بررسی چالشهای سینمای ایران همزمان با آغاز به کار معاون جدید وزارت فرهنگ
سازمان سینمایی و سینمای بیسامان
تغییر ریاست سازمان سینمایی در برههای از تاریخ معاصر رخ داد که تحولات و رخدادهای اجتماعی و سیاسی چند سال اخیر، شمایل تازهای از واقعیت سینمای ایران ترسیم کرد و درواقع به موازات این تحولات، سینمای ایران هم دچار دگردیسی و برساختگی هویتی تازهای شد که شباهتی به دوران پیش از خود ندارد.
تغییر ریاست سازمان سینمایی در برههای از تاریخ معاصر رخ داد که تحولات و رخدادهای اجتماعی و سیاسی چند سال اخیر، شمایل تازهای از واقعیت سینمای ایران ترسیم کرد و درواقع به موازات این تحولات، سینمای ایران هم دچار دگردیسی و برساختگی هویتی تازهای شد که شباهتی به دوران پیش از خود ندارد.
ضمن اینکه بار مشکلات و چالشهای قبلی سینمای ایران هم همچنان بر شانههای آن سنگینی میکند. اگر پیش از این بحران مخاطب، اقتصاد بیمار و فقیر و گیشه کمرونق یا چالشهای مربوط به عملکرد نظارتی یعنی ممیزی و سانسور ازجمله مهمترین مشکلات سینما بود اما حالا مشروعیت خود سینما و بهعبارت دیگر اعتماد به آن، هم از بیرون سینما یعنی مخاطبان و هم از درون سینما یعنی خود سینماگران مورد تردید قرار گرفته یا دستکم اعتبار پیشین خود را از دست داده است و سینمایی که در سالهای اخیر برخی از فرزندانش را بهواسطه بازداشت، ممنوعالکاری، ممنوعالتصویری و... از دست داده، دچار یک بحران درونمتنی است که هرگونه تغییر و تحولی در سیاستگذاریها و الگوهای مدیریتی سینما بدون رفع این بحران ممکن نیست یا دستاورد خاصی در پی نخواهد داشت.
درواقع سینمای ایران ابتدا به احیای هویتی و مشروعیتیابی درونی نیاز دارد تا بعد از این بتوان به درمان دردهایش پرداخت. از این رو باید گفت، رفتن محمد خزاعی و آمدن رائد فریدزاده گرچه روزنه امیدی در اهالی سینما ایجاد کرده اما جوانه دادن و شکوفایی این بذر امید در گروه فهم بیتعارف درد سینماست. درواقع پیش از هر درمان و صدور نسخه جدیدی، باید تشخیص درست درد رخ دهد.
این تشخیص و فهم درد نیازمند آن است که نهاد سیاستگذار باب گفتوگو با سینماگران را باز کند تا از دیالوگ بین آنها بتوان چالشهای سینمای ایران در شرایط کنونی را صورتبندی کرد. به نظر میرسد ریاست جدید سازمان سینمایی به این تدبیر و تمهید رسیده که رد آن را تا اینجا میتوان در دو اقدام او پیدا کرد. یکی انتخاب منوچهر شاهسواری بهعنوان دبیر جشنواره فیلم فجر و دیگری جلسات و ملاقاتهای حضوری که با اصناف مختلف سینمایی برگزار میکند. در این گزارش تلاش میکنیم تا با مرور و خوانش ایدههایی که در این دیدارها مطرح شده، شمایلی از دیدگاههای سینمایی دولت چهاردهم را صورتبندی کنیم.
وفاق ملی و خروج از انزوای بینالمللی
با ارجاع به صحبتهای وزیر فرهنگ و ارشاد، سازمان سینمایی در دولت چهاردهم باید دو ابرپروژه را بهمثابه هدف کلان پیش ببرد؛ اولینِ آن وفاق ملی و دیگر خروج ایران از انزوای بینالمللی و حضور پررنگتر فرهنگی در عرصه جهانی است که لازم و ملزوم یکدیگر محسوب میشوند. این به معنای پذیرش تکثر، صداها و سلیقههای گوناگون در ذیل نظام تولید است.
