همگانی کردن سفر به میانجی فناوری/گفتوگو با احمد ایزدپور مدیرعامل جاباما درباره طرح توسعه گردشگری در ایران
تلاش ما بر این است که مجموع اقدامات در بلندمدت موجب توسعه این مناطق شود. در این کار هم نگاهمان از جنس مسئولیت اجتماعی نیست. راستش من چندان کلمه مسئولیت اجتماعی را نمیپسندم؛ بهخصوص آنطور که در ایران در بیشتر شرکتها انجام میشود و تمرکزی روی آن وجود ندارد و تنها پولی خرج میشود که نتیجهاش هم معلوم نیست

گروه فناوری: سالهاست گفته میشود ایران بهعنوان سرزمینی چهار فصل میتواند گردشگرانی را از سراسر دنیا به خود جذب کند؛ اما نتیجه آنکه، نهتنها ورود گردشگران خارجی به دلایل مختلف طی سالهای اخیر کاهش داشته، بلکه با کاهش یافتن قدرت اقتصادی ایرانیان، گردشگری داخلی نیز حال و روز مناسبی ندارد و همان گردشگران نیز دائماً به مقاصد تکراری سفر میکنند.
بهگونهایکه در ایام تعطیل، جادههای منتهی به شمال کشور با ترافیک سنگین مواجه میشود و در گوشهوکنار شهرهای شمالی، تصاویر ناخوشایندی از کمپهای بیرویه به چشم میآید. اتفاقی که به زیست روزمره مردم این نواحی و محیطزیست این منطقه آسیب وارد کرده است. این در حالی است که فعالان حوزه گردشگری بارها از مقاصد کمتر شناختهشدهای سخن به میان آوردهاند که میتوانند برای سفر جذابتر، هیجانانگیزتر و پر از تجربیات جدیدتر باشند. اما مشکل تنها ناشناخته بودن یا عدم استقبال جامعه از این مقاصد متفاوت نیست، بلکه برخی از این مناطق نیز از نظر فرهنگی و اقتصادی، آمادگی پذیرش و میزبانی از مسافران را ندارند.
در این میان جاباما که پیشتر تنها در زمینه رزرو اقامتگاه مشغول بود، حوزه فعالیتاش را گسترش داده و تورهای تجربه محور برگزار میکند. تورهایی که طی آن افراد با تجربیات و مناطق جدید مواجه میشوند و به سفر به گونهای دیگر مینگرند. ازسوییدیگر، این کسبوکار تلاش میکند تا با توسعه این مناطق، فضا را برای حضور گردشگر مساعد کنند.
نمونهاش هم تور بوموسی است که اخیراً امکان آن در جاباما ایجاد شده؛ سفری که از بندر کنگ و خمیر میگذرد. احمد ایزدپور، مدیرعامل جاباما میگوید در این مدل جدید، توسعه بومها در حوزه گردشگری را مدنظر دارند. توسعهای که اگر اتفاق بیفتد، قطعاً جاباما اولین کسبوکاری خواهد بود که از آن سود میبرد و به مردم منطقه نیز سود میرساند.
آینده خلقشده در برابر آینده پیشفرض
ایده توسعه بومها و سفرهای تجربهگرا، چنانکه ایزدپور میگوید، از یک ناآرامی درونی نشأت میگیرد. احساسی که میخواهد نظم ناکارآمد موجود را بر هم زند و نظم نوینی را حاکم کند. او در این باره میگوید: «بهتجربه دیدهام که هر آدمی با یکسری ویژگی شخصی به دنیا میآید و بزرگ میشود؛ در تیم ما و خود من، یک ناآرامی و تلاش برای برهمزدن نظم موجود میبینم که سعی کردهایم این ویژگی در جاباما نیز نمود یابد. زمانی که داشتیم مأموریت جاباما را مینوشتیم، آوردهایم که ما با مهجور بودن هیچ بومی کنار نمیآییم. حتی ننوشتهایم ما بومهای مهجور را آباد میکنیم.
