میزگردی با حضور مهوش شیخالاسلامی و هادی آفریده
جنگ با مستندساز مانع از روایت صلح
اگرچه سینمای مستند با نمایش و روایت حقیقت گره خورده و بالطبع در جهانی که زیست میکنیم بخشی از این حقیقت یا واقعیت جنگ است، اما هم تمام جنگ تمام حقیقت نیست و هم ردپای صلح و صلحاندیشی را میتوان لابهلای نبردهای بشری مشاهده کرد و به تصویر کشید.
اگرچه سینمای مستند با نمایش و روایت حقیقت گره خورده و بالطبع در جهانی که زیست میکنیم بخشی از این حقیقت یا واقعیت جنگ است، اما هم تمام جنگ تمام حقیقت نیست و هم ردپای صلح و صلحاندیشی را میتوان لابهلای نبردهای بشری مشاهده کرد و به تصویر کشید. از این رو میتوان در ذیل گفتمان صلح یا صلحاندیشی، به سینمای مستند بهمثابه یک ظرفیت مهم نگریست که نقش مهمی در ترویج صلح و صلحاندیشی دارد.
به همین بهانه با مهوش شیخالاسلامی از نسل اول مستندسازان برجسته ایرانی و هادی آفریده از مستندسازان شناختهشده نسل جدید به گفتوگو درباره نسبت سینمای مستند با صلح و اندیشههای صلحطلبانه نشستیم و در این میان البته برخی از چالشها و مشکلات مستندسازی در ایران هم از زبان آنها بیان شد تا تاکیدی بر این باشد که برای آنکه مستندساز ایرانی راوی و پیامآور صلح باشد، اول باید از جنگ با او دست برداشت.
چند وقت پیش «کمپ فیلم، صلح و سفر» به مناسبت روز جهانی گردشگری برگزار شد که شما در آن حضور داشتید. این رخداد بهانهای شد تا درباره نسبت سینمای مستند و صلح یا صلحاندیشی بیاندیشیم. به باور شما سینمای مستند چقدر و چطور میتواند در بسط تفکر صلحاندیشی در جهانی که با جنگ گره خورده کمک کند؟
هادی آفریده: راستش رویکرد این برنامه، پرداختن به فیلمهایی بود که به سفر میپردازند و نگاه صلحطلبانهای دارند؛ گرچه مستقیم به جنگ یا حتی صلح نمیپردازند اما در ذات آنها نوعی حس و اندیشه صلحطلبی نهفته است و میتواند به بسط گفتمان صلح و تقویت آن در جوامع کمک کند. مثلاً مستندی دیده بودیم که درباره گروهی از جوانان بود که در قالب کمپ به جنگل رفته بودند یا در جنگل ستارهها را رصد میکردند. شاید در نگاه نخست این در ظاهر به صلح نمیپردازد اما تجربه زیسته مشترک و با هم سفر کردن درواقع امکانی است که میتواند به تعامل و همراهی انسانها با هم کمک کرده و نهتنها اندیشه صلح که همزیستی مسالمتآمیز را بهعنوان یک موقعیت عملی تجربهپذیر کند.
از این منظر سفر کردن بهویژه سفرهای گروهی یا در قالب کمپ میتواند عملی صلحآمیز تلقی شود. خیلی از فیلمهایی که در این برنامه انتخاب و داوری کردیم اشاره مستقیمی به رفتار صلحطلبانه ندارند اما به موضوع یا موقعیتهایی میپردازند که میتواند اندیشه و عمل صلحطلبانه را ترویج کرده یا بهمثابه یک ایده یا کنش نهادینه کند. مثلاً در یکی از این مستندها با گروهی مواجه میشویم که در پوشش کمپ به باغی میروند و آنجا را آباد میکنند. خب این میتواند مصداقی از مواجهه صلحآمیز انسان با طبیعت باشد.
فارغ از این موضوع، با تماشای مستندهایی که در این رویداد دیدم فهمیدم که ما چقدر سوژههای مهم در این کشور داریم که میتوان با هزینه کم درباره آنها مستند ساخت. خود برگزاری چنین رویدادهایی و نمایش مستندهایی با رویکردهای گوناگون به یک سوژه، امکانی برای تعامل دیدگاههای مختلف و حتی متضاد است و این یک فرصت برای شنیدن و دیدن هم و بهنوعی تمرین صلحاندیشی است. بهنظرم ما در کنار برگزاری رویدادی مثل جشنواره سینما حقیقت، میتوانیم جشنوارههای تخصصی در حوزه مستند داشته باشیم که هم به فهم بهتر مسائل جامعه کمک میکند، هم امکان گفتوگو و تعامل بین آدمها را ممکن میسازد و هم درنهایت به رشد خود سینمای مستند کمک میکند.
