ارزیابی کارشناسان سیاسی از سقوط بشار اسد و تاثیر آن بر مناسبات پوزیسیون و اپوزیسیون ایران
درسهای اسد
فکر میکنم به نفع کشور است که شروع به شکل دادن گفتوگوهایی وسیع کند و با همه گفتوگو کند و راه مناسبی را پیدا کنند. ظرفیتهای جامعه ایران خیلی بیشتر از اینهاست که آن را ما به حوادث و اتفاقات پیشبینینشده بسپاریم.
بشار اسد سقوط کرد و حالا اخبار از چگونگی فعالیت دولت انتقالی است و البته تحلیلها به دلایل سقوط دیکتاتور سوریه میپردازد. از پشت کردن دولتهایی مانند روسیه تا نقش مردم در این رخداد و در این بین ایرانیان که معمولاً درباره حضور ایران در سوریه و نوع مراودات و تعاملات دولت ایران و دولت سوریه به اظهارنظر میپرداختند از پیگیران اخبار این رخداد شدهاند و حالا در این بین رویکرد ایران به عنوان یکی از حامیان دولت بشار اسد و نحوه عمل او در سطح بینالملل از یک سو و تاثیراتی که حوادث آن بر سیاست داخلی کشور و رویکرد آنها که موافق چنین همراهیهایی از سوی ایران بودند و مخالفان آن از سوی دیگر و تاثیر آن بر مناسبات پوزیسیون و اپوزیسیون قابل توجه است. در همین راستا گفتوگوهایی با عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی، صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی و حشمتالله فلاحتپیشه، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی داشتهایم که در ادامه میآید.
ارزیابی شما از شکل ناگهانی سقوط بشار اسد چیست؟ چه میشود که جامعه و حکومت و حتی ارتش و نهادهای امنیتی به چنین مرحلهای میرسند؟
عباس عبدی: این سقوط سریع دو علت دارد؛ یکی ماهیت داخلی است که این رژیم، امنیتی – نظامی بود. رژیم امنیتی – نظامی مبتنی بر سختافزار است؛ سختافزاری که رژیم را نگه میداشت. دومین مسئله، حمایت خارجی بود؛ حمایتهای خارجیای که از سوی ایران و روسیه در جریان بود. من یک احتمالی که میدهم این است که شاید روسها روی قضیه سقوط بشار اسد توافق کرده باشند اما درباره ایران، باید گفت که دیگر قدرت حمایت به شکل گذشته و مستمر را نداشت و درآمدهای نفتی و قدرت نظامیاش و قدرت حزبالله در لبنان کاهش پیدا کرده است، بنابراین وقتی این حمایتهای بیرونی کم میشود، این رژیم دیگر نمیتواند روی پای خودش بایستد و به همین علت خیلی از نیروهایش از درون ارتش و افراد دیگر میروند با طرف مقابل سازش میکنند و وقتی هم که سازش کردند، همه حس میکنند ماجرا چیست و سقوط به صورت بهمنوار محقق میشود.
صادق زیباکلام: البته این موضوع را بارها هرچند با مقداری ترس و لرز و بهصورت غیرمستقیم گفته بودم، مبنی بر اینکه حکومت بشار اسد هیچ پایگاه مردمی ندارد. در واقع حکومت اسد به جز دوازده درصد علوی که بدنه ارتش، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی و همچنین وزارت خارجه سوریه را شامل میشوند، حامی دیگری نداشت و حدود 80 درصد باقیمانده اصلاً از حکومت بشار اسد طرفداری نمیکردند و اسد بین آنها هیچ محبوبیتی نداشت.
تنها دو عامل بودند که حکومت بشار اسد را سرپا نگه داشته بودند؛ عامل اول روسیه و انگلستان بودند و عامل دوم دوازده درصدی که در بالا اشاره کردم را شامل میشوند. میزان قابل توجهی از مردم سوریه به واسطه سیاستهای اقتدارگرایانه، سرکوب و محکوم کردن شدید مخالفان، با حکومت بشار اسد مخالف بودند. این نظام (اگرچه که مسئولین در ایران نمیخواستند قبول کنند)، اما بههیچوجه نظامی مردمی نبود. همین دیروز هزاران زندانی سیاسی در این کشور آزاد شدند و در طی یک هفته گذشته که مخالفان بشار اسد حرکت خود را در نقاط مختلف این کشور آغاز کردند، حتی یک نفر هم به حمایت از دولت اسد برنخاست.