در ذهن من کلمات تصادفی انتخاب نمیشوند. این «کنار نمیآییم»، «پایش میایستیم» و عباراتی از این دست از یک ناآرامی شخصی-جمعی ناشی میشود و فکر میکنم بنا بر نوع زیست هر شخصی، یکسری موضوعات اهمیت پیدا میکنند. مثلاً من زندگی در منطقه روستایی و محرومیت را دیدهام و پتانسیلهایش را نیز میدانم. در زمان دانشجویی در یکی از سازمانهای مردمنهاد فعالیت داشتم و در خاکسفید و دروازهغار کار کردهام.»
ایزدپور البته این مسئله را انکار نمیکند که پایه و اساس هر کسبوکار اقتصادی را منافع شخصی و جمعی شکل میدهند و جاباما نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما این نفع شخصی نمیتواند تا ابد نقش موتور پیشران را ایفا کند. او درباره چرایی برنامههای جدیدشان در جاباما میافزاید: «آن روح ناآرام جمعی در جاباما به ما میگوید، میتوانیم به فلان منطقه فرصتی بدهیم و آیندهای را در آنجا محقق کنیم که بدون ما قرار نبوده تحقق یابد.
این میتواند انگیزه و موتور پیشران ما باشد تا در کنار همه منافعی که قرار است با فعالیتمان برای خود و همکارانمان خلق کنیم، چنین پروژهای را نیز پیش ببریم. گاهی بعضیها روی این کار برچسب ایراندوستی یا توسعهگرایی میزنند؛ نه اینکه نتوان این پروژه را ذیل چنین مفاهیمی ترجمه کرد، اما شخصاً احساس میکنم این واژهها نمیتوانند حس واقعیام را تعریف کنند.
من در دوران کودکی هم دوست داشتم چیزهایی را که خراب هستند، درست کنم. حالا در مقابلم بومهایی قرار دارند که با وجود پتانسیلهایشان مهجور ماندهاند و آینده پیشفرضشان هم ماندن در همین وضعیت است. از اینکه این قابلیت را دارم که میتوانم این آینده پیشفرض را تغییر دهم، لذت میبرم.»
مدیرعامل جاباما منظورش از ناآرامی و جوشش درونی در این پروژه را ساختن آیندهای تعریف میکند که احقاق آن دستنیافتنی بهنظر میرسیده. کاری که نیازمند استمرار و تعهد جمعی است. او آینده پیشفرض را در مقابل آینده خلقشده میبیند و معتقد است هرچند این آینده امروز شکل روشن و مشخصی ندارد، اما صحبت درباره آن بدون اینکه اقدامی در راستای خلقش انجام داده باشیم، معنایی ندارد.
برای همین وقتی جاباما میخواهد آینده پیشفرض بوموسی را تغییر دهد و آینده جدیدی برایش خلق کند، قدم اول را امروز برمیدارد؛ «آن آینده خلقشده باید به نوع عملکرد امروزت رنگ و بو دهد. اگر من میگویم آینده بوموسی تغییر میکند، همین حالا به بوموسی تور میفرستم، فعالیتهایم را تنظیم میکنم و برای آن تلاش میکنم.»
بومهای بسیاری وجود دارند که بهرغم پتانسیلهای بسیار، از گردشگری سهمی ندارند؛ «توزیع مسافر بیشتر در شمال کشور است. 80 درصد سفرها به 34 شهر انجام میشود. درحالیکه در همین چهارمحالوبختیاری و کوهرنگ، 21 درصد آب کشور تأمین میشود، پتانسیل طبیعی فوقالعادهای وجود دارد و ییلاق ایل بختیاری نیز هست. اما چه کسی اینها را میشناسد؟ این منطقه چند گردشگر در طول سال دارد؟»
پروژه مسیر ایران
اما چرا حالا؟ چه چیز باعث شده امروز جاباما به فکر توسعه بومها و استفاده از پتانسیل آنها بیفتد؟ ایزدپور توضیح میدهد: «ما هم مثل هر کسبوکار دیگری سه، چهار سال ابتدایی را درگیر آزمون و خطا و تلاش برای بقا بودیم. خاصه آنکه ما در شرایطی کارمان را شروع کردیم که فقط مانده بود سنگ از آسمان ببارد. هم کرونا شد، هم شرایط سختی در 1400 و 1401 تجربه کردیم و... طی همین سالها تلاش میکردیم خود را کسبوکاری سرپا و در حال رشد نشان داده و آگاهی از برند را افزایش دهیم.
