی وجود ندارد تهیهکنندگان میترسند که سراغ نیروهای خلاق و جوان بروند. درواقع پیشبینیناپذیری و تزلزلی که در ساختار سینمایی ما وجود دارد، ریسکپذیری در آن را پرهزینه میکند و موجب میشود تا محافظهکاری در تهیه و تولید فیلم افزایش یابد. از سوی دیگر ما فاقد سینمای رقابتی هستیم و همین عدمرقابت، ریسکپذیری تهیهکنندگان در تولید آثار متفاوت برای رقابت با سینمای جریان اصلی را پایین میآورد و درنهایت همه از فرمولهای تکراری و امتحانپسدادهای که دستکم سرمایه آنها را برگرداند، استفاده میکنند.
*برای اینکه یک تهیهکننده این ریسک را بپذیرد که از یک فیلم اولی حمایت کند، معمولاً چه شاخصهایی را در نظر میگیرید؟
عوامل مختلفی موثر است؛ حتی گاهی عوامل خارج از متن، با این حال فیلمنامه به نظر خیلی شاخص مهمی است. اینکه فارغ از نگارش اصولی آیا فیلمنامه حرف و قصه تازهای دارد یا میتواند به خلق یک اثر متفاوت و جذاب کمک کند یا نه. مسئله دیگر، خود فیلمساز و قابلیتها و توانمندیهای اوست. وقتی با یک فیلمساز جوان گفتوگو میکنید، میتوانید تا حد زیادی بفهمید که چندمرد حلاج است.
درواقع گفتوگو با فیلمساز یک امکان سنجش و ارزیابی عملی و تجربی برای تهیهکننده فراهم میکند و تهیهکنندههای باتجربه از طریق همین گفتوگوها میتوانند قابلیت و استعداد او را تشخیص دهند. گرچه گاهی هم با فیلمنامه خوب روبهرو میشوی و هم با فیلمساز خوب، اما شرایط تولید فیلم فراهم نیست. واقعیت این است که استعداد فیلمساز و شناسایی او بهتنهایی کافی نیست بلکه ساختار، مناسبات تولید، روابط و... هم باید این امکان را فراهم کند تا یک ایده نو بتواند به مرحله اجرا و تولید برسد.
*در این بین چقدر گیشه و امکان فروش فیلم بهعنوان شاخص مورد توجه قرار میگیرد؟
حتماً باید مورد توجه قرار بگیرد، نه لزوماً براساس رعایت اصل هزینه، فایده و مسئله سودآوری برای تهیهکننده که اساساً فیلم بدون مخاطب معنا ندارد. هیچ فیلمسازی برای خود فیلم نمیسازد، بلکه فیلم میسازد که تماشاگر داشته باشد و این حضور مخاطب است که به ضرورت و هویت یک فیلم اعتبار میبخشد. بنابراین نمیتوان صرفاً براساس نگاه خلاقانه و نوآورانه بودن یک فیلمنامه یا فیلمساز به تولید آن دست زد. این نهفقط از حیث معادلات تهیهکنندگی و شرط سودآوری که اساساً شرط سینما و فیلمسازی است.
قرار نیست فیلمسازی صرفاً امکانی برای فیلمسازی جوان باشد تا تجربه سینمایی کسب کند؛ حتی تجربهای خلاقه، بلکه قرار است او بتواند در چرخه صنعت سینما قابل تعریف و عرضه باشد. بله یک فیلمی ممکن است بیان سینمایی تازهای داشته باشد اما اگر نتواند آن را به سمتی ببرد که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند، فیلم لطمه میخورد. در اینجا مسئله صرفاً فرمش نیست، بلکه مخاطب است. مخاطب دغدغه هر شکلی از فیلمسازی است. در هنری و تجربیترین فیلمها هم نمیتوان مخاطب را نادیده گرفت و انکار کرد.
برای من بهعنوان تهیهکننده مهم است که پلی ارتباطی بین فیلمساز و مخاطب باشم. درواقع تهیهکننده با هر دو سوی این عرصه سروکار دارد و نمیتوان بهصرف حمایت از یک فیلمساز بااستعداد، مخاطب و مخاطبپذیری فیلم را نادیده یا دستکم گرفت. در اروپا ساختار تولید فیلمهای سینمایی غیرمرسوم به گونهای است که وقتی فیلمی ساخته میشود تا ۱۲ سال امکان بازگشت سرمایه برای آن فراهم میشود. درواقع بستر مطمئن اقتصادی برای تولید فیلم ایجاد میشود و فیلمساز و تهیهکننده نگران بازگشت سرمایه خود نیستند، بنابراین تمام انرژی خود را بر سر کیفیت و خلاقیت اثر صرف میکنند.