به این معنا که نهفقط از حیث فرمی شاهد تنوع ژانری در تولید فیلم باشیم که باید اندیشهها و رویکردهای متفاوت اندیشهای هم امکان حضور در تولید فیلم داشته باشند. خود فریدزاده گفته، سازمان سینمایی یک نهاد تنظیمگر است که قاعدتاً باید قادر به ایجاد توازنی بین تمام گونههای سینمایی باشد و این به معنای تمرکز بر یک گونه خاص و تعطیلکردن گونههای دیگر نیست. این تنظیمگری اما فقط به تنوع ژانری محدود نمیشود و نیازمند توجه به تنوع گفتمانهای سینمایی هم است؛ به عبارت دیگر هم تنوع فرمی و هم تنوع فکری تا در وهله نهایی شاهد شکلگیری نوعی پلورالیسم سینمایی باشیم.
به این معنا که فیلمسازان ایرانی با گرایشهای فکری مختلف از امکانی برابر برای تولید فیلم و روایتگری برخوردار باشند و سینما از انحصار یک گفتمان خاص رهایی یابد. فریدزاده در مراسم معارفه خود گفته بود: «باید با استعانت از خداوند متعال شرایطی را فراهم کنیم تا انشاءالله بتوانیم از همه سلایق بهره ببریم، اگر بتوانیم در عین تکثر و تفاوتها صدای واحدی را در عرصه جهانی منعکس کنیم قطعاً در عرصههای بینالمللی هم شنیده خواهد شد و انشاءالله با کمک دوستان حاضر و غایب این امر محقق میشود.»
این یعنی پذیرش تکثر و چندصدایی در سینمای ایران. همچنین در حکم انتصاب او بهعنوان رئیس سازمان سینمایی بر «صیانت از تنوع فرم و محتوای سینمای ایران متناسب با نیاز مخاطبان ایرانی و جهانی» تاکید شده است. تحقق این سخن در ساحت سینما این است که ابتدا شکاف بین سینما و دولت کم شود و این جز با کاهش تصدیگری دولت در حوزه سینما ممکن نیست.
اگر قرار باشد سینما ملی شود، قطعاً این هدف از مسیر دولتی بودن سینما نمیگذرد. تقویت و حمایت از اصناف سینمایی میتواند سیاستی راهبردی و راهگشاه در این مسیر باشد تا در دولت وفاق به سینمای ملی نزدیک شویم و چهبسا بتوان «سینمای وفاق» را نام دیگر سینمای ملی گذاشت. بیاعتمادی بین سینماگران و دولتمردان، حفره بزرگی ایجاد کرده که چرخه سینما را در ساختار و وضعیت موجود با دستاندازها و سقوط همراه میکند.
تا این شکاف و فاصله کم نشود، نمیتوان چیزی بر سینمای ایران افزود. صالحی، وزیر ارشاد در معارفه رئیس سازمان سینمایی از وفاق بین دولت و ملت بهعنوان مهمترین ضلع گفتمان وفاق گفته و تاکید کرد: «مسائل مهمی در این بخش هست که وزارت فرهنگ بهدلیل حوزههایی که با آن سروکار دارد، شامل حوزههای فرهنگ و هنر و رسانه و دین، میتواند در این زمینه نقش مهمی داشته باشد چراکه بخش وسیعی از نخبگان کشور میتوانند پل ارتباطی بین دولت و ملت باشند و این اقشار با وزارت فرهنگ و ارشاد مرتبط هستند. آنان در ارتباطی خوب میتوانند یک انسجام درونی با حاکمیت و ملت شکل بدهند.»
برای رسیدن به این هدف در سینما باید ابتدا بیاعتمادی سینماگران به سیاستگذاران و مدیران دولتی را کم کرد و اولین گام در این مسیر، حل مشکلات قضایی سینماگرانی است که ممنوعالکار یا محبوس شدهاند. رفع ممنوعالکاری هانیه توسلی، مصداقی از این سیاست و گامی عملی در رفع تکلفها و ایجاد وفاق بود که باید تداوم داشته باشد تا شاید اعتماد ازدسترفته سینماگران برگردد.
شاهسواری و امید یک انتخاب
جشنواره فیلم فجر بهمثابه بزرگترین رخداد سینمایی سال همواره در کانون توجه بوده است. نهفقط در کانون توجه سینماگران یا اهالی رسانه که در افکار عمومی و مردم علاقهمند به سینما هم مورد توجه قرار میگرفت. اما در چند سال اخیر این جشنواره در تراژیکترین وضعیت تاریخی خود قرار گرفته بود که مهمترین نماد و نمود آن را میتوان در قهرکردن خود سینماگران از این جشنواره دانست.
