رای برای جامعهای قدرتمند
یک اصلاحطلب جامعهمحور منتقد ساختار که سه انتخابات متوالی را معنادار ندانسته و از مشارکت در آن دفاع نکرده، چه توجیهی در حمایت از رای به پزشکیان دارد؟ این پرسشی است که این روزها به کرات مطرح میشود. پاسخ در نگاهی عملگرا به سیاست و کارکردگرا به انتخابات، شاید تا حدی روشنگر باشد. انتخابات در کشوری چون ایران، صرفاً یک ابزار مداخله در سیاست است. اما در مواجهه با آن سه رویکرد متفاوت رایج است.
1- مشارکت قطعی: برخی حامیان پروپاقرص حاکمیت با دلایل مذهبی و اعتقادی از این جملهاند. برخی دیگر آن را ابزاری برای حفظ ارتباط با حاکمیت و اعتمادسازی با آن میدانند که در واقع نگاهی بیعتگونه است. دسته سومی هم با نگاهی تحلیلی معتقدند در هر انتخابات روزنهها و فرصتهایی هست که نباید از آن گذشت و هیچ فایدهای هم که نداشته باشد، به حفظ زمین بازی انتخابات بهعنوان یک ظرفیت برای آینده میانجامد.
2- تحریم قطعی: آنها تحت هیچ شرایطی در انتخابات شرکت نمیکنند. براندازان کلاسیک، کسانی که خشم و نفرتشان از حد گذشته و نمیخواهند هیچ نسبتی با حاکمیت پیدا کنند یا برخی گذارطلبان و تحولخواهانی که تداوم فشار به حاکمیت با مشارکت پایین در انتخابات تا رسیدن به انتخابات کاملاً آزاد یا رفراندوم را هدف گرفتهاند، در این دسته قرار میگیرند.
3- مشارکت مشروط: عقل سرد و محاسباتی، منشأ تصمیمگیری در این راهبرد است. اغلب تصمیمات و رفتار سیاسی، واجد منافع و مضراتی برای کشور است که در نهایت باید سبک و سنگین شوند تا به نتیجه رسید. شرکت و عدم شرکت در انتخابات هم تابع این اصل کلی است. بهعنوان مثال، آنچه چهار ماه پیش در انتخابات مجلس گذشت منافعی مانند تداوم شناخت نزدیک از مسائل کشور را ممکن میکرد، اما به لحاظ عملی حداکثر امکان شکلگیری اقلیتی ضعیف در مجلس را به اصلاحطلبان میداد که نمیتوانست منشأ آثار ایجابی یا مانع تصمیمات غلط در میان اکثریت از پیش راهیافته تندرو در مجلس باشد، سرمایه اجتماعی قابل توجهی هم بر باد میداد.
اما در انتخابات ریاستجمهوری چیزی به نام اقلیت و اکثریت نداریم. یک نفر یا رای میآورد و رئیسجمهور میشود و یا نمیشود. جامعه هم با همین شناخت، پیشاپیش اقبال و توجهی بیش از انتخابات مجلس به آن نشان داد. از منظر جامعهمحوری هم که تقویت جامعه و تعدیل در توازن قوا بین شهروندان با حاکمیت را دنبال میکند، انتخابات ریاستجمهوری میتواند مؤثر باشد.
جامعهای که معترض است اما میل و نای جنبش اعتراضی فعلاً ندارد، مجدداً سیاسی شده است اما امکان کنش سیاسی مستقل غیرانتخاباتی ندارد، طبقه متوسطش زیر ضرب سیاستهای خانمانبرانداز است، محرومینش افق روشنی ندارند، نه حقوق سیاسی و مدنیاش مراعات میشود و نه امید چندانی به استیفای حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیاش دارد، به انتخابات و ظرفیتهای محدود آن طبعاً فکر میکند.
در این بین پرسشها و گزارههایی هست که در رسیدن به این تصمیم کمک میکند، مثلاً:
1- آیا رئیسجمهور اختیارات کافی دارد؟
پاسخ: تا کفایت به چه معنا باشد. منتخب انتخابات ریاستجمهوری در عالم واقع به اندازه رئیس دولت و نه رئیسجمهور، آن هم تا حدی اختیار دارد. اما میزان اختیارات باقیمانده به اندازهای هست که در سرنوشت کشور و ایرانیان تاثیر ملموس داشته باشد. رئیسجمهور حاکم بر سیاست خارجی کشور نیست اما او و تیمش تاثیر بسزایی دارند. او بر تمام مقدرات اقتصاد حاکمیتی کشور مسلط نیست اما بخش مهمی از آن را در اختیار دارد. قوای نظامی و انتظامی و بعضاً امنیتی کشور مستقل از دولتند اما رئیس شورای عالی امنیت ملی کشور با رئیسجمهور است و در آنجا اثربخش است. احکام قضایی دست او نیست ولی امکان حمایت از مظلومان را دارد، میتواند مانع ستارهدار شدن دستکم عدهای از دانشجویان شود و... رئیسجمهور به میزان مصرح در قانون اساسی رئیسجمهور نیست اما همچنان فرد بسیار قدرتمندی است و این میزان بسته به اقتدار و شخصیت فرد نشسته بر این جایگاه کم و زیاد میشود.