در اتحادیه اروپا صندوق حمایتی هم وجود دارد که اگر فیلمی از این دست در گیشه شکست خورد، از آن حمایت میکند. اما اینجا سینماگر ما درگیر و نگران وضعیت معیشتی خود است و اصلاً به دلیل همین مشغولیتهای ذهنی سینماگران درباره معیشت، امکان ایدهپردازی و تفکر خلاقه در فیلمسازی پیدا نمیکنند. درواقع تهیهکنندگان برای حمایت از فیلم اولیها و فیلمسازان جوان، مجبورند ملاحظات و مناسبات سینمای ایران از پیشتولید تا پسااکران را در نظر بگیرند و در درون محدودیتهای آن امکان ریسکپذیری را فراهم آورند. از طرف دیگر مشکلات و موانعی که بر سر تولید و پخش فیلم در ایران وجود دارد هم خود یک عامل بازدارنده برای تهیهکنندگانی است که میخواهند از فیلمسازان جدید حمایت کنند. من در همین اکران فیلم «سه جلد»، به شناخت دیگری از تولید و سینما پی بردم و فکر میکنم این تجربهها بسیار ارزشمند هستند.
*چقدر بهعنوان تهیهکننده به یک فیلمساز بهویژه فیلم اولی این امکان را میدهید که بهاصطلاح فیلم خودش را بسازد؟
من همواره سعی میکنم فضایی ایجاد کنم که اثر انگشت کارگردان بر فیلم بماند؛ هرچند کارگردانی در سینما بنابر قول یک فیلمساز، نقاشی با یک لشکر است اما فراهم آوردن شرایط لازم برای اثر انگشت کارگردان، رسیدن به یک سینمای موثر و رو به جلو است. در سینمای بلند ما با خیلی چیزها ازجمله سرمایهگذاری گروهی و کلان مواجه هستیم و صرفاً مسئله تجربه کردن فیلمسازی نیست. ضمن اینکه فیلم اولی برای اینکه بتواند به کارش ادامه بدهد و فیلمهای بعدیاش را بسازد، باید به مناسبات تولید و ملزومات مخاطب اهمیت بدهد تا حیات حرفهای او تداوم یابد.
داشتهایم فیلمساز جوانی که اولین فیلماش مورد تحسین قرار گرفته و جوایز زیادی هم برده است اما نتوانسته در گیشه موفقیتی داشته باشد که دستکم مسیر ساخت فیلم بعدیاش را میسر کند. کسی هم نیامده از او حمایت کند؛ چون از شکست در گیشه میترسیده است. این بهمعنای ساخت فیلم گیشهای نیست بلکه اهمیت جلب مخاطب در تماشای یک فیلم است که بتواند زمینههای تداوم کار یک فیلمساز را در مناسبات تولید فراهم کند. با این حال این را هم باید در نظر داشت که فیلمساز جوانی که میخواهد خلاق باشد و حرف تازهای بزند، نباید خلاقیت و نوآوری خود را قربانی قواعد گیشه و مناسبات اقتصادی سینما کند چون ممکن است بهتدریج از مسیر فیلمسازی خود خارج شده و استقلال هنریاش را از دست بدهد.
*اتفاقاً گاهی همان خلاقیتها و ارائه شیوههای نوین بیان سینمایی که منجر به ساخت فیلم متفاوتی شده، خود دلیل جذب مخاطب میشود؛ مخاطبی که از تکرار فیلمهای مشابه اشباع شده و دوست دارد تا فضای تازهای را تجربه کند.