وضعیتی پیچیده که اگر پیش از این با بحران مشروعیت سینما از سوی مخاطبانی مواجه بودیم که با سینما قهر کرده بودند و به سینما نمیرفتند، حالا این عدممشروعیت با خود سینماگران تشدید شده بود. این یعنی بحران مشروعیت مضاعف سینمای ایران که از فروش و نمایش به تولید و مصرف فیلم رسیده بود، جشنواره فیلم فجر را هم تعلیق کرده بود؛ جشنوارهای که نه مخاطبان که سینماگران هم دیگر به آن بر سر مهر نبودند، اساساً دل و دماغ جشنواره رفتن نداشتند و عملاً جشنواره فیلم فجر به جشنوارهای خنثی و بیرمق تبدیل شد و جشنوارهای که سینما را در کانون توجه جامعه قرار میداد به محاق رفت و نقش سینمایی و فرهنگی خود را از دست داد.
درواقع جشنواره فیلم فجر در سه سال اخیر با تحریم و تعلیق همراه شد که یکی از دلایل مهم آن حمایت سینماگران از همکارانی بود که احضار، بازداشت و ممنوعالکار شده بودند. حالا با تغییر دولت و انتخاب منوچهر شاهسواری بهنظر میرسد که جشنواره آتی با تحولاتی همراه شده و چهبسا رخوت حاکم بر جشنوارههای چند سال اخیر شکسته شود.
درواقع تا اینجا انتخاب منوچهر شاهسواری بهعنوان دبیر جشنواره فیلم فجر امسال را میتوان مهمترین تصمیم و تغییر در سازمان سینمایی دانست. او بهدلیل تجربه مدیرعاملی خانه سینما ارتباط خوبی با اصناف گوناگون سینمایی دارد و این یک برگ برنده مهم برای اوست. حالا با این انتخاب انتظار میرود، این امید در سینماگران ایجاد شود که با انتخاب شاهسواری بهعنوان دبیر جشنواره فجر، تغییر و تحول مثبتی را در برگزاری جشنواره امسال شاهد باشند و انتظار میرود بعد از چند دوره کمرمق و کمبار، جشنواره به ریل معمول و روند معقول خود برگردد.
این مسئله ازجمله اهداف و سیاستهایی است که در حکم انتصاب او از سوی رئیس سازمان سینمایی با تاکید بر بهرهگیری از همکاری و همفکری اهالی فرهیخته سینما، تمام صنوف سینمایی و تجارب ارزشمند گذشته، برجستهتر میشود.
بازنگری در نظام کلان تولید
بیشک هر نوع تغییر و تحولی در سیاستگذاری سینمایی، حاصلش در عرصه تولید نمایان میشود و بعد در عرصه اکران و نمایش مورد داوری عمومی قرار میگیرد. از این رو از حیث درونساختاری، مهمترین ساحتی که نیازمند تغییر و تحول است سازوکارهای تولید در سینماست که بحث عدالت هنری هم در همین عرصه رخ میدهد. شاید مهمترین انتظاری که سینماگران از هر مدیر سینمایی دارند اصلاح و بازنگری در نظام تولید باشد. فریدزاده در این باره معتقد است: «مشکلاتی در بخش تولید تا اکران فیلم وجود دارد که نیاز به بازنگری جدی و اساسی در آن حس میشود.
این موضوع تمام اجزای نظام تولید را در بر میگیرد که به نظرم اگر مسائل آن جزءبهجزء حل نشود، بازنگری بهشکل کلی نیز چندان توفیقی نخواهد داشت. در بازنگری نظام تولید، بهعنوان مثال میبینیم که صنف از بضاعت قبول مسئولیت برخی کارهایی که توسط دولت انجام میشود، برخوردار است. در شرایطی که این توانایی وجود دارد، چرا دولت باید آن را برعهده گیرد؟ برای مثال بحث کارگردانان یا تهیهکنندگان اول میتواند بهعنوان یک بحث صنفی مورد بررسی قرار گیرد.»