ما مستندهای زیادی هم داریم که با موضوع جنگ و مسائل و مصائب آن ساخته شده است اما در پس آن میتوان ردی از پیام صلح را شاهد بود. درواقع درست است که مستند درباره جنگ است اما نه دفاع از نفس جنگ که اتفاقاً در نفی آن است. در نفی خشونت و خسارتهای مالی، جانی و ملی که جنگ میتواند در پی داشته باشد...
مهوش شیخالاسلامی: بله میتوان مستندی درباره جنگ ساخت اما از صلح حرف زد و لزوماً در مستندهای جنگی نیست که مفهوم صلح و صلحدوستی بازنمایی و برجسته میشود. در بسیاری از مستندها با سوژههای گوناگون انسانی و اجتماعی هم میتوان ردپای صلح را پیدا کرد؛ مستندهایی که لزوماً و از پیش برای تبیین یا ترویج صلح ساخته نشده اما ماهیت سوژه و پرداختن به آن، به گونهای است که روحیه یا اندیشه صلحطلبی را در خود داشته و تبلیغ و تقویت میکند. یادم هست که یک بار خانم بنیاعتماد به من تلفن کرد و گفت که یک پسر یا آقای هلندی هست که در یزد یک مهمانسرایی دارد که در ژانر من نیست، تو برو و از آن فیلم بساز. من آنجا جوانها، دخترها و پسرهایی را دیدم که پول زیادی نداشتند و با موتور و دوچرخه سفر میکردند و به این مسافرخانه که هزینه کمی داشت، میآمدند.
آنچه من در آنجا دیدم درواقع فقط یک مهمانسرا نبود، بلکه مکان و امکانی بود برای تعامل و گفتوگوی آدمهایی که عاشق سفرند. خب چنین نگاه و رفتاری میتواند کمک کند که آدمها به شناخت بهتر از دیگران یا انسانهای دیگر یا جامعه، فرهنگ و تمدنی دیگر برسند و این راهی به سوی صلح است. من با گردشگرهایی مواجه شدم که بدون توجه به تصویری که رسانهها و مدیاها درباره ایران ارائه میکردند، گفتند خودمان راه افتادیم تا بیاییم اینجا را ببینیم. همین تجربه عملی و مستقیم آنها را به درک و شناخت عمیقتر و دقیقتر از آنچه ممکن است از طریق رسانهها دیده یا شنیده بودند، برساند.
سینمای مستند میتواند به شناخت درست و دقیقتر ملل از هم کمک کند و همین شناخت به مقدمه گفتوگو و صلح تبدیل شود. ما گاهی در داخل کشور خودمان مثلاً درباره فلان منطقه یا قومیت چیزهایی میشنویم اما وقتی در آنجا حضور مییابیم یا به آنجا سفر میکنیم و از نزدیک، شنیدنیها را میبینیم، به درک و شناخت تازهای میرسیم که ممکن است متفاوت با تصور ما پیش از آن سفر یا تجربه باشد. خب سینمای مستند این تجربهها را به تصویر کشیده و روایت میکند و از این طریق میتواند به همدلی و صلح بین آدمها و جوامع کمک کند.
من شنیدم که آن مسافران هلندی در یزد از زیباییها و جذابیتهای طبیعت ایران میگفتند. همچنین از آرامشی که در سفر تجربه کردند و این یعنی امکانپذیر کردن صلح و صلحاندیشی. یادم است که دو تا خانم خارجی بودند که در یکی از روستاها گیر افتاده و بنزین تمام کرده بودند که چند نفر از کوپن بنزین خود به آنها داده و باکشان را پر کرده بودند. خب تجربههایی از این دست میتواند تاثیر زیادی در دوستی ملل داشته باشد. یک جریانی هم که بسیار تکرار میشد اینکه این گردشگران وقتی به روستاها یا مناطق مختلف میرفتند و شب، هنگام شام با یکدیگر دیدار داشتند درباره تجربه روزشان با هم گفتوگو میکردند.