بشار اسد بعد از فوت پدرش حدود بیست سال بر این کشور حکومت کرد، اما چرا در این دو دهه هیچ کسی از او حمایت نکرد؟ عوامل سرکوب در این کشور از جمله نظامیان نیز در این کشور به این نقطه رسیدند که بشار اسد شانسی ندارد و جنگ برای اسد، برایشان هیچ سرانجامی ندارد. ایران نیز عملاً نمیتواند از بشار اسد حمایت کند چراکه عوامل و ابزاری که ایران برای حمایت در اختیار داشت، از جمله حزبالله، گروه فاطمیون و زینبیون بودند که به شدت آسیب دیدند و نمیتوانستند خیلی به بشار اسد کمک کنند.
از سوی دیگر اسرائیلیها نیز به امکانات بالقوه ایران صدمه بسیاری زدند و در نتیجه ایران مثل گذشته نمیتوانست برای نجات بشار اسد کاری کند. روسها هم به این نتیجه رسیدند که نمیشود این حکومت را به واسطه مشکلاتی که خودشان در اوکراین پیدا کردهاند، سرپا نگه دارند و مجموعهای از این عوامل دست به دست هم داد و باعث سقوط سوریه شد.
در عین حال مهمترین نیروی نظامی که علیه بشار اسد وارد میدان شد (تحریرالشام) اسلامگرا و بنیادگرا هستند و قبلاً سابقه همکاری با القاعده را داشتند، اما آنها هم متوجه شدند که باید باورها، اعتقادات و رفتارهای رادیکال را کنار بگذارند و همین باعث شد که غربیها و آمریکاییها از به قدرت رسیدن این گروه چندان ابراز نگرانی نکنند.
حشمتالله فلاحتپیشه: سقوط بشاراسد برای افرادی غافلگیرکننده بود که درک درستی از تحولات و واقعیات سوریه نداشتند. بنده همان زمانی که به سوریه رفتم و با مقامات این کشور ملاقات کردم، چنین پیشبینیای داشتم و از همان زمان هم از مسئولان مربوطه میخواستم پولهای هزینهشده را از سوریه پس بگیرند و لذا من از سقوط دولت سوریه اصلاً غافلگیر نشدم و خوشحالم که اولین نفری بودم که توئیت زدم و از مسئولان کشور خواستم که دوباره منافع کشور را در چاه ویل سوریه نیاندازند.
بهرغم اینکه صاحبان اندیشههای افراطی، خیلی به من توهین و تهدید کردند، ولی خدا را شکر که در نهایت هم دست ایران به تحولات اخیر سوریه آلوده نشد. دلیل دیگرم این بود که اکثر کشورها تحولات سوریه را از زاویه یک رویکرد نظامی تحلیل میکردند؛ رویکردی که از ویژگیهای تحلیل سیاسی دور بود و لذا غافلگیر شدند. دولت سوریه سالها وقت داشت که یک سازوکار سیاسی، امنیتی و حقوقی را در کشور خود شکل دهد ولی نهتنها این سازوکار شکل نگرفت، بلکه روزبهروز گروههای مخالف دولت تقویت شدند.
چگونه اپوزیسیون مسلح تبدیل به نیروی جایگزین در مناسبات سوریه شد و آیا تجربه اسد میتواند به تقویت چنین گرایشهایی در اپوزیسیون ایران منجر شود؟
عباس عبدی: وجود اپوزیسیون مسلح، مربوط به یکی دو روز و ماه اخیر نیست. اینها سالهای متمادی است که آنجا حضور دارند. تغییر شکل، گفتار و رفتار دادهاند و به طور قطع با داخل ارتش تفاهم کردهاند. روشن است که ارتش نمیآید خودش را مفت و مجانی در اختیار طرف مقابل بگذارد. نکتهای که نباید فراموش کرد این است که اینها تازه اول راه هستند.
باید اجازه داد زمان بگذرد تا متوجه شویم عبور از این مرحله چقدر سخت و سنگین خواهد بود. بنابراین هر کشوری شرایط و مسائل خودش را دارد و سیستم علویون سوریه، هیچگاه نپذیرفت و قادر نشد که خودش را بازسازی و احیا کند؛ درحالیکه در ایران همیشه این ظرفیت وجود داشته که این کار را انجام دهد.