ازجمله مصادیقی که میتوان برای تغییر در نظام تولید سینمایی داشت، گشودگی و بسترسازیهای لازم برای بهرهگیری از نیروی انسانی مستعد در شهرستانهاست. در حکم وزیر ارشاد به رئیس سازمان سینمایی هم به آن اشاره و بر فرصتسازی برای بروز و ظهور خلاقیتهای سینماگران جوان در استانها و توجه جدی به توسعه زیرساختهای سینما در استانها بهویژه شهرستانهای کمبرخوردار با مشارکت بخشهای عمومی و خصوصی تاکید شده است. این رویکرد را میتوان در گزاره مرکززدایی در تولید سینمایی هم صورتبندی کرد که در پس آن لزوم توجه و تقویت سینمای بومی و قومی هم مدنظر قرار میگیرد.
رفع مشکلات صنفی و معیشتی سینماگران
هیچ زمانی به اندازه امروز، سینمای ایران در نقطه فقر اقتصادی استقرار نیافته بود. حالا نهفقط سینما که سینماگران هم با مشکلات عدیده معیشتی دسته و پنجه نرم میکنند. بهجز تعداد معدودی سلبریتی، اغلب اهالی سینما و اعضای صنوف سینمایی حتی خود سینما با مشکلات جدی مالی روبهرو است و سازمان سینمایی در اولین گام برای رفع مشکلات سینماگران و بالطبع جلب اعتماد آنها باید در این زمینه اقدمات جدی انجام دهد. همین چند روز پیش بود که خبر آگهی فروش کلیه یکی از فیلمسازان جوان رسانهای شد و عمق این تراژدی را آشکار کرد.
علی دهکردی، مدیرعامل خانه سینما در دیدار با رئیس سازمان سینمایی درباره مشکلات مالی خانه سینما که عاملی بازدارنده در رسیدگی به مسائل اصناف سینمایی است، گفت: «کار صنفی انجام دادن به ابزاری نیاز دارد که یکی از آنها تامین مالی است. متاسفانه ما بهخاطر کمبود بودجه در یکی، دو سال گذشته بهشکل واقعی نتوانستهایم از فعالیتهای فرهنگی، صنفی و پژوهشی اعضای صنوف حمایت کنیم.
یعنی نتوانستهایم به آنها بگوییم شما کارگاه و سمینار تخصصی برگزار کنید و ما هزینه آن را میدهیم. حمایتها فقط در این حد بوده که با چای و شیرینی از مهمانان پذیرایی کردیم و عملاً به هیچکدام از مسائل نتوانستیم ورود کنیم». اما مهمترین مشکلات صنفی سینماگران را باید در مواردی مثل قراردادهای بیمهای، حقوق بازنشستگی، بیکاری و... جستوجو کرد که حل آن نیازمند همکاری سازمان سینمایی و صندوق اعتباری هنر و مساعدت آنهاست. برخی از کارشناسان اقتصاد سینما معتقدند، راهحل اصلی ارائه لایحهای است توسط دولت که سازمان سینمایی میتواند با تشکیل کارگروهی و با استفاده از کارشناسان خبره و نمایندگان خانه سینما، نقش اصلی را در به سرانجام رساندن آن ایفا کند.
تشکیل کارگروه مالیاتی با حضور مدیران سازمان سینمایی و خانه سینما و وزارت اقتصاد و دارایی و کارشناسان مالیاتی ازجمله راهکارهای راهبردی است که میتوان بخشی از این مشکلات را مرتفع کرد. علیرضا حسینی، عضو هیئترئیسه خانه سینما در این باره معتقد است: «در شرایطی که بسیاری از سینماگران بیکاریهای چندساله داشتهاند، نباید مالیات یک کار را بدون احتساب بیکاریهای گذشته و مخارج انجامشده محاسبه کنند زیرا اکثر سینماگران هر چندسال یک قرارداد دارند، درآمد مستمر ندارند و حتی حقوق بیکاری دریافت نمیکنند. انتظار ما این است که معافیت مالیاتی برای دستمزدها و قراردادهای سینماگران تا چهار برابر طبق روال گذشته لحاظ شود تا بخشی از مسائل مالیاتی سینماگران حل شود.»
ساماندهی اکران و نمایش
یکی از چالشهای مهم سینمای ایران که همواره در ادوار مختلف مدیریت سینمایی بهمثابه گله و شکایت سینماگران مطرح بوده و هست، مسئله اکران و نمایش است که بهعنوان شاخص و مصداقی از بیعدالتی سینمایی شناخته میشود؛ اینکه فرآیند و چرخه اکران و نمایش فیلمها مبتنی بر نظم و عدالت ساماندهی نمیشود و همواره زیر سایه مافیای اکران قرار دارد. این مسئله از حیث ژانری هم مورد پرسش است.