اگر چهار سال پیش من از بوموسی و آینده خلقشده این جزیره حرف میزدم، بیپایه و اساس بود، زیرا در آن زمان برای این آینده خلقشده کاری نمیکردم. شخصاً معتقدم اگر کلامی میگوییم، آن کلام باید همان روز در رفتارمان منعکس شود؛ در راهش قدم گذاشته باشیم. اگر امروز از بوموسی حرف بزنم و حداقل یک تور به آنجا نبرده باشم، هیچ تفاوتی با آن بوروکراتی که به بوموسی میرود و عکساش را میگیرد و روباناش را قیچی میکند و برمیگردد، ندارم.»
او البته بوموسی را ذیل پروژهای بزرگتر معرفی میکند که در سال آینده روی آن تمرکز خواهند کرد و نامش را نیز «مسیر ایران» گذاشتهاند؛ «ما یک کسبوکار مرکزی داریم که در حال پول درآوردن است. از سویی بومهای بسیاری در ایران وجود دارد که طبق آینده پیشفرضشان، هیچجایی در توسعه گردشگری ندارند، درصورتیکه دارای پتانسیلهای فراوان هستند.
در این میان، تلاش ما بر این است که از درآمد حاصل از بیزینس مرکزی که از قضا رشد کرده و توانستهایم توسعه ااقتصادی بسازیم و از پس هزینههایمان هم برآییم، برای پروژههای بلندمدتتری سرمایهگذاری کنیم. حالا چرا میگوییم مسیر؟ چون میگوییم اگر در این استان بخواهد گردشگری رواج بیابد، چند شهر باید درگیر باشند و بر این اساس، مسیری را تعریف میکنیم.»
ایزدپور میگوید این پروژه بلندمدت را 10ساله دیدهاند و بخشی از انرژی خود و تیم جاباما را از نظر زمان و هزینه معطوف به این پروژه کردهاند؛ «بهنوعی سوبسیدی به این بومها میدهیم. هم مسیرها را معرفی میکنیم، هم نگاه بازرگانی متفاوتی به آنجا خواهیم داشت، چه از نظر توسعه، چه جامعه میزبانی و... تلاش ما بر این است که مجموع اقدامات در بلندمدت موجب توسعه این مناطق شود. در این کار هم نگاهمان از جنس مسئولیت اجتماعی نیست. راستش من چندان کلمه مسئولیت اجتماعی را نمیپسندم؛ بهخصوص آنطور که در ایران در بیشتر شرکتها انجام میشود و تمرکزی روی آن وجود ندارد و تنها پولی خرج میشود که نتیجهاش هم معلوم نیست.»
درواقع در نگاهی که جاباما به این پروژه دارد، آنها کار خود که توسعه گردشگری است را انجام میدهند و در این زمینه سرمایهگذاری میکنند. چنانچه موفق شوند و آن مناطق رشد پیدا کنند، اولین جایی که از این توسعه سود میبرد، جاباما خواهد بود. ایزدپور میگوید: «برای همین اسم مسئولیت اجتماعی را روی آن نمیگذارم، زیرا اتفاقاً کاملاً اقتصادی به موضوع نگاه میکنم، اما نگاه اقتصادی بلندمدت. درواقع بهعنوان بخش خصوصی، در این مناطق سرمایهگذاری بلندمدتی انجام میدهم که هم برای جوامع محلی سودمند است، هم من بهعنوان کسبوکار سودش را در بلندمدت خواهم برد. این بهمعنای عدم تمرکز کسبوکار من نیست. ما در حال حاضر بازارمان را داریم و اگر میخواهیم 10 سال آینده نیز همچنان در این بازار حضور داشته باشیم و سودآوری کنیم، توسعه این شهرها مأموریت ماست.»