برای اینکه درباره ایران بدانند کتاب میخواندند و کتابها را هم به اشتراک میگذاشتند. خب این نمونه یک کار ریشهدار فرهنگی است که تاثیر تخریبهای رسانهها را هم کاهش میدهد. شما الان ببینید که ترکیه چقدر توریست دارد و جدا از درآمدی که از این طریق بهدست میآورد ،امکان مراوده و ارتباط با ملل مختلف را هم پیدا کرده و این میتواند به گسترش دوستیها، اتحاد، صلح و امنیت در آنجا کمک کند. درحالیکه ما در کشور خودمان سرشار از جذابیتهای طبیعی، تاریخی و فرهنگی هستیم که میتوانند یک سرمایه عظیم بالقوه برای ارتباط و تعامل با جهان و ملل مختلف باشند و راهی به گسترش صلح و دوستی بگشایند.
به همین دلیل مستندهای گردشگری و توریستی و مستندهایی که با هدف معرفی و شناسایی مفاخر و میراث فرهنگی و تاریخی ایران ساخته میشود خود یک کنش فرهنگی در جهت گسترش و ترویج صلحطلبی هم محسوب میشود.
دقیقاً. اساساً معاشرت و امکان رفتوآمد بین آدمها ـ چه در درون یک کشور و چه در بین ملل مختلف ـ یک تجربه عاطفی و انسانی عمیق است که موجب پیوند بین آدمها شده و هرچه انسانها با هم بیشتر حرف بزنند، ارتباط داشته باشند و معاشرت کنند، بیشتر متوجه مشترکات هم میشوند یا بهتر با اختلافنظرهای خود مواجه میشوند و درنهایت ضریب صلح و آشتی میان آنها بالا میرود. بسیاری از جنگها و نزاعها حاصل عدم ارتباط و بدفهمی و عدم شناخت دقیق از هم است. در سفرهای شخصی یا سفرهایی که برای ساخت مستند رفتهام متوجه شدهام که وقتی با هم مواجه میشویم، زمینه صلح و درواقع نگاه صلحآمیز فراهم میشود.
مستندهای بومگردی یکی از مهمترین گونه مستندسازی است که نقش مهمی در گسترش نگاه صلحآمیز دارد. به عبارت دیگر تفکر صلحآمیز حاصل گفتوگو بین آدم و فرهنگهاست و سینمای مستند یکی از ابزارهای مهم این گفتوگوست. دوستان نازنینم علی حاتمی و عباس کیارستمی همیشه به من میگفتند و توصیه میکردند که فیلم داستانی بسازم ولی دیدم نمیتوانم. من عاشق ساخت مستند و سختیهای آن هستم که یکی از دلایل آن مواجهه مستقیم با واقعیتها و آدمها بود.
تجربه مستندسازی به من نشان داد که مواجهه مستقیم با واقعیت و حضور داشتن در دل زندگی، هم درک دیگران را ممکنتر میکند و هم امکان همدردی با آنها را فراهم میآورد و این راهی به سوی صلح با خود، جهان و دیگران باز میکند. تجربههای حضور در جشنوارههای بینالمللی هم به من فهماند که اگر قرار بر این باشد که ما در جهان صلح ایجاد کنیم یا تفکر صلحآمیز را گسترش دهیم، باید گفتوگو کردن و درست دیدن و شنیدن را بیاموزیم و مستند، یکی از آن ابزارهایی است که این تجربه را ممکن میسازد؛ لذا حمایت از مستند و مستندسازان خودش راهی به سوی صلح و صلحاندیشی است.
آفریده: سویههای رئالیستی و واقعگرایانه مستند این امکان را فراهم میکند تا تصویر دقیقتری از واقعیت به نمایش گذاشته شده یا روایت شود. همین ویژگی موجب جلب اعتماد مخاطب شده و از این طریق میتوان به فهم و شناخت درستتری از واقعیت دست یافت. اگر در میان سیاستگذاران این دغدغه درباره تصویری که رسانههای مخالف از ایران میدهند وجود دارد، خب برای رفع این دغدغه راهش حمایت از مستند و مستندسازان است تا درباره ایران مستند بسازند.