به این معنا که در معادلات اکران همواره فیلمهای کمدی مورد حمایت بیشتری قرار گرفته و ژانرهای دیگر سینمایی زیر سایه سلطه آن قرار گرفتهاند. محسن امیریوسفی، کارگردان و از اعضای هیئترئیسه خانه سینما معتقد است: «در دولت قبل فقط به دو گونه سینما توجه شد؛ تولید فیلمهای عامهپسند کمدی که بهنظرم لازم هم بود و دیگری، فیلمهای سفارشی که عملاً نیازی به فروش در گیشه نداشتند. درحالیکه اکران سینمای اجتماعی و فیلمهای بینالمللی با توقیفهای پیشآمده عملاً نابود شدند.
اکران فیلمهای اجتماعی در زمان خودش میتوانست باعث شود که در کنار فیلمهای کمدی پرفروش، فیلمهای اجتماعی پرفروش را هم داشته باشیم. حتی همین الان هم همین نگاه وجود دارد. اکران این نوع فیلمهای اجتماعی بخش زیادی از مخاطبان قهرکرده را به سینما برمیگرداند.». حبیب اسماعیلی، بازیگر و یکی دیگر از اعضای هیئترئیسه خانه سینما هم میگوید: «میتوان با اصلاح برخی قوانین و برنامهها، مخاطبان خاموش را به سینما بازگرداند. امسال فیلمهایی داریم که تنها 200 تا 300 میلیون تومان فروختهاند که حتی هزینه اکران خودشان را نیز درنیاوردهاند؛ فیلمهایی که نمیتوانیم بگوییم کارگردان آنها خوب نیست یا فیلمنامههای ضعیف دارند.
الان شرایط به سمت تولید آثار کمدی رفته که البته بد نیست چون همین فیلمها چراغ سینما را روشن نگه داشته است. باید فکر کنیم برای فیلمهایی که غیرکمدی هستند چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا همه ژانرها مورد استقبال قرار گیرند، فرآیند صدورپروانه ساخت و اکران را اصلاح و تسهیل کنیم و از فیلمها در چرخه اکران حمایت شود.»
چالشهای شورای پروانه ساخت و نمایش
رئیس سازمان سینمایی درحالی بر نقش شورای پروانه ساخت بر ارتقای آثار سینمایی تاکید کرده که با تغییر اعضای این شورا، این پرسشها مطرح میشود که آیا در دوره فعالیت شورای جدید، روند ساخت فیلمهای کمدی و سختگیریها در صدور مجوز ساخت فیلمهای اجتماعی کاهش پیدا میکند؟ واقعیت این است که در دورههای اخیر شوراهای پروانه ساخت و نمایش، تعداد اعضاء - که گاهی بیشتر از پنج نفر میشد - محل مناقشه بود و الان شورا با پنج عضو فعالیت خود را آغاز میکند اما نکته مهم، رویکرد این شورا در صدور مجوزهاست.
در دوره اخیر انتقادهای زیادی به عملکرد شورای پروانه ساخت و مواجهه اعضایش با فیلمنامههای ارائهشده از سوی فیلمسازان مطرح میشد. بسیاری از کارگردانها و تهیهکنندههایی که متقاضی ساخت فیلمهایی با درونمایه اجتماعی بودند از ممیزیهای زیاد شورای پروانه ساخت گلهمند بودند تا جایی که در چند ماه گذشته و پس از اینکه تغییر دولت قطعی شد، خیلیها در انتظار ماندند تا درخواستهای خود را برای گرفتن مجوز به شورای جدید ارائه دهند.