صادق زیباکلام: قطعاً سقوط بشار اسد به پیشرفت دموکراسی در خاورمیانه، عراق، ایران و کل منطقه کمک میکند اما اینکه در ایران چه نگاهی به این موضوع شود و از آن چه درسی گرفته شود، نیاز به توضیحات بیشتر است. چراکه در سوریه هیچکس حاضر نشد در حمایت از بشار اسد به میدان بیاید اما در جمهوری اسلامی اینگونه نیست و با وجود همه ناملایمات، سختیها، فشارها و سیاستهای نادرست، همچنان جمعیت قابل توجهی را شامل میشود که از همین سیاستها دفاع میکنند و اگر با ادامه روند یک نیروی نظامی فرضاً بخواهد چنین حرکتی را انجام دهد، این گروه قطعاً به نفع جمهوری اسلامی به پا میخیزند و شرایط خیلی با شرایطی که به وجود آمده، فرق میکند.
نکته دیگر اینکه در سوریه آثار جنگ داخلی فقط محدود به خود سوریه بود و جای دیگری در نتیجه این اتفاق دچار بحران و تغییر نشد اما اگر جنگ داخلی در ایران به وجود بیاید، عراق، عربستان، کویت، خلیج فارس و مرزهای دیگر ما به هم خواهد ریخت و اینگونه نیست که اپوزیسیون و آمریکا نیروی نظامی را گسیل کنند که تهران را تصرف کنند و داستان سوریه تکرار شود. داستان ایران یک راه بیشتر ندارد و آن هم تغییرات از درون خود کشور است.
حشمتالله فلاحتپیشه: یک تحلیل کلی سیاسی وجود دارد که غلبه بر نظام سیاسی که دچار ازهمپاشیدگی حاکمیتی شده، راحت است اما ایجاد و حفظ نظام سیاسی جایگزین دشوار است. این نظریهای است که الان درباره سوریه صدق میکند. گروههای سیاسی مختلف که اختلافات خودشان را با هدف شکست یک دشمن مشترک کنار گذاشته بودند، در سوریه فعالیت کرده بودند ولی دیده میشود که اختلافات جدی هم با هم دارند. بهعنوان مثال همین حالا درگیریهایی بین کردها و تحریرالشام گزارش شده و یا در سمت دیگر علاوه بر تنوع قومی و زبانی در داخل سوریه، ما میبینیم که همه دولتهای منطقه منافع خودشان را دنبال میکنند.
باید در سوریه سازوکاری با مدیریت سازمان ملل شکل بگیرد تا دوران انتفال با محوریت خود مردم ایجاد شود. امنیت سوریه به نفع همه طرفهاست و ایران هم قراردادهای بلندمدتی با سوریه دارد و دولت بعدی سوریه طبق حقوق بینالملل موظف به اجرای آنهاست. اما درباره اپوزیسیون ایران، باید بگویم که شرایط سوریه با دیگر کشورهای منطقه متفاوت است و دولتش نتوانسته به وظایف تاسیسی خودش مثل امنیت، حاکمیت، تمامیت ارضی و معیشت عمل کند.
آیا تجربه سوریه میتواند بسترساز بازنگری جدی ایران در سیاستهای داخلی و خارجی شود و اصولاً با توجه به تحولات ماههای اخیر و روی کار آمدن آقای پزشکیان، سیستم توانایی و ظرفیت تغییرات جدی را از خود نشان داده است؟
عباس عبدی: ماجرا این است که سیاست همین تغییرات و سازگاریها است و اینطور نیست که فکر کنیم یک ظرفیت ثابت و غیرقابل تغییری دارد و باید هم چنین باشد. سیاست، پاسخ دادن به محیط و اتفاقات پیشرو است. الان این وضعیتی که در منطقه به وجود آمده، کل سیاست خارجی ایران را با ابهام و سوال مواجه کرده است. متاسفانه این سیاست، کم و بیش بازتابی از سیاست داخلیاش هم بود و به همین علت فکر میکنم به نفع کشور است که شروع به شکل دادن گفتوگوهایی وسیع کند و با همه گفتوگو کند و راه مناسبی را پیدا کنند. ظرفیتهای جامعه ایران خیلی بیشتر از اینهاست که آن را ما به حوادث و اتفاقات پیشبینینشده بسپاریم.
صادق زیباکلام: علیالقاعده باید اینگونه باشد و بزرگترین درسی که نظام جمهوری اسلامی باید از شرایط سوریه بگیرد، این است که اگر نظامی از حمایت مردمی برخوردار نباشد، به صرف پشتوانه و حمایت روسیه یا هر قدرت خارجی دیگر نمیتواند روی این موضوع حساب کند و سوریه نشان داد مهمترین ابزار و عاملی که میتواند باعث حفظ یک نظام شود، نه موشک و تانک و سلاح هستهای، بلکه حمایت مردمی است و تنها و تنها همین عاملِ حمایت مردمی است که میتواند نظام را سرپا نگه دارد.
