ایـراندوست بیهیــاهو
نکوداشت محمدعلی اسلامیندوشن در نخستین سالگرد درگذشت او
نکوداشت محمدعلی اسلامیندوشن در نخستین سالگرد درگذشت او
نخستین سالگرد درگذشت محمدعلی اسلامیندوشن، نویسنده و چهره سرشناس فرهنگی، بهانهای برای دستاندرکاران خانه اندیشمندان علوم انسانی شد تا با برگزاری نشستی با عنوان «ایران به روایت محمدعلی اسلامیندوشن»، از او بگویند. اسلامیندوشن که پنجم اردیبهشتماه 1401 در 97 سالگی در کانادا درگذشت، دانشآموخته حقوق بینالملل از فرانسه و استاد پیشین دانشگاه تهران بود. او علاوه بر درسهای حقوقی، به تدریس نقد ادبی، سخنسنجی و ادبیات تطبیقی نیز میپرداخت و سالهای زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش در بیش از ۵۰ جلد در زمینههای گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسید. از اسلامیندوشن که ازجمله نکات برجسته اندیشهاش «ایراندوستی» بود در این نشست جملات بسیاری نقل شد. نشستی که حاضران آن ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی و عضو وابسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، داریوش رحمانیان، عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه تهران، کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد شعر معاصر فارسی و محمدرضا جوادی یگانه، عضو هیئتعلمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودند.
ژاله آموزگار، برای توصیف «احساسات ایراندوستانه اسلامیندوشن» به کلام خود او متوسل شد و گفت: «ایران، مانند معشوق غزلهای فارسی هم عوامل ستمگری با خود دارد، هم نمیتوان از او دل برگرفت.» داریوش رحمانیان معتقد بود: «این صدای دردمندانهای است که از آثار اسلامیندوشن میتوان شنید: ایران اگر قرار است بماند، بپاید و ببالد جز این راه دیگری ندارد که خود را از شر «قلابیها» نجات دهد.» کامیار عابدی هم فکر میکرد حتی اگر بتوان اسلامیندوشن را ناسیونالیست و محافظهکار دانست، او در هر دوی اینها راه اعتدال را در پیش گرفته و در هیچکدام افراط نورزیده است. اشاره به اینکه مسئله اسلامیندوشن «ایران، چگونه ایران ماند؟» است و چگونگی تداوم ایران، برایش جدی قلمداد میشود ازجمله نکات مورد اشاره محمدرضا جوادی یگانه بود. موضوع بخش اول با سخنرانی آموزگار و عابدی «بررسی کارنامه ادبی و شخصیت فرهنگی اسلامیندوشن» و موضوع بخش دوم با سخنرانی جوادی یگانه و رحمانیان، «کارنامه اسلامیندوشن در نقش اندیشمند و مصلح اجتماعی» بود. آنچه در ادامه میخوانید مشروح این نشست است.
بهترین نشانه ایران؛ زبان فارسی
ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی
چه دلپذیر است ایرانیبودن. ایران را با همه ویژگیهایش و همانطور که هست، دوست داشتن. به کوهها، درهها، کویرها، دشتها و جنگلهای آن، به خلیجفارس و دریای مازندران و دریاچه رنجکشیده ارومیه آن، به رودخانههای پرآب و کمآب آن، عشق ورزیدن. در سایه سایهبان فردوسی هویت خود را بهتر شناختن. با اسطورههای آن در «مرگ پهلوانان» گریستن، با رستم زیستن. روزهایی از «ایام کودکی»، از راه رفتن در کنار جویی در آبادی کوچکی از آبادیهای یزد تا قدم زدن در خیابانهای بزرگترین شهرهای دنیا. با لذت به یادآوردن، بخشی از ویژگیهای دوستداشتنی و برجسته اسلامیندوشن است که دوستدارانش را مجذوب میکند.