او مسیری را که در پیش گرفتهاند، بهنوعی سند توسعه اقتصادی یک شرکت معرفی میکند و میگوید: «ما در حال ساختن امکانی هستیم که به آبادی منجر میشود و در این آبادی، اولین کسی که سود میکند، خود ما هستیم. بنابراین نمیگویم هدفم آبادی ایران است، بلکه هدفم آبادی کسبوکار خودم است. به این شکل اقدام ما از یک منت، به یک وظیفه تبدیل میشود. ما در حوزه گردشگری فعال هستیم و وظیفه داریم در این حوزه سرمایهگذاری کنیم، زیرا درنهایت به توسعه کسبوکار خودمان میانجامد. اساساً به نظر من مسئولیت اجتماعی اگر چیزی جز مأموریت کسبوکار تو باشد، یعنی چیزی است که روی آن تمرکز نداری، میخواهی بالای طاقچه بگذاری و با آن عکس بگیری.»
آرزواندیشی یا قابل دستیابی؟
آیا به جوانب مختلف این پروژه فکر شده است؟ جاباما چگونه مطمئن است که این آینده خلقشده نه آرزواندیشی، بلکه قابل دستیابی است؟ مدیرعامل جاباما میگوید: «اگر آن آینده خلقشده در عملکرد امروز شما نمودی نداشته باشد، یک آرزو خواهد بود. از این آرزوها هم بسیار زیاد است. من دوست دارم کاری را به انجام برسانیم و بعد دربارهاش حرف بزنیم. نه اینکه دائماً بگوییم فلان کار را میخواهیم انجام دهیم. کلام ارزان است و کنتور هم نمیاندازد. حرف را میزنید و سوبسید و وام را میگیرید.»
گاه ممکن است مشکلاتی رخ دهند که از اختیار کسبوکار و حتی بخش خصوصی خارج باشد. مانند ابربحرانهایی که اتفاقاً در سالهای اخیر کمتعداد نیز نبودهاند. اگر به این بحرانها توجه نشود، حتی برداشتن گامهایی در این مسیر نیز نمیتواند کمکی به تحقق آینده خلق شده کند و همچنان آن تصویر از آینده به آرزواندیشی شبیهتر خواهد بود. مسائل لجستیکی، بحرانهای متعدد اقتصادی که در قدم اول «سفر» را از سبد خانوار حذف میکنند و... هیچکدام در ید اختیار کسبوکارها قرار ندارند و در عین حال میتوانند برنامهریزیهای انجامشده را با مشکل مواجه سازند.
ایزدپور معتقد است، چنانچه بخش خصوصی قدرتمندی وجود داشته باشد، میتواند حاکمیت را نیز با خود همسو کند. اما بخش خصوصی قدرتمندی که به فساد و رانت آلوده نباشد و بدون اینها کسبوکار سالم و بهرهوری را پیش برد؛ «معتقدم عملکرد وزارت گردشگری یا وزارت راه تصویری از عملکرد بخش خصوصی است؛ مگر چند درصد بخش خصوصی ما در حوزه گردشگری سالم، بدون رانت و باکیفیت است که انتظار داریم مجموعه وزارت گردشگری از ما بهتر باشد.