حشمتالله فلاحتپیشه: در داخل ایران اعتقاد من این است که ماجرای سوریه نشان داد فرصت افراطیون در سیاست خارجی تمام شده است. خیلی از آنچه خود این افراطیون به معنای شکست میخوانند، ناشی از لوث شدن رابطه شعار و بلوف در ایران است. یک عده فقط شعار میدهند و یک عده هم برای حفظ خودشان بلوف میزدند و بر این بنیاد منافع کشور را هزینه میکردند و عقلانیت را خانهنشین میکردند. الان که در موضع تهدید و توهین قرار گرفتهاند، همین هم نشانه شکست افراطیون است که به جای پاسخگویی نسبت به آتشی که به خرمن منافع ملی ایران زدند، در حال هجمه و توهین به مخالفان فکری خودشان و عقلای ایران هستند و در سمت دیگر هم سعی میکنند ایران را سیبل تحولات سوریه قرار دهند.
من معتقدم سیاست رسمی دولت باید براساس تعیین خطوط مشترک برای همکاری در آینده سوریه باشد، یعنی به جای اینکه خطوط اختلافی شبیه آن چیزی که افراطیون شکل میدهند، ترسیم شود؛ باید خطوط مشترک را شکل داد و برای رفع اختلافات هم میتوان با طرف حاکم در سوریه و بازیگران منطقهای مذاکره کرد. امیدوارم منافع ملی به مرکز سیاست خارجی کشور برگردد، اگر منافع ملی به مرکز برگردد، خیلی زود مشخص خواهد شد که فرصت افراطیگری در سیاست خارجی تمام شده است. افراطیون فقط به کاسبان تحریم، مناصب و سفره خودشان خدمت میکردند. هیچ بخشی از منافع ملی کشور با افراطیگری تامین نشد بلکه بسیاری از منافع ملت ایران سوزانده شد.
الان هم افراطیون به جای توهین و تهدید بهتر است از مسئولیت آفاتی که به منافع ملی تحمیل کردند را بپذیرند و من امیدوارم خیلی زود افرادی که به منافع ملی آتش زدند، محاکمه شوند. من معتقدم تصمیم به عدم مداخله در تحولات سوریه، نشانهای از تقویت عقلانیت در سیاست خارجی ایران بود و با این عقلانیت، ایران ضمن حفظ حرمت و امنیت و کمک به مدیریت اماکن مقدسه، میتواند منافع مشترک با سوریه تعریف کند و به این دشمنیهای هیجانی پایان دهد. این کاری است که باید صورت گیرد. من اعتقاد دارم حتی آن بخش از گروههای مسلح سوریه هم که اقدامات خشنی در سفارت ایران انجام دادند، اگر از سیاست واقعی کشور اطلاع داشتند، چنین کاری نمیکردند اما برخی رسانههای افراطی در ایران به گونهای عمل میکردند که انگار ایران به جای بشار اسد با مخالفین میجنگد و این به منافع ملت آسیب زد.
سوریه مهمترین علامتی بود که نشان داد کشور بهخاطر افراطیگری در سیاست خارجی فقط آسیب میبیند و بهویژه اینکه سیاست خارجی نیازمند یک تحلیل جامع سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی است نه اینکه فقط با تحلیلهای یکسویه و تحلیلهای امنیتی سیاست خارجی را پیش برد که نتیجهاش به نظر من عقب ماندن در سایر رشتههاست.
من معتقدم ایران بعد از بهایی که برای سرنگون کردن داعش داد، میتوانست در سوریه خیلی بهتر عمل کند اما متاسفانه افراطیون بر سیاست خارجی کشور حاکم شدند و این شرایط را شکل دادند. البته معتقدم شرایط کنونی هم قابل مدیریت است و میتوان منافع ملی را باز هم به محور سیاست خارجی کشور برگرداند. در ایران چیزی که ما نیاز داریم، اصلاحات اساسی در سیاست داخلی، سیاست خارجی و اقتصاد است؛ یعنی چیزی که آقای پزشکیان وعده داد اما متاسفانه ایشان و وزرایش هنوز در یکسوم دفاعی خودشان بازی میکنند و تا به اینجای کار، به وعدههای خودشان عمل نکردهاند.