به نکته مهمی اشاره کردید. برخی گمان میکنند فیلم متفاوت ساختن یعنی فیلمی که مخاطب اندکی دارد و نمیتواند با طیف وسیعی از تماشاگران ارتباط برقرار کند. درحالیکه بسیاری از فیلمهای پرفروش یا پرمخاطب ما در سینما اتفاقاً همین فیلمها بودند که هم روایتهای تازهای داشتند و هم توانستند مخاطب انبوه را با خود همراه کنند. اساساً یکی از ویژگیهای خلاقه یک فیلمساز جوان این است که هم حرف تازهای داشته باشد و هم زبان سینمایی ارتباط با مخاطب را بلد باشد. قرار نیست خلاقیت و مخاطبپسندبودن در مقابل هم باشد تا یکی بهنفع دیگری قربانی شود. ما به یک تعادل بین این دو مقوله نیاز داریم تا هم فرم سینمایی در الگوهای کهنه و تکراری بازنماند و با تجربههای نو تداوم یابد، هم مخاطب را با خود همراه کند و رضایت آنها را تامین کند.
*به نظرم مخاطبشناسی خود یک مقوله جدی و استراتژیک در سینما و فرآیند فیلمسازی است. اینکه ویژگیهای مخاطب امروز را بشناسیم و متناسب با مخاطبشناسی هر دوره تاریخی فیلم بسازیم. به نظر میرسد سینمای ما در دهه 90 انطباق بیشتری با جامعه و مخاطبان آن داشت و برای همین فیلمسازان جوان و جدید توانستند با فهم این معنا، آثاری مماس با جامعه و مردم بسازند اما اکنون به نظر میرسد این سینماست که از مخاطب و جامعه عقب افتاده و سینما زبان و قدرت بیانگری خود را از دست داده و نمیتواند به موازات آن حرکت کند. این وضعیت شرایط دشواری را برای فیلمسازان جوانی ایجاد کرده که میخواهند در این دوره فیلم بسازند. به نظرتان در این شرایط، فیلمسازان نسل جدید میتوانند مثل فیلم اولیها در دهه 90 فیلمی جریانساز بسازند؟
من چون عمرم را با همین جوانان سپری کردم، با اطمینان میگویم که این ظرفیت و توانایی به لحاظ کار خلاقه هنری در آنها وجود دارد. مسئله بر سر این است که ما چطور میتوانیم بستر و زمینه حضور و فعالیت آنها را آماده کنیم تا بتوانند از این دریای مواج، صید خود را بهدست آورند. گلوگاه اصلی ما در سینما، مدیریت سینمایی است. الان انگار همهچیز به حال خود رها شده است و در یک سردرگمی و بیعملی بهسر میبرد و دچار روزمرگی شده است.
اتفاقاً یکی از اتفاقات بسیار مهم در سینمای بعد از انقلاب این بود که شرایط جامعه برخلاف سینمای قبل از انقلاب که بیشتر یک سینمای وهمی بود، دوربین را به سمت جامعه و مردم آورد و فیلمها لحن واقعگرا و رئالیستیتری پیدا کردند. درواقع سینما به درون جامعه برگشت تا نه تصویری خیالی که تصویری از واقعیت را بر پرده سینما بازتاب دهد. اینکه فیلمهای اجتماعی در سینمای ما هم موردتوجه فیلمسازان، هم مردم و جهان قرار میگیرد، متاثر از همین واقعیت است و به همین دلیل در فرازونشیبها و بحرانهای گوناگونی که در این چند دهه وجود داشته و با وجود تلاطمهای اجتماعی، سینمای ایران از این ظرفیت و توانمندی برخوردار بوده که از این بحرانها عبور کند و خود را حفظ و بازسازی کند.
ولی با شما موافقم که در شرایط کنونی سینمای ایران از جامعه عقب افتاده و دچار روزمرگی شده اما قابلیت و ظرفیتش را برای بازسازی، دگردیسی و احیای خود از دست نداده است. اتفاقاً در این شرایط به حضور فیلمسازان جوان خلاق و صاحب ایده نیاز داریم تا سینما را با جامعه مماس کرده و قدرت بیانگری و روایتگری را به آن بازگردانند. من مخالف سینمای تجاری و بدنه نیستم؛ چراکه نیاز سینمای مرسوم، سینمای تجاری است. اما باید ویترین را طوری بچینیم که همه سلائق بتوانند فیلم خود را بسازند، مخاطب هم بتواند با طیف متنوعی از محصولات سینمایی مواجهه شود و دست به انتخاب بزند.