بخش خصوصی پیشرفتهایی هم داشته و توانستیم با رأی دیوان عدالت اداری، قیمتگذاری دستوری روی تعرفهها را حذف کنیم. درست است؛ ابربحرانها وجود دارند و بخش خصوصی هم در آن بدون سهم نبوده است. ما مفهومی در پلتفرم داریم که به آن critical mass میگوییم بهمعنای جِرم بحرانی. تعریف آن در فیزیک هستهای، حداقل ماده شکافپذیر است که در آن یک زنجیره یکنواخت هستهای رخ میدهد؛ یعنی اگر به اندازه کافی اورانیوم نداشته باشید، شکافت هستهای اتفاق نمیافتد. من معتقدم که اگر ما به اندازه کافی بخش خصوصی سالم بهرهور و بدون رانت داشته باشیم که در زندگی مردم تأثیر گذاشته باشد، میتواند به حاکمیت کمک کند تا از این ابربحرانها عبور کند.»
بااینهمه مدیرعامل جاباما معتقد است که نمیتوان و نباید منتظر اقدامات حاکمیت ماند و میافزاید: «من صبر نکردم تا پل خلیجفارس قشم تأسیس شود. بلکه تعداد اقامتگاههای قشم را زیاد کرده و مدل موفق ساختم تا امروز پنج پرواز تهران به قشم، به 12پرواز افزایش یابد. ایرلاینها هم بهدنبال سود هستند و برای جایی پرواز میگذارند که تقاضا وجود داشته باشد. یا همین چابهار که یک فرودگاه نظامی دارد، از غرب به شرق سرویس بهداشتی درستی ندارد. بله، در شرایط آرمانی باید حاکمیت اینها را درست میکرد، ولی حالا که نکرده. میتوانیم بگوییم، نمیشود و منتظر اقدامات حاکمیت بمانیم یا برای چابهار هم همان کاری را بکنیم که برای قشم انجام دادیم؛ بیشتر معرفیاش کنیم، با سوبسید تلاش کنیم اقامتگاههای بیشتری در این مکان ساخته شود و... وقتی تعداد افراد بیشتری بخواهند به چابهار بروند، ایرلاینها هم پرواز بیشتری به آن اختصاص میدهند.
درست است که روش کُندی است؛ درست است که باید حاکمیت زیرساختها را تأمین میکرد تا منِ دارای کسبوکار دیگر دغدغه لجستیک نداشته باشم، ولی اگر میخواهم کاری انجام دهم، نمیتوانم منتظر اقدامات حاکمیت بمانم. بهعلاوه همچنان معتقدم، اگر ما به اندازه جرم بحرانی بخش خصوصی سالم و بدون رانت درست کنیم و موفق شود، میتواند به رفتار حاکمیت شکل میدهد. در همه این صحبتها ممکن است نگاه خوشبینانهای وجود داشته باشد، زیرا به هر حال فعالیت اقتصادی میکنم و باید خوشبین باشم.»
ایزدپور میگوید، چنانچه نگاه پسینی داشته باشیم، چیزی که بهنام حاکمیت با آن مواجهایم، ساخته خود ماست. عموم مردم میتوانند نسبت به شرایط نقد داشته باشند، اما نخبه اقتصادی و فعال کسبوکاری در شرایط موجود نقش داشتهاند و نمیتوانند در قامت منتقد ظاهر شوند. این دور باطل باید جایی در راستای توسعه شکسته شود و این بخش خصوصی سالم، بهرهور و بدون رانت است که میتواند این چرخه را از بین ببرد.
افزایش دسترسی به سفر به کمک تکنولوژی
یافتن فرصت در دل بحرانها، زاویه دید دیگری است که جاباما بر آن تکیه دارد و باعث میشود با وجود بحرانهای متعدد، برنامههای توسعهای در سر داشته باشد. مدیرعامل جاباما با اشاره به Airbnb و اوبر که در دل بحران اقتصادی 2008 ایالاتمتحده ساخته شدند، به شکوفایی اقتصاد مشارکتی اشاره میکند و دلیل آن را چنین توضیح میدهد: «اقتصاد مشارکتی یک ظرفیت خالی را تبدیل به یک ظرفیت بهرهور میکند. این کمک میکند یکسری درآمدهای ثانویه برای افراد ایجاد شود. اگر من بتوانم تعداد تأمینکنندگانم را افزایش دهم، میتوانم در یک اقتصاد باز و بدون قیمتگذاری دستوری، قیمتهایم را به تناسب زمان کاهش یا افزایش دهم.»