او با شرح گذشتههایش مست میشود. او دگرگونی دوران زندگی خود و همعصرانش را چنین توصیف میکند: ما بر پشت شتر سفر کردهایم با جت نیز. به نی چوپانها گوش کردهایم و به کنسرت بتهوون نیز، از کویرهای طبس تا ایستگاههای فضایی را درنوردیدیم. با همین احساسات بیریا و ایراندوستیهای اوست که محبتش در دل ما مینشیند و با او همداستان میشویم. ناخودآگاه به این باور میرسیم که اگر اغراق نشود در درون همه ما ایرانیها، همیشه رگهای از عشق به ایران نهفته است؛ گروهی آن را آشکار میکنند بدون اینکه گامی بردارند و گروهی در زیر بار سختیهای زندگی و شاید بیمی بیدلیل، روزنهای برای ورود آن و راهی برای بیرون آمدن باز نمیکنند. برخی فریبخورده چنان پنهانش میکنند که گویی از ابراز آن شرم دارند. گروهی هم تنها بدان تظاهر میکنند بدون اینکه با صداقت به آن بپردازند. برخی نیز در دفاع از آن، راه کج میروند و با دفاع نادرست از ارزش آن میکاهند. گروهی نیز هستند که به ایران و فرهنگ آن بسیار علاقمندند اما دانش و مهارت انجام کاری را در این زمینه ندارند ولی همیشه بودهاند کسانی که آواز این عشق را با صدایی بلند سرودهاند و در شناخت و شناساندن آن گامهای بلند برداشتهاند. با نگاشتن و سرودن و با هر وسیلهای که توانستهاند در رسانهها دمیدهاند و این ندا را به گوش بیداران و خفتگان رساندهاند، اسلامیندوشن یکی از اینها بود.
او دقیقا به این موضوع اشاره دارد که دوست داشتن کافی نیست، باید تلاشی در این راه کرد. او این خویشکاری را به بهترین روش به انجام رساند. در همه نوشتههای او بارقه عشق به ایران را میتوان دید، ۳۰ نوشته او عنوان «ایران» را دارد. اوست که میگوید: «ایران چه حرفی برای گفتن دارد»، «ایران را با عیبها و حسنهایش بشناسیم». او ایران واقعی را در نظر دارد، نه یک ایران خیالی و آرمانی. او ایران را کشوری میبیند با سرگذشتی خاص و متفاوت از دیگران. واژههای ایران و ایرانی پربسامدترین واژگان در میان نامهای خاص در آثار اوست. ایران معشوق یگانه اوست ولی با همه این عشق، هرگز سر ستیز با فرهنگهای دیگر ندارد. مثلا در مقاله ایران و یونان، هر دو تمدن را با واقعبینی میسنجد. تمدن ایرانی را جاندار میداند و این جانداری را زیربنای پایداریاش.
او بر این عقیده است که فرهنگ ایرانی از میان تندباد حوادث، جان سالم بهدر میبرد و هیچ سانحهای نه یورش، نه اشغال و نه استثمار فرهنگی، ریشه فرهنگی ایران را قطع نکرده و نخواهد کرد. تا ریشه در آب است، امید ثمری هست. او به سده طلایی درخشانی تعلق دارد که بزرگان و اندیشمندانش به ایران میاندیشیدند و با هر تخصصی که داشتند در راه آبادی ایران و اعتلای فرهنگ ایرانی تلاش میکردند. فهرست بلندبالای نادرهکاران شاهد این مدعاست، من این بزرگان میهندوست و خدمتگزاران واقعی این سرزمین را «سربداران» مینامم، در کنار «نادرهکاران» ایرج افشار. آنان که فرهمند بودند از این ودیعه ایزدی که در آنها نهاده شده بود، بهره بهینه گرفتند و خویشکاری خویش را به نیکویی به انجام رساندند و اثر گذاشتند. اسلامیندوشن یکی از آنها بود.
با تمام وجود با او همداستان هستم که تاریخ ایران را منقطع نمیداند و به تداوم آن قائل است. حصاری به پیش از اسلام و پس از اسلام نمیکشد. از تمدن یکدست ایرانی سخن میگوید. همان تمدنی که از درون کاخهای تخت جمشید سر میکشد که با وجود گزندهای زمان سربرافراشته است و در کتیبه بیستون در بلندای صخرهها با ما سخن میگوید. همین تمدن در ریزهکاریهای کاشیهای مسجد شیخ لطفالله، در بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی و در ساعتهای شنی و در لابهلابهی کتابهای منظوم و منثور به جلوه در آمده است.