همچنین درباره فرهنگ ایران و تمدن بزرگ این کشور مستند بسازند، قطعاً مستندسازی که در این شرایط سخت و بحرانی در ایران مانده و مهاجرت نکرده، نسبت به کشور و وطن خود دغدغه دارد و باید مورد حمایت قرار بگیرد. اینکه ما در ایران ماندیم بهمعنای سازش با دولتها نیست، مستندساز همواره استقلال هنری و حرفهای خود را از سیاست حفظ کرده و در یک گستره بزرگتری بهنام تاریخ و جغرافیای ایران به مستندسازی مشغول هستیم به این خاطر که برای ما فرهنگ، تمدن و زندگی در ایران ارزشمند و معتبر است.
بدترین فشارها، تهمتها و سنگاندازیها را میبینیم و تحمل میکنیم اما همچنان در این خاک و برای وطن فیلم میسازیم. اگر هم نقدی داریم از سر دلسوزی برای ایران است اما وقتی به ما اعتماد نمیشود چطور میخواهیم با سینمای مستند چهره باشکوه از ایران ارائه دهیم و چطور میخواهیم سینما را در خدمت گفتمان صلح هدایت کنیم؟ وقتی با خود مستندسازان سر جنگ وجود دارد، چطور آنها باید از صلح بگویند و مستند بسازند. یک پرسش بیپاسخی که همواره برای ما وجود دارد این است که مستندسازی که با مجوز قانونی فیلم ساخته است اجازه ندارد به رسانههای مختلف این اثر را واگذار کند یا با چالشهای زیادی روبهرو میشود.
خیلی پیش آمده که ما با هزینههای سنگین، مستندهایمان را در یک پروسه تولید میکنیم اما اجازه پخش و فروش آن را نداریم. بهخاطر دارم، در مستند خاطره نیآوران که سال ۸۷ ساختم یک سکانسی است که نشان میدهد سقف تالار آینه نم گرفته و آن لوستر بزرگی که در عمارت صاحبقران قرار دارد ـ که بزرگترین لوستر ایران است ـ در خطر است. فیلم که آماده شد بخشی از میراث فرهنگی در زمان آقای مشایی از ما شکایت کردند که این سکانس بهعنوان سیاهنمایی در فیلم گنجانده شده است و جالب اینکه در دولت آقای روحانی این لوستر افتاد و شکست. بهجای اینکه تشویقمان کنند که یک آسیب احتمالی را گوشزد کردهایم، ما را محکوم به سیاهنمایی کردند. مستندسازان در درجه اول همیشه متهم هستند و گویی سیاستمداران با آنها سر صلح ندارند.
شیخالاسلامی: خیلی از آنها درکی از مستند و ملزومات آن ندارند و درواقع زبان هنر و سینما را نمیفهمند. خیلی از آنها که در ارشاد نشستهاند و باید مجوز صادر کنند یا مسئول نظارت بر آثار هستند، درکی از آنچه باید به آن مجوز بدهند یا بر آن نظارت کنند، ندارند. خیلی از مواقع ما اصلاً آنها را نمیبینیم، پشت درهای بسته به کار مشغولند و حلقه ارتباط ما با آنها منشی دفترهایشان هستند.
جالب اینکه در بسیاری از موارد حتی سند یا نوشته و دستورالعملی مکتوب برای اصلاحیه کار وجود ندارد و به شکل شفاهی و با واسطه به ما ابلاغ میشود. خب وقتی ساختار مدیریتی و نظارتی بر پایه گسست و عدم ارتباط و تعامل بین مدیران و مستندسازان وجود دارد، چطور میتوان از ظرفیت مستند برای گفتوگو با جامعه و جهان استفاده کرد. از سوی دیگر با تغییر دولتها مدام شاهد تغییر مدیران و سیاستها هستیم که هرکدام ساز خود را میزنند؛ سازی که هیچوقت با خواستههای مستندسازان سازگار نمیشود یا با کمترین سازگاری همراه است.
چهبسا همین بیاعتمادی موجب شده که مستندسازی در انحصار تعداد خاصی قرار بگیرد یا یک سوژه مثلاً جنگ که میتواند در روایت مستندسازان مختلف به خوانشهای متفاوت و درنتیجه آثار متنوعی منجر شود، در انحصار یک گروه یا گفتمان خاصی قرار بگیرد و فضای کار برای مستندسازی محدود شود...