او یکی از مأموریتهای جاباما را در دسترس کردن سفر از طریق فناوری معرفی میکند و میگوید: «نیمی از مردم ایران سفر نمیروند و نیمی از اتاقهای ایران هم خالی است. این نشان میدهد بهرهوری پایینی در این میان وجود دارد. من در قالب تکنولوژی امروز با سیستمهای هوش مصنوعی میتوانم بگویم، این خانه با این احتمال تا 10 روز آینده رزرو میشود یا نه. من باید به میزبان بگویم قیمتات را پایین بیاور تا افراد بتوانند سفر کنند.
معتقدم دهکهای پایین کشور لزوماً قرار نیست تعطیلات عید سفر کنند، ولی چرا نمیتوانند اردیبهشت یا مهرماه به سفر بروند، وقتی اتاق خالی زیاد داریم. ما از طریق تکنولوژی میتوانیم بهرهوری را افزایش دهیم و سفر را در دسترستر کنیم. به این شکل درآمد میزبان هم افزایش مییابد. اینها از طریق تکنولوژی، شدنی است و دنیا هم این کار را کرده است. قاعدتاً اگر ابربحرانی اتفاق بیفتد، مثل ابرتورم، نمیتوانم بگویم ما غول چراغ جادو هستیم و مشکل را حل میکنیم، ولی تلاش خود را خواهیم کرد. به هر حال ما در کاری که انجام میدهیم، محکوم به امیدواری هستیم. من مجبورم چنین دیدگاهی داشته باشم.»
پول ترسو اما هوشمند
یکی از انتقاداتی که به کسبوکارهای گردشگری میشود، آسیب به محیطزیست و فرهنگ مناطقی است که با تعداد زیاد گردشگر مواجه میشوند. ایزدپور در پاسخ به این انتقادات میگوید: «بله، ممکن است اگر من به منطقهای بروم، فاضلاب تولید کنم و به محیطزیست آسیب بزنم. ولی وقتی در آنجا سرمایهگذاری کنم و بعد تذکرات و اخطارهای زیستمحیطی دریافت کنم، چون سرمایهام درگیر است، اولین کسی که روی حفاظت از آن محیط سرمایهگذاری میکند، من هستم؛ یعنی امید ریاضی اینکه من روی توسعه محیطزیستی یا آموزشی منطقهای سرمایهگذاری کنم، وقتی در آنجا مشغول به کار هستم، بیشتر است. چون در آن منطقه به محیطزیست مناسب، امنیت و... نیاز دارم.»
او «پول» را همزمان ترسو و باهوش میداند و میگوید: «محرومیت باعث میشود اتفاقاً محیطزیست هم از بین برود. ولی وقتی پول وارد میشود و توسعه اقتصادی رخ میدهد، آن زمان فشار افکار عمومی میتواند من را وادار کند تا اصلاحات انجام دهم و اتفاقاً اینجاست که فشار افکار عمومی جواب میدهد. منِ دارای کسبوکار ناچارم برای آن منطقه آبشیرینکن درستوحسابی بگذارم، سیستم بازیافت زباله را ایجاد کنم و... زیرا آنجا اقامتگاه درست کردهام و اگر انجام ندهم، افکار عمومی به من فشار میآورد. در کوتاهمدت حتماً تخریب اتفاق میافتد، اما در بلندمدت شانس توسعه، حتی توسعه زیستمحیطی وجود دارد.