سقوط بشار اسد و پیش از آن آتشبس لبنان و شهادت نصرالله، هنیه و سرانمقاومت چه تاثیری بر موقعیت نیروهای حامی سیاست حاکم بر مسائل منطقهای ایران خواهد داشت؟ آیا نیرویی که از آن بهعنوان «هسته سخت» یا «وفاداران» یاد میشود، با این رخدادها، مسئلهدار و یا دچار ریزش و فرسایش میشود؟
عباس عبدی: درباره مسئله ایران به نظرم باید در داخل یک بار دیگر بازنگری شود. از زمان آمدن احمدینژاد، این مملکت به سراشیبی رفت و هیچگاه نتوانست خودش را نجات دهد که این هم به علت وجود یکسری آدمهای غیرمسئول و با اندیشههای آخرالزمانی بود که آدم شرم میکند به اینکه بعدها اینها را در تاریخ مطالعه کند و ببیند که یک زمانی در ایران آدمهایی وجود داشتهاند که این حرفها را میزدند.
ریشه اصلیاش هم درآمدهای نفتی در دوره احمدینژاد بود که بیخیال بودند و هر کاری که میکردند و هر حرفی را میزدند و به یک شکلی در واقع سیاست را به استهزا گرفته بودند. بنابراین دوره آنها تمام شده است و بقایای آنها نباید وقتشان را تلف کنند و بیش از این کاری نمیتوانند بکنند جز اینکه برای دیگران زحمت درست کنند. هیچ راهی برای ایران جز بازگشت به عقلانیت و تفاهم جمعی و بازگشت به مردم وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
صادق زیباکلام: زمان آن فرا رسیده است که طرفداران سیاستهای گذشته به خودشان بیایند. متاسفانه مجلس هیچ نقشی در سیاست خارجی ندارد و ریاستجمهوری و دیگر قوا نیز نقش و تاثیری در سیاست خارجی ندارند و اینجاست که سیاست خارجی باید پاسخگو باشد. کسانی که آن سیاستها را مطرح کردند و اینهمه در سوریه هزینه کردند، کسانی که برای حزبالله در لبنان سرمایهگذاریهای بزرگی انجام دادند آیا امروز نباید درباره شکست این سیاست پاسخگو باشند؟ متاسفانه در ایران نظام پاسخگویی وجود ندارد، هرکاری که میکنند معتقدند که درست بوده و هر کاری هم که نکنند را هم درست میدانند.
اگر دموکراسی در کشور بود، قطعاً مسئولین در قبال شکستهایی که در سوریه و لبنان دچار آن شدند باید پاسخگو بودند. باید بگویند چه پاسخی برای سیاستهایی دارند که اینگونه یکی پس از دیگری با شکست مواجه شده است. درباره نیروی سخت وفادار نیز باید بگویم اگر دچار ریزش نشوند، قطعاً با پرسشهای عمیقی در رابطه با سیاستهای نظام مواجه شدند.
قطعاً کسانی که طرفدار این سیاستها هستند میبینند که نظام نمیتواند به آنها هیچ پاسخ موجه و قانعکنندهای بدهد مبنی بر اینکه چرا اینهمه در سوریه و لبنان سرمایهگذاری کرد و آیا سیاست نابودی اسرائیل درست بود یا خیر. فکر میکنم این تصمیمگیران پاسخ درستی برای طرفداران خود ندارند و قطعاً این شکستها باعث ریزش بیشتر طرفداران نظام خواهد شد و شده است.
حشمتالله فلاحتپیشه: من معتقدم که یک خط انحرافی در ایران شکل خواهد گرفت که ناشی از شکستخوردگان سیاسی خارجی است و این خط میتواند برای ایران آسیبزا باشد. برخی افراد را میبینیم که کل مخالفان اسد را شبیه به صهیونیستهایی میدانند و یا برخی جریانها، ایران را سیبل تحولات سوریه قرار میدهند و سعی میکنند آن را شکستی برای ایران بدانند.
من معتقدم در سوریه همه شکست خوردند. همه بازیگرانی که نتوانستند بعد از شکست داعش یک نظام سیاسی – اقتصادی مستقر و پایدار را ایجاد کنند، همه در سوریه شکست خوردند ولی الان تداوم این شکست ممکن است آسیبهای جدی داشته باشد. سناریوهایی که در آینده ممکن است شکل بگیرد، میتواند از جنگ داخلی تا تجزیه سوریه و یا شکلگیری یک دولت باثبات باشد.