آفریده: من در همین زمینه یک تجربه و خاطره دارم. دهه ۹۰ بود، حدود سال 93-92 وقتی به مرکز مستندسازی حوزه هنری رفته بودم، یکی از مدیرانی که در ارشاد بود با من تماس گرفت و گفت که ما دوست داریم در رابطه با جنگ فیلم مستند بسازیم؛ شما حاضر به همکاری هستید؟ من بعد از چندروز فکر کردن، با خوشحالی حاضر به همکاری شدم و یادم هست که در یکی از سفرهایم در محدوده بختیاریها چندتا پیرمرد جالب را پیدا کردم که آنها شاهنامههای خیلی بزرگی داشتند با جلدی نقاشیشده از پوست بز با برگهای نفیس و نسخه خطی. بعد از مراوده با آنها فهمیدم، در دورهای که خرمشهر سقوط کرده بوده این لرهای عزیز بختیاری، با تصویر ایرانپرستانه اسطورهای سوار اسبهایشان میشدند و با همین شاهنامهها پشت جبهه میرفتند و در خاکریزها برای رزمندهها، قصههای پهلوانی شاهنامه و شعرهای ایراندوستانه میخواندند.
موضوع بسیار جدید و جذابی درباره جنگ بود اما درست ۴۸ ساعت قبل از تولید به من زنگ زدند که پروژه کنسل است، چون فلانی گفته که نباید آفریده درباره این موضوع مستند بسازد. بله. از این تنگنظریها یا سیاستهای انحصارطلبانه هم در حوزه سینما وجود دارد که عاملی بازدارنده برای رشد سینمای مستند در ایران است. همه آنهایی که در سینمای مستند کار کردند بارها چنین مواردی را تجربه کردند که موجب بیانگیزگی و دلسردی آنها شده است.درواقع شاهد نوعی انحصارگرایی حتی در سوژه هستیم.
من بهصراحت بگویم که بهنظر من از ابتدای دهه ۹۰ سینمای مستند در نگاه و نظرگاه مدیران فرهنگی، پدیده و یک رسانه مهم فرهنگی، اجتماعی و هنری حساب نمیشود، بیشتر یک نگاه سیاسی به این مسئله دارند و فکر میکنم که اینها هرچقدر از این رسانههای فارسیزبان بیشتر ضربه میخورند، ما را بیشتر در فشار میگذارند. درصورتیکه این خیلی کار اشتباهی است و برعکس آن باید اتفاق بیفتد. مایی که فرصت مهاجرت و ساخت مستند خارج از ایران را داشتیم اما نرفتیم و ماندیم، برای فرهنگ این مملکت ماندیم و برای فرهنگ این مملکت کار میکنیم؛ نه برای گفتمان سیاسی خاصی. این حق ما نیست که به اندازه یک کارگر خیلی شریفی که در شهرداری کار میکند، حق و حقوق و بیمه نداشته باشیم یا کف دستمزد و حق بیمه را از خانه سینما و صندوق هنر دریافت کنیم. حق ما نیست مستندسازان ما در اسنپ کار کنند یا بهدلیل فشارهای اقتصادی و مالی، زندگی آنها به طلاق و جدایی برسد. وقتی سیاستهای غلط منجر به خانهنشینی یا مهاجرت اجباری مستندسازان میشود پس کجا، کی و چطور میتوان از ظرفیت سینمای مستند برای گفتوگو، صلح و دوستی استفاده کرد؟
این سیاستها سینمای مستند را از واقعگرایی و حقیقتگویی بهسمت نوعی رسانه تبلیغی با کارکردهای پروپاگاندایی سوق میدهد و درواقع آن را از ماهیت و کارکرد خود دور میکند.
شیخالاسلامی: همینطور است. کسانی پشت میزهای تصمیمگیری، سیاستگذاری و مدیریت سینمای مستند قرار میگیرند که بیشتر دغدغه سیاسی و ایدئولوژیک دارند و بهقول شما، نگاهی پروپاگاندایی به مستند دارند تا به تبیین و تبلیغ گفتمان مطلوب خود بپردازند. وقتی سینمای مستند از ماهیت و ذات خود دور شود آنوقت کارکردهای خود را از دست میدهد. آنوقت نمیتواند در خدمت حقیقت، فرهنگ، توسعه و پیشرفت باشد بلکه به ابزاری در دست اصحاب قدرت تبدیل میشود که هدفشان نه بیان واقعیت که تبلیغ اندیشه، گفتمان، منافع و مصالح خودشان است.