من قبلاً هم گفتهام که ما الان یک سینمای تجاری داریم با حُسن و عیبهای خودش و یک سینمای نفتی و دولتی که با دریافت بودجههای کلان فیلم میسازند و کاری به مخاطب و رضایت او ندارند و اینها باید آسیبشناسی شوند. ما به تنوع و تکثر در فیلمسازی ـ چه از حیث فرمی و چه مضمونی ـ نیاز داریم تا سینمای ایران بتواند به یک نقطه تعادل در تولید و ساخت برسد و ارتباط منطقی خود را با طیفهای گوناگون مخاطب برقرار کند. به نظر من شرایط آشفته و بحرانی سینمای ما نه به سینماگران مربوط است، نه مخاطبان.
مسئله را باید در مدیریت و سیاستگذاریهای سینمایی جست که امکانی فراهم کند تا توانمندیهای متنوعی که در سینمای ما برای پویایی و اثرگذاری وجود دارد، بتواند به فعلیت برسد و شکوفا شود. فارغ از تغییر و تحولات اجتماعی به لحاظ فناوری و تکنولوژی سینمایی هم ما در یک شرایط تازه و متفاوتی قرار گرفتهایم. الان هرکس با دوربین تلفن همراهش میتواند فیلم کوتاه یا مستند بسازد یا به میانجی شبکههای اجتماعی و فناوریهای نوین ارتباطی، مخاطبان خود را هم پیدا کند. برای عصری که مخاطب خود صاحب رسانه است، دیگر نمیتوان مثل گذشته مدیریت و سیاستگذاری کرد. الان تکنولوژی دیوارها را برداشته و نمیتوان با سیاستهای سختگیرانه نظارتی به مدیریت دنیای تصویر در جامعه امروز دست زد.
*مسئله این است که همین شرایط موجب شده تا موقعیت و منزلت تهیهکنندگی به یک پولجورکن تقلیل پیدا کند و هویت سینمایی و جایگاه هنری او تنزل پیدا کند؛ چنانکه میبینیم خیلیها که هیچ شناختی از سینما ندارند، صرفاً بهواسطه جور کردن پول و سرمایه یک فیلم بهعنوان تهیهکننده شناختهشده و درنهایت اعتبار حرفهای و هویتی تهیهکنندگی و آن جایگاهی که در گذشته داشته، در حال کمرنگ شده است.
متاسفانه باید بگویم درست میگویید. این مسئله بیش از هر چیزی برای تهیهکنندگان اصیل و ریشهداری که جریانساز بودند و توانستند سینمای ایران را در مسیر رشد و بالندگی هنری و سینمایی قرار دهند، آزاردهنده است. این درحالیاست که تهیهکننده حرفهای، یک سینماشناس و متخصص در این حوزه است که میتواند به ارتقای کیفی و هنری سینما کمک کرده و با بسترسازیهای خود، امکان ارتقای کیفی تولیدات سینمایی را فراهم کند. الان اما بهدلیل رقابت پیچیده و نفسگیری که در عرصه بازار سینمایی وجود دارد، تهیهکنندگی بیشتر به سمت وجوه مالی تولید رفته تا با تامین سرمایه لازم، از این چرخه پرشتاب عقب نماند.
در گیرودار همین مناسبات مالی، دغدغههای فرهنگی و هنری کماهمیتتر شده و تهیهکنندگان مجبورند بیشتر به حفظ بقای تولیدات خود بیاندیشند تا ارتقای کیفی آن. متاسفانه شرایط بحرانی و نامناسب اقتصادی، وجاهت فرهنگی و هنری تهیهکنندگی را مخدوش کرده و به آن لطمه زده است. در این میان نمیتوان تهیهکنندگان را مقصر و مسبب این تراژدی دانست، آنها خود قربانی این تراژدی هستند. با این حال معتقدم، تهیهکنندگانی که دغدغههای فرهنگی و هنری دارند تا جایی که توان و قدرت دارند، در برابر این تنزل مقاومت میکنند اما همیشه و همهجا زورشان به شرایط نمیرسد.