دیگر برجستگی شخصیت اسلامیندوشن، اهمیتی است که به زبان فارسی میدهد. او به زبان فارسی بهعنوان بهترین نشانه ایران مینگرد. اوست که با شناختی که از ادبیات جهان دارد، اظهار میکند که زبان فارسی بزرگترین ودیعهای است که نصیب هر ایرانی شده است و زبان دیگری در جهان نیست که بهاندازه زبان فارسی از لحاظ شعر، غنی و سرشار از شاهکارها باشد. اسلامیندوشن عقیده دارد که ایران همه نوشتههایش را در کتابهای فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ نگاشته و البته در نوشتههایش به دیگر شاعران برجسته ما نیز پرداخته است. آنان که با آثار دکتر اسلامی آشنا هستند شاهدند که چگونه ما را مجاب میکند که چرا فردوسی شاعر بزرگی است؟ او سیاوش، فرود، پیران سپهدار و جهان پهلوان را با تعبیراتی نو به ما میرساند و با مرگ پهلوانش ما را با تراژدی آشنا میکند و با تسلطی که بر اساطیر یونان ادبیات دیگر سرزمینها دارد، اسطورهها و حماسههایمان را با دیدگاهی تطبیقی در ترازوی تمدن جهانی میسنجد. ندوشن با مقالاتی چون حافظشناختی، تأمل در حافظ، ماجرای پایانناپذیر حافظ و مقاله پربار سعدی و آنچه درباره مولانا نوشته است، دیدگاهی نوتر در برابر چشم خواننده میگذارد. از دیدگاه او سعدی، ضمیر آگاه ایرانی است و سهممان از ضمیر ناآگاه به حافظ میرسد. مولانا شخصیتی است که اصرار دارد ما را از زمین برکشد و حافظ ما را با سایهروشن درونیمان آشنا میسازد. او، سعدی را معلم عشق ایرانی میداند که به ما آموخته است چگونه درباره عشق بیاندیشیم و بر گِرد زیباییها قرار گیریم. حتی گامی دیگر به جلو برمیدارد و میگوید که در تاریخ مهر در سراسر جهان، گویندهای نیست که ظرافت سعدی را در سرایش عشقهای انسانی داشته باشد. اسلامیندوشن تاریخ ادبیات نمینویسد، او تحلیل میکند؛ میشکافد و نوآوری میکند.
از اینها که بگذریم به نثر شیوا، زیبا و رسایی میرسیم که چنان ارتباطی با خواننده برقرار میکند که نمیتوان نوشتهای از نویسندهاش را شروع کرد و تمامنکرده کنار گذاشت. زندهیاد استاد احمد سمیعی بر این باور بود که زیبانویسی از درستنویسی دشوارتر است و اسلامی از نادره نویسندگانی بود که زیبا مینوشت و نثر طنازی داشت و در این آشفتهبازار نوشتههای ازهمپاشیده چقدر جای دریغ است از دستدادن چنین نادرهکارانی. دادار هستی را سپاسگزارم که در سدهای زیستهام که دانشمندان ارزندهای داعیهداران فرهنگ آنند و سعادت این را داشتهام که با اغلب آنها از نزدیک آشنایی و همسخنی داشته باشم، از محضرشان بهرهمند شوم، گفتههایشان را بشنوم و آثارشان را با لذت بخوانم. دکتر اسلامیندوشن یکی از برجستهترین آنها بود.
بد نیست که خاطرهای از ایشان نقل کنم که به سالهای دور برمیگردد. در سالهای دور، صبحهای زود که عازم رفتن به دانشگاه بودم، غالبا ایشان را میدیدم که در خیابانآصف آرام، محکم و پرانرژی از کوهنوردی کوههای ولنجک بهسوی خانه گام برمیدارند. سلامی میگفتم و اظهار ارادتی میکردم. این ورزش، کار هر روز ایشان بود و شاید یکی از دلایل سلامت و سرزندگی ایشان در آن سالها همین ورزش کردن بود. این دیدار از مزایای هممحلهبودن با ایشان بود که البته بعدها جایشان را عوض کردند. ضمنا بهجز دیدار در جلسات رسمی در سایه محبت، مهماننوازی و مدیریت خانم دکترشیرین بیانی -همسر دانشمند و گرامیشان- دیدارهای دوستانهای داشتیم و از مصاحبت گرم این زوج بهره میبردم. بسیار سخن برای گفتن مانده است ولی به ایجاز قائلم و حوصله شنوندگان، مدنظرم است. سخنم را با کلامی از دکتر اسلامی به پایان میبرم: «ایران مانند معشوق غزلهای فارسی هم عوامل ستمگری با خود دارد، هم نمیتوان از او دل برگرفت.»