گویی فرهنگ و هنر در حوزه خودش هم دغدغه، اصل و محور نیست و این سایه سیاست و ایدئولوژیهای سیاسی و جنایی است که بر سر سینمای مستند سنگینی میکند و نمیگذارد تا این سینما در مسیر و ریل خودش حرکت کند. درد بزرگ مستندسازان این است که کسانی باید درباره مستندشان تصمیم بگیرند که درکی از مستند و مستندسازی ندارند. گزافه نیست که بگوییم مشکل اصلی سینمای مستند ما سایه سنگین سیاست بر آن است.
همین شرایط موجب شده که در سالهای اخیر شاهد پررنگتر شدن سینمای مستند بهاصطلاح زیرزمینی یا موازی یا سینمای در تبعید باشیم که آن سوی مرزها در حال ظهور و شکلگیری است و اتفاقاً این برای مدیران و سیاستگذاران سینمایی ما چالش بزرگتری است که دیگر امکان نظارتی هم بر آن ندارند.
آفریده: دقیقاً این سینمای مستند موازی حاصل سختگیریهای بیمورد و نظارتهای سلیقهای و سلطهگرانه است که موجب شده تا یک آلترناتیو مقابل آن شکل بگیرد که ممکن است بهنفع فرهنگ و هنر ما نباشد. وقتی آنقدر فضای کار را میبندند و تگنا و فشار ایجاد میکنند که بزرگانی مثل تقوایی خانهنشین میشوند و بیضایی مهاجرت میکند، چه انتظاری میتوان داشت که یک مستندساز بتواند در این شرایط شکوفا شود و نقش موثر در پیشبرد و توسعه جامعه داشته باشد.
الان سینماگران ما چه در سینمای داستانی و چه در مستند دچار سرخوردگی و دلزدگی شدهاند که یا میلی به کار کردن ندارند یا مستندسازی را رها کردهاند و سراغ شغل دیگری رفتهاند. شاید در سینمای داستانی بتوان خارج از مرزهای ایران فیلم ساخت اما در سینمای مستند این امکان بسیار محدود و گاه ناممکن است. اگر قرار است درباره مسائل ایران مستند ساخته شود، این باید در درون همین جغرافیا رخ دهد و اتفاقاً از حیث سوژه، ایران بهشت مستندسازی است؛ اما متاسفانه بهشت مستندسازان نیست.
شیخ الاسلامی: دقیقاً همینطور است. شما در هر زمینهای از محیطزیست گرفته تا میراث فرهنگی و مسائل قومی و اجتماعی و هر آنچه در طبقهبندی گونههای مختلف مستندسازی قرار میگیرد، باید در درون همین خاک مستند بسازید و اساساً مستندسازی ربط مستقیمی با مسئله ملیت دارد. ایران همچون نگینی برای مستندسازی از هر نوعش است. آنها که خود را وقف مستند کردند، دنبال پول نیستند چون اصلاً پولی در این کار وجود ندارد و حتی گاهی باید از جیب خود هزینه کنی. اما آنها دغدغه فرهنگی دارند که با همه این شرایط سخت، دست از مستندسازی برنداشتهاند. اینهمه دستاندازی و سنگ انداختن جلوی پای آنها روا نیست و این سنگها درنهایت بر سر سینمای مستند ما آوار خواهد شد و آن را به عقب خواهد راند.
هادی آفریده: خانم شیخالاسلامی از پول و بودجه در مستندسازی حرف زدند و من این نکته به ذهنم رسید که هر سال چه ردیف بودجههایی برای ساخت مستند به سازمانها و نهادهای دولتی تعلق میگیرد. خب چرا همینها را در اختیار مستندسازان حرفهای قرار نمیدهند تا هم از آنها حمایت کرده باشند، هم مستندهای خوبی در حیطه کار و تخصص آنها ساخته شود؟
بهنظرم این ردیف بودجهها خرج ساخت مستندهایی میشود که بیشتر جنبه تبلیغی و رپرتاژ آگهی برای آن سازمان و نهاد دارد.
آفریده: بله این هم هست درواقع بیش از آنکه مستندسازی باشد سندسازی برای تبلیغ و دفاع از عملکرد مدیران در تمام عرصههاست. این بودجهها اغلب در روابط عمومی سازمانها به مستندهای سفارشی تبدیل میشود که متولیان به دخترخاله و پسرخالههای خود سفارش میدهند و همین کارهاست که روح مستندسازی در این کشور را میکُشد. با این نگاههای غیرحرفهای، کشور را به سمت بیتصویری بردهاند.