از طرف دیگر، امروزه شاهد ظهور سینمای زیرزمینی هستیم که به موازات سینمای رسمی در حال فعالیت است و حتی حضورهای بینالمللی دارد، جایزه میگیرد و فیلمهایش به میانجی شبکههای اجتماعی با مخاطب انبوه گره میخورد. خُب در این شرایط به نظر میرسد سازوکارهای تولید و تهیهکنندگی فیلم هم دستخوش تغییرات جدی شده و با یک فضای تازهای در سینمای ایران مواجهایم که فراتر از مکانیسمهای تولید در گذشته عمل میکنند و مقتضیات خاص خودشان را میسازند که نمیتوان به آن بیتوجه بود.
من همیشه گفتهام که اگر ما آغوشمان را برای فیلمسازان و سرمایههای خودمان باز نکنیم، دیگران اینکار را خواهند کرد. متاسفانه ساختار مدیریتی سینما در کشور ما روندی کارمندی و فضای بسته و منقبضی دارد که حاصلش همین چندپارهگی و فرآیندهای موازی در تولید فیلم است. الان کلی فیلم کوتاه ساخته میشود که فیلمساز بدون تن دادن به سازوکارهای نظارتی و بهواسطه شبکههای اجتماعی به انتشار آن دست میزند یا در جشنوارههای بینالمللی حضور مییابد.
واقعیت این است که دیگر فیلمسازان ما نیاز به این ندارند تا پشت در مدیران برای دریافت مجوز بنشینند؛ مجراهای ارتباطی نوین به آنها این مجال را میدهد که بتوانند آثارشان را در معرض تماشا بگذارند. الان نمیتوان پشت درهای بسته مدیریت کرد؛ نهفقط در سینما که در هر حوزهای. مدیریت در جامعه امروز، دیگر مدیریت بخشنامهها و دستوالعملها نیست؛ رفتن به روی میدان مین است. باید درهای اتاق مدیران به سوی افراد و سلیقههای گوناگون باز باشد، با آنها تعامل و گفتوگو شود و شرایطی برای یک همکاری همدلانه فراهم شود.
واقعیت این است که عرصه هنر و فرهنگ، عرصه مدیریت از بالا و بیرون نیست. فرهنگ و هنر باید در یک جوشش درونی استقرار یابد تا بتواند به حیات طبیعی خود ادامه دهد. با نظارتها و سیاستگذاریهای موجود بالادستی نمیتوان بستر لازم را برای پویایی این عرصه فراهم کرد. اگر خواهان تولید آثار خوب و دلخواهمان هستیم، چارهای بهجز راهاندازی کاروانی از تولیدات متنوع با سلیقههای گوناگون نداریم؛ در این صورت است که ما فیلم عالی، فیلمهای خوب، فیلمهای متوسط و... خواهیم داشت و فیلم خوب و عالی میوه طبیعی این سینما خواهد بود. اما اگر همهچیز را تعطیل کنیم و یک یا دو فیلم خوب بسازیم، این آثار مثل شهابسنگی میمانند که بهشکل کوتاه و گذرا، آسمان هنر را روشن میکنند اما هنر و سینمای ما به آسمان پرستاره پایدار نیاز دارد. سینمای ما به یک رنگینکمان از همه سلیقهها نیاز دارد تا زیبا بماند.
با تنگنظر، بخل و حسد نمیتوان به بالندگی عرصه هنر کمک کرد. به نظرم برای اعتباربخشی دوباره به سینمای ایران، ضروریتر از هر چیز، اعتمادسازی است و این جز از طریق گشودگی نسبت به سلائق مختلف و پذیرش تکثر، ممکن نیست. گمشده این سرزمین «اعتماد» است. با اعتماد به همه سرمایههای متنوع و متکثر این دیار، بسیاری از آرزوهای ما برآورده میشود.
* نمایی از فیلم سهجلد
*خب کمی هم درباره فیلم «سه جلد» بگویید. چه شد که به تهیهکنندگی این فیلم پرداختید و آیا شناختی نسبت به آقای اسماعیلی، کارگردان فیلم، داشتید که اولین فیلمش را تهیهکنندگی کردید؟ چرا فیلم بعد از چند سال، تازه اکران شده است؟
سال ۹۹ فیلمبرداری تمام شد و سال ۱۴۰۰ آماده شد اما تا برای اکران عمومی کارهایش انجام شود، به التهابات اجتماعی و سیاسی برخورد کرد و به دلیل شرایط جامعه، اکران آن به تأخیر افتاد. الان هم برخی گفتند باتوجه به اینکه دو فیلم پرفروش و کمدی در حال اکران است، زمان مناسبی برای اکران فیلم نیست اما واقعیت این است که شرایط جامعه و اکران بهگونهای است که اگر از فرصت و نوبت نمایش فیلم استفاده نکنید، معلوم نیست که زمان اکران آن چه زمانی فرا برسد و فیلم کهنه میشود.