2- چرا با مشارکت خود تداوم راهبرد تحولخواهی براساس عدم مشارکت و فشار بر حاکمیت را خراب میکنید؟
نویسنده این سطور موافق است که عدم مشارکت بخش بزرگی از اصلاحطلبان در سه انتخابات گذشته موجب تایید برخی کاندیداها در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ و تایید آقای دکتر پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری شده است. اما اولاً این عدم مشارکتها برای معنابخشی به انتخابات بوده است که تا حد کم اما متفاوت از گذشته این اتفاق در انتخابات فعلی رخ داده است و ثانیاً تنظیم حرکت این راهبرد با تحمل و خواست بدنه اجتماعی هم مهم است. بعلاوه، استمرار عدم شرکت در انتخابات ممکن است نیروهای سیاسی را به مرور از عرصه رسمی خارج کند که پیامدهایی چون ذهنی شدن و دوری از بخشی از واقعیات سیاست مربوط به ادبیات و توانمندی حکومتداری را در پی دارد.
همچنین به نظر میرسد که بخشی از بدنه اجتماعی خسته شده و به دنبال مفری به گذار به شرایط عادیتر است. این حرف چه از منظر زندگی شخصی فعالان است که دچار تلاطمهای زیادی بوده است و هم خود جامعه وسیعتر تغییرخواه با مشاهده نتایج جنبشهای اعتراضی اخیر و عاقبت براندازان پرسروصدا اما جفت پوچ در عمل، راهی به آرامش میجوید.
3- چرا با مشارکت خود به وضع موجود مشروعیت میدهید؟
یک پاسخ این است که وقتی رهبری زمانی گفته که مخالفان هم برای ایران پای انتخابات بیایند، یعنی چنین برداشتی پیشاپیش میتواند منتفی باشد و به انتخابات صرفا به چشمابزاری برای بهبود اوضاع نگاه کرد. اما نمیتوان کتمان کرد که برداشت مقابل آن هم وجود دارد و اتفاقاً غلبه دارد. کسانی که چنین پیامدی برایشان خط قرمز است، حق دارند که تأمل کنند در این باره و چند نقد و نگرانی دیگر، رجوع به یادداشت اخیر آقای عباس عبدی در اعتماد با عنوان «در نقد مشارکت» برای پاسخ به این پرسش میتواند مفید باشد تا در اینجا بر نکات دیگری تمرکز شود.
اما خیلی کوتاه اینکه نارضایتیها و بروز و ظهور آنها جدیتر از آن بوده که نگران چنین برداشتهایی باشیم. هر که هر چه میخواهد بگوید. هر کسی میداند که بزرگترین اتفاق نظر اکثریت جامعه در نارضایتی نسبت به وضع موجود است و بزرگترین اختلاف هم درباره راههای عبور از این شرایط است. حالا اگر کسی خواست یکی از راههای تلاش برای این عبور و بهبود در شرایط را تفسیر دیگری بکند، هیچ اهمیتی ندارد. نباید از یک ظرفیت برای حرفهای کمارزش گذشت.
4- اگر پزشکیان وفای به عهد نکرد چه؟
بعید به نظر میرسد. او انسان با اخلاق و با مروتی نشان داده که پای حرفهایی حداقلی، مقاومت حداکثری میکند. او در مناظرهها ندرخشید اما انسان خوب و با مروت بودنش و برتری اخلاقیاش را به وضوح نشان داد. اما فرض که نکرد، در آن صورت عهد ما هم با او برداشته خواهد شد. ما محکومیم به تلاش برای استفاده از هر منفذ قابل اعتنا و محتملی. احیاناً پرسشهای بیشتری هنوز روی زمین مانده که زمان زیادی برای پرداختن به آنها نیست.
اما یک نکته پیداست. اینکه درصد قابل توجهی از جامعه تغییرخواه تصمیم گرفته تا این بار گامی را از خلال صندوق رای به جلو بردارد. همراهی و مشارکت با این تلاش هیچ هزینهای ندارد اما میتواند دستاورد قابل اعتنایی داشته باشد. دلایل و احساسات همه کسانی که قصد رای ندارند کاملاً قابل درک و فهم است. اما برای رای دادن هم دلایلی هست که تا روز جمعه میتوان به آن فکر کرد. دستکم همراهانی که تحولخواهی را با نگاه به توانمندیهای جامعه دنبال میکنند، به این حقیقت توجه کنند که شهروندان و نهادهای مدنی و کلیت جامعه در یک دولت میانه که سر ستیز با آنها ندارد، توانمندتر خواهند بود.
نگاهی واقعبینانه به اطراف خود، به خیابانها، دانشگاهها و... و قیاس با گذشته آن را نشان میدهد. کمک کنیم تا اعتمادبهنفس به جامعه بازگردد، تا دوباره منشأ اثری شود که برای مطالبهگریهای دیگرش هم از آن انرژی بگیرد، تا مانع حاکمیت یکدستی شود که با اکثریت جامعه سر سازگاری و مهر ندارد و کوچکترین مطالبهگریها بسیار پرهزینه میکند. برای رسیدن به یک جامعه قدرتمند، فرق میکند که چه کسی رئیسجمهور باشد.