حال با انتظاراتی که از دولت چهاردهم و وزارت فرهنگ و ارشاد سیدعباس صالحی به وجود آمده، باید دید که آیا همچنان و صرفاً تولید فیلمهایی ایدئولوژیک یا با محور دفاع مقدس، مقاومت و دینی - که مخاطب قابل توجهی هم در این چند سال نداشتند - در دستور کار قرار میگیرد؟ آیا ریلگذاری مدیران پیشین سینما به مسیری متفاوت برمیگردد؟ آیا در روزگاری که ساخت فیلمهای زیرزمینی رواج پیدا کرده و بسیاری از فیلمهای ایرانی راهیافته به جشنوارههای خارجی در یکی، دو سال اخیر بدون مجوز بودند، باز هم تاکید بر صدور مجوز به شیوه چند دهه گذشته میشود؟
یا اینکه قرار است در دوران جدید سینمای ایران که بیتاثیر از جریانهای اجتماعی و سیاسی نیست و نیز در عصر هوش مصنوعی، طرحی نو در فیلمسازی درانداخته شود؟ رئیس سازمان سینمایی البته به کار پژوهشی در این باره معتقد است و گفته: «یک کار پژوهشی در حوزه موضوع، مضمون، رویکرد و شیوه اخذ بیان زیباییشناختی و... صورت بگیرد و از نظر آماری هم توضیح داده شود که فیلمهایی که به آنها پرداخته شده و ایراداتی که به آنها وارد شده از چه سنخ بوده است. همینطور کمکی که به فیلمها صورت گرفته برای مرتفع کردن این مشکلات، اساساً چه بوده است. طرح این موارد درنهایت هم به فضای کلی سینما کمک خواهد بود.»
ارتقای بینالمللی سینمای ایران
همانطور که در ابتدای این گزارش اشاره شد یکی از محورهای اصلی سیاستهای سینمایی در دولت چهاردهم بنا به گفته وزیر ارشاد، که آن را بهعنوان یک ابرپروژه به عهده سازمان سینمایی قرار داده است، خروج سینمای ایران از انزوای بینالمللی است. برای این هدف شاخصهایی هم تعریف شده است. ازجمله؛ رشد صادرات محصولات و خدمات سینمایی، تسهیل و گسترش حضور سینمای ایران در رویدادهای بینالمللی و تولید فیلمهای سینمایی مشترک. واقعیت این است که در دو سال اخیر اغلب فیلمهایی که در جشنوارههای بینالمللی حضور یافتند از سینمای مستقل و زیرزمینی بودند که خارج از نظام تولید و نظارت سینمای دولتی بهعنوان نماینده سینمای ایران در محافل بینالمللی حضور داشتند.
عدمحضور فیلمها و آثاری که در داخل ایران ساخته شده در این جشنواره و جشنوارههای دیگر است که تداوم این روند میتواند به انزوای سینمای ایران در سطح بینالمللی بیانجامد؛ البته این انزوا بهمعنای عدمحضور فیلم یا فیلمسازی ایرانی در این جشنوارهها نیست، چراکه فیلمهای ایرانی ساختهشده در بیرون از مرزها امکان حضور در این جشنوارهها را دارند و چهبسا ممکن است فیلمهای ضعیف یا فیلمسازان متوسطالحال هم از شانس بیشتری برای حضور برخوردار بوده، بههرحال نام ایران را یدک کشیده و بهعنوان نماینده سینمای ایران معرفی و شناخته شوند.
خوشبختانه فیلمسازانی مثل بهتاش صناعیها، کارگردانهای امتحانپسدادهاند که در همین آب و خاک رشد کرده، فیلم ساختند و سینما را میشناسند و بلدند اما همه اینطور نیستند و همیشه فیلمهای شاخصی از سینمای مستقل ایران در این جشنوارهها حضور نمییابند. نمونهاش فیلم «عنکبوت مقدس» بود که فارغ از موضوع جنجالیاش، فیلم خوبی از حیث سینمایی و زیباییشناسی نبود، اما بهدلیل آنکه بیرون از مرزهای ایران و مناسبات سینمایی ایران بهعنوان یک فیلم معترض و اپوزیسیون در جشنواره حضور یافت، موردتوجه قرار گرفت و اعتباری برای خودش خرید.
این هشداری است برای سیاستگذاران و مدیران سینمایی کشور که با سختگیریها، ممیزیها، اعمال محدودیت و نظارتهای افراطی، فضای کار را برای تولید فیلم در داخل کشور دشوار کرده و مانع و دستانداز بزرگی برای شکوفایی استعدادهای داخلی و فیلمسازان خلاق و نوآور میشوند که نمیتوانند فیلم خود را بسازند یا با آثار آنها برخوردهای قهری و حذفی صورت میگیرد.