آقای مهدی اسماعیلی، کارگردان فیلم را قبلاً نمیشناختم؛ یکی از دوستان بهواسطه شناختی که با من داشت ایشان را معرفی کردند که جلسهای گذاشتیم، فیلمنامه را خواندیم و از آن خوشم آمد و تهیهکنندگیاش را به عهده گرفتم. بهویژه اینکه قصه آن درباره مشکلات زنان بود و در این قصه با یک موقعیت خاص اجتماعی و اخلاقی زنانهای مواجه هستیم که در پس آن میتوان به آسیبهای اجتماعیای که زنان جامعه ما را تحت فشار قرار میدهد، پرداخت.
*حضور زندهیاد آتیلا پسیانی در فیلم، آنقدر کوتاه است که جای این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که چرا این نقش را به او دادید؟ ضمن اینکه عکس ایشان در پوستر، این ذهنیت را در مخاطب ایجاد میکند که حضور بیشتری در فیلم دارند.
خُب در همهجای دنیا این اتفاق میافتد که یک بازیگر معتبر و شناختهشده در یک سکانس و حتی یک پلان بهشکل افتخاری حضور مییابد اما با همان حضور کوتاه، نقش تاثیرگذار خود را میگذارد. به نظرم حضور کوتاه زندهیاد پسیانی را باید در این موقعیت معنا کرد و البته حالا به یک ادایدین و یادبود هم برای فیلم تبدیل شده است که نام ایشان را زنده نگه میدارد.
*استقبال از فیلم در این شرایط چطور بوده است؟
خدا را شکر باتوجه به اکران فیلمهای متنوع و چند فیلم پرفروش، «سه جلد» بهعنوان یک فیلم لوباجت با قصهای اجتماعی، توانسته با اقبال معقولی مواجه شود و بهنظر میرسد قصه خود فیلم و بازی درخشان باران کوثری، در کنجکاوی و جلب مخاطب بیتاثیر نبوده است.
*شما حوزههای مختلف سینما را تجربه کردید؛ چه در حوزه تولید و چه در سطح مدیریتی و سیاستگذاری. باتوجه به این سابقه و تجربهای که دارید، فکر میکنید سینمای ایران در شرایط ملتهب و بحرانی کنونی چطور میتواند سرپا بماند؟
من همچنان امیدوارم و این امید را هم از باور به نسل جدید بااستعدادی میگیرم که همواره نشان دادند در فرازونشیبهای اجتماعی و حتی سینمایی، حضور خلاقه و نوآوریهای آنها راهگشاه بوده و سینمای ایران را از توقف و ایستایی نجات داده است. اساساً سینمای ایران طی چنددهه اخیر همواره در دل بحرانهای مختلفی زیسته و به حیات حرفهای خود ادامه داده است.
از سوی دیگر خود سینما اساساً یکی از راهکارها و استراتژیهای مهم فرهنگی برای عبور از بحرانهاست؛ بهشرطیکه به آن باور داشته باشیم و دست و بالش را نبندیم. هنوز خیلیها سینما را بهعنوان یک تهدید میدانند تا فرصت، یا اهالی سینما را بیگانه و غیرخودی میدانند. به نظرم تا تکلیف ما با سینما و ضرورت آن مشخص نشو،د سینمای کمرمق و بیماری خواهیم داشت.
از سوی دیگر فرهنگ و سینمای ما به یک نیروی متمرکز و قدرتمندی نیاز دارد که بتواند مرجعیت پیدا کند و به سینماگران کمک کند تا بتوانند از تولید تا نمایش با چالشهای کمتری مواجه شوند. الان وزارت ارشاد هر روز ضعیفتر میشود و قدرت تصمیمگیری خود را از دست میدهد یا آنقدر درگیر سوءتفاهمها و حاشیههای پیرامونی آن است که توان مدیریتی خود را از دست داده است. به قول شهید آوینی؛ کار کردن در حوزه فرهنگ در کشور ما، کار کردن در دامنه آتشفشان است.