اما معتقدم اول توسعه اقتصادی باید رخ دهد. تا خانوادهای را توانمند نکنیم، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که به آموزش فرزندانش فکر کند. مثل ایرانِ امروز که منافع بینالمللی در آن شکل نگرفته و هر روز ما را آزار میدهند. اگر 10 شرکت بزرگ در ایران کار میکردند و منافعشان درگیر بود، کسی جرأت تحریم داشت؟ الان کسی میتواند امارات را تحریم کند؟ وقتی اجازه ندهید منافع یکسری از افراد با این منطقه گره بخورد، توسعه اقتصادی هم رخ نمیدهد و محیطزیست هم درنهایت آسیب میبیند. به نظرم این واپسگرایی است.»
ایزدپور در مورد تغییرات فرهنگی که ممکن است در اثر همنشینی با گردشگران در مناطق رخ دهد، میگوید: «تجربه توسعه گردشگری جنوب به ما میگوید، اتفاقاً آن تهرانیای که به جنوب میرود بهخاطر آن بوم، شکل، غذا و معماریاش است و نمیخواهد در خانهای با نمای رومی در قشم ساکن شود. معتقدم تنوع، تقاضا میسازد. مردم در جنوب، زیست جدیدی را تجربه میکنند و نمیخواهند آن را تغییر دهند. حالا ممکن است این همنشینی زیستبومیها را تعدیل و تخریب کند. من دید مثبتی به این مسئله دارم. ما زمانی مدیری خارجی داشتیم که شاید از نظر تکنیکال به ما چیزی یاد نداد، ولی جلسه رفتن را به ما آموخت.
گفته میشود تعامل بینالمللی، ناکارآمدیهای داخلی را حل میکند. این بومها ویژگیهای خوبی دارند، ولی در عین حال گرفتار یکسری ناکارآمدی هم هستند. مثلاً اقامتگاههای پنج سال پیش جنوب بهشکل کفخوابی بود، درحالیکه مردم دوست دارند روی تخت بخوابند. اتاق مستر با سرویس فرنگی میخواهند. چیزی که ما دنبالش هستیم این است که به آن بوم بگوییم این تنوع و زیست، منحصربهفرد تو است که گردشگر تهرانی را به آنجا کشانده، ولی باید از ناکارآمدیهایت کم کنی. تلاش ما این است که در ضمن نگه داشتن آن زیست منحصربهفرد، استانداردها را بالاتر ببریم که اقتصاد شکل بگیرد. میخواهیم کیفیت میزبانی را بالا ببریم.»
او معتقد است، در این مرحله رسانه و افکار عمومی میتوانند اشتباهات کسبوکار را به او تذکر دهند و اتفاقاً اینجا قدرت چانهزنی رسانه و افکار عمومی بیشتر خواهد بود.
ایزدپور میگوید: «در میان همه احتمالات، یک اتفاق دیگری نیز ممکن است رخ دهد؛ بوم آباد شود، تنوع زیستیاش رعایت شود، اقتصادش بهبود یابد و همه راضی باشند و جاباما هم پولدارتر شود. من این امکان را میبینم.»
آیا نمیتوان توسعه اقتصادی و توجه به زیست منطقه را با هم پیش برد؟ مدیرعامل جاباما میگوید: «شاید بتوان همزمان این کار را انجام داد، ولی میخواهم بگویم که هیچچیز آسان بهدست نمیآید. صفر و یک نباید نگاه کرد. اجازه بدهیم چرخی بچرخد و بعد با هم درگیر شویم. چرا ما روی تجربه مشتری کار میکنیم؟ زیرا اگر از تجربه مشتری محافظت نکنیم، زیر بار افکار عمومی رفته و کسبوکار را از دست میدهیم. پول ترسو است.
اجازه دهید وارد شود؛ هم توسعه ایجاد میکند و هم بهخاطر ترسش از رسانه و افکار عمومی، اصلاحات انجام میدهد. افکار عمومی مانند توییتر و فضاهای اینچنینی، بخش خصوصی را بهرهور میکند. بهخصوص وقتی بخش خصوصی رانتی ندارد و باید زنده بماند، ناچار است به افکار عمومی اهمیت دهد.»