رهاشدن از شر «قلابی»ها؛ شرط ماندنِ ایران
داریوش رحمانیان، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران
درباره استاد اسلامیندوشن میتوان بهمثابه موضوع بحث کرد و به بررسی آثار، آراء و دیدگاهش پرداخت. ضمن اینکه میشود استاد و آثارش را بهعنوان شاهد تلقی کرد؛ شاهد یک دوران، یک روزگار. پس آثارش بهمثابه اسناد و مدارکی است که برای تحلیل مسائل روزگار به کار مورخ و پژوهنده میآید. اسلامیندوشن را همچون بسیاری دیگر از اندیشوران و صاحبنظران، میتوان بهعنوان شخص در محدوده آثار خودش بررسی کرد یا کسی دانستش که آثارش با یک یا چند جریان فکری و سیاسی در پیوند است و بر آن جریانها تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر پذیرفته است. اسلامیندوشن را میتوان فارغ از شخص خودش، بهعنوان سوژه سخنگوی پارهای از گفتمانها در نظر گرفت. او از این منظر بسیار قابل اعتناست. به این دلیل که از آثارش صدایی نزدیک به صدای آثار نمایندگان گفتمان غربزدگی و بازگشت به خویش یا جهانسومگرایی برمیآید. آثار استاد اسلامیندوشن از این بابت برای ما سند و مدرک است و برای تحلیل تاریخ اندیشه و تاریخ معاصر ایران بر پایه تحولات گفتمانی و فهم اینکه «ما، چگونه ما شدیم؟» و «اکنون چیست؟» نیازمند آنیم.
این سخن شاید به گوش بسیاری سنگین بیاد و قابل نقد بدانندش پس با احتیاط میگویم. ما بسیاری از عناوین ازجمله «مورخ» را ولنگارانه بهکار میبریم و به هر کس که تاریخی نوشت به آسانی مورخ میگوییم. اجازه دهید با اهدای این عنوان، مقداری سختگیرانهتر برخورد کنیم و هرکسی را که تاریخ نوشت، مورخ ندانیم. اجازه دهید مورخ، تاریخنویس و تاریخپژوه را جدا از هم بدانیم و بر این موضوع نیز توافق کنیم که هستند کسانی که مورخند اما تاریخ نمینویسند. اینها کسانیاند که ادراک تاریخی دارند. اینها پدیدهها را مورخانه میفهمند و تفسیر میکنند بدون آنکه در حال نوشتن تاریخ باشند. به گمان من اسلامیندوشن به این معنا مورخ بود. اگر بپذیریم که مسئله اصلی تمام عمر اسلامیندوشن، ایران بود میتوان گفت که او میکوشید هستی ایران را مورخانه درک و تفسیر کند و میشود از آثارش گونهای از فلسفه تاریخ ایران را بیرون کشید که البته نیازمند کاری روشمند و سخت و طاقت فرساست.
زمانی هرگاه که نام توسعه میآمد، قیدهای گوناگون برایش ذکر میشد. عدهای معتقد به توسعه داناییمحور و برخی معتقد به توسعه اقتصادمحور بودند. این تقدم و تأخربخشیدنها که ضد تفکر منطقی درباره انسان است، گرفتاریهای متعدد برای ما بهبارآورد و آنچه همیشه غایب بود، مردم بودند. کسی از توسعه بر پایه مردم نگفت. ایران اگر قرار است نو بشود، بماند و پیش برود، باید برپایه اصالت توده مردم نو بشود. نه چیزی تقدم دارد و نه چیزی زیربناست؛ مردم بهمثابه مردم. این درک را در آثار برخی از متفکران و نویسندگانمان میتوان دید که برنامههای توسعه و نوسازی، کج و معوجاند و اندیشهای استوار از آنها پشتیبانی نمیکند. یکی از این نویسندگان، اسلامیندوشن است. او اهل هیاهو نبود. آرام و متین و نرم مینوشت. تعبیری درباره خود دارد که در آن میگوید: «من رگبار نیستم، من بارانم. سعی کردم در حد توان مثل باران بر اندیشه و فرهنگ مردم خود ببارم، چون از باران است که گل و ریحان میروید.» صدایی که از آثار اسلامیندوشن شنیده میشد این بود که توسعه ایران نه با رشد اقتصادی، نه با رشد نظامی بلکه برپایه فرهنگ ایران ممکن است