شیخالاسلامی: ضمن اینکه این مستندها خیلی شتابزده و بدون تحقیق و پژوهش ساخته میشوند درحالیکه مستندسازان حرفهای ماهها برای ساخت یک مستند تحقیق و پژوهش میکنند یا به سفرهای سخت و میدانی میروند. به جمله آقای آفریده اضافه کنم که نهنتها روح مستندسازی کشته میشود که وجاهت، هویت و حریت مستند و مستندساز زیر سوال میرود و منزلت و اعتبار حرفهای آن مخدوش میشود.
از سوی دیگر خانه اول مستند در تمام دنیا، تلویزیون است اما اینجا یا مستندسازان حرفهای را از تلویزیون اخراج کردهاند یا آنها را به قلمرو خود راه نمیدهند. درحالیکه اگر قرار بود نهادی از مستندسازان و اساساً از سینمای مستند حمایت کند این نه مراکز و نهادهای سینمایی وابسته به ارشاد که تلویزیون است که باید چنین کند و به محفل امن و قابل اعتماد و حمایتگری از مستندسازان بدل شود تا بتوان با طیف وسیعتری از مخاطبان روبهرو شد و مردم قابلیتهای سینمای مستند را بشناسند.
امروزه در کنار تلویزیون با رسانههای نوین شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هم مواجه هستیم. آیا این یک امکان و فرصت تازه برای سینمای مستند است تا خود را در این مدیوم عرضه کند یا ممکن است تهدید هم باشد؟
آفریده: بهنظرم گرچه شبکههای اجتماعی فضای تازه و چهبسا بازتری برای نمایش و به اشتراک گذاشتن فیلمهای مستند است یا میتوان در آن به معرفی و تبلیغ آنها پرداخت، اما شاهد تولید برخی فیلمها یا ویدئوهای مستندنگارانه هم هستیم که تحت عنوان شهروند-خبرنگار تولید و بازنشر میشوند که خیلیها گمان میکنند اینها مصداق فیلم مستند است اما واقعیت این است که هر نوع گزارش تصویری که با دوربین ثبت میشود را نمیتوان مستند دانست. امروزه فیلمها و تصاویری از ایران در شبکههای اجتماعی پخش میشود که نه میدانید چه کسی آنها را گرفته و نه اینکه چقدر واقعی است یا مبتنی بر تکنیکهای تصویری جدید مثل هوش مصنوعی تولید شده است.
واقعیت این است که مستندسازی اصول، مبانی و دیسیپلین حرفهای خود را دارد و هر تصویری را که توسط دوربینی ضبط و ثبت شده و در شبکههای اجتماعی به نمایش و اشتراک گذاشته میشود، نمیتوان مستند نامید. بسیاری از آنها هویت هنری و سینمایی و ساختار و روایت مستند ندارند و حتی درباره صحت و سقم آنها راستیآزمایی صورت نگرفته است.
خیلی از آنها ممکن است چند تا اطلاعات درست هم بدهند، اما لابهلای آن آدرس غلط هم داده یا ذهن مخاطب را به سوی آنچه خود میخواهند هدایت کنند. درواقع ممکن است تحریف، سویههای آسیبشناسانه این ماجرا باشد اما شبکههای اجتماعی این ظرفیت و امکان را هم فراهم کرده تا بسیاری از واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ثبت بشوند و فرصتی برای گفتوگو و تعامل اندیشهها و فرهنگها به وجود بیاید که این میتواند در خدمت ترویج افکار صلحطلبانه هم قرار بگیرد.
شیخالاسلامی: شاید مهمترین چالشی که در ارتباط با این مسئله وجود دارد این است که واقعیتهای اجتماعی چندان دچار تحول و تغییراتی شده که ثبت و بازنمایی آنها با سیاستهای فرهنگی و قواعد و ضوابط نهادهای دولتی و نظارتی موجود همخوانی ندارد و میتوان واقعیت را چنان که هست به تصویر کشید و روایت کرد.
به نظرم برای اینکه سینمای مستند راهی به سمت گفتوگو و تعامل و درنتیجه افکار و ایدههای صلحطلبانه بگشاید، ابتدا باید سازوکارهای تولید در سینمای مستند دچار دگرگونی و انعطاف بیشتری شود و انسدادهای موجود که دست و بال مستندسازان را میبندد، کم شود. سینمای مستند ابتدا باید در درون خود به صلح برسد تا بتواند به روایت آن بپردازد.