برخوردهای سلبی، سیاسی و جناحی با سینماگران و هژمونیککردن فضای تولید فیلم درنهایت منجر به حذف و نابودی سینمای مستقل نمیشود، بلکه امکانی برای رشد آن بهوجود میآورد که درنهایت بهمثابه سینمای موازی یا آلترناتیو به حیات خود یا بهشکل زیرزمینی یا فرامرزی ادامه داده و میتواند در رقابتهای بینالمللی حضور مؤثری داشته باشد. بهعبارتدیگر، دود سیاستهای مسدودکننده که سینما را با مرزبندیهای خودی و غیرخودی به امری محفلی و جناحی تقلیل میدهد درنهایت به چشم خود مسئولان سینمایی میرود.
سینما، هنری پویاست که همواره در یک مقاومت و ایستادگی به زایش خود دست زده و خود را بازتولید میکند. هنر ازآندست مقولاتی است که وقتی در را به رویش ببندید از پنجره میآید و اگر پنجره را قفل کنید، از دیوار بالا میرود. این جریان پویا و سیال را نمیتوان متوقف کرد. چنانکه امروز شاهد ظهور سینما و سینماگرانی هستیم که در ذیل مفهوم «سینمای مهاجرت» یا «سینمای سایه» تعریف میشوند. سینمایی که جغرافیای آن ایران نیست اما محتوا، مضمون و سازندگان آن متعلق به ایران و ایرانی است.
وقتی امکان تنوع و تکثر سلیقهها و اندیشههای گوناگون برای تولید فیلم در داخل فراهم نشود و سینما زیر سایه سنگین سیاست نفس بکشد، راهی به رهایی از این مخمصه مییابد و مدام میکوشد تا خود را از محدودیتها و مسدودیتها آزاد کند. آنگاه فقط مسافرانی که گمان میکنیم بیگانهاند در ایستگاه پیاده نمیشوند، بلکه ایستگاه و قطار خود را میسازند و مسیر خود را میروند.
سینمای ایران اکنون در شرایطی بهسر میبرد که خود در حال تولد و تولید رقیب خود است و این میتواند مصداق نوعی انتحار سینمایی باشد. بزرگشدن دایره سینمای دولتی، به حذف سینماگران غیردولتی منجر نمیشود، فرصتی برای شکلگیری سینمای آلترناتیو میشود که میتواند گوی و میدان را بهنفع خود در دست بگیرد.
کاهش تصدیگری دولت در سینما
آنچه در اینجا بهعنوان چالشهای سینمای ایران مطرح شد، برای سامان یافتن در مدیریت سینمایی کشور بیش از هر چیز به جلب اعتماد سینماگران وابسته است. به اعتماد ازدسترفتهای که حاصل سیاستهای قهرآمیز و محفلی و جناحی بهویژه در دولت سیزدهم بود که بسیاری از سینماگران اصیل و هویتمند را از قطار سینمای ایران پیاده کرد. هر دولت تازهای که بر سر کار میآید سازمان سینماییاش برای ساماندهی به اوضاع سینما از تغییر ریلگذاری سینمایی میگوید اما اکنون در شرایطی قرار گرفتهایم که بسیاری از سینماگران و مخاطبان سینما از این قطار پیاده شدهاند و شاید بیش از تغییر این ریل باید مسافران را به قطار برگرداند تا مقصد و مقصود این ریلگذاری تازه تماشاگر هم داشته باشد.
اگر پیش از این، سینمای ایران درگیر بحران مخاطب بود یا مشکلات اقتصادی داشت اما حالا دچار بحران هویت است. درواقع این خود سینما و سینماگران هستند که دچار بحران شدهاند؛ از بحران امنیت کاری تا بحران مشروعیت. حتی برخی از ظهور سینمای مهاجرت یا سینمای در تبعید در آینده نزدیک حرف میزنند. سینما از یک استراتژیک فرهنگی به یک مقوله ایدئولوژیک تبدیل شده است.
به این معنا که مدیریت سینمایی حاکم میخواهد سینما را بهمثابه یک ابزار و امکانی برای بسط و بازنمایی گفتمان فرهنگی خود مورد بهرهبرداری قرار داده و جهت دهد و این قابلیت سینما بهمثابه هنر و کارکردهای زیباییشناسی را از بین برده و آن را به بخشی از پروپاگاندای دولت برای تبلیغ خود تبدیل کند. شاید مهمترین رسالت سازمان سینمایی بهعنوان یک نهاد دولتی این است که از دولتیشدن سینما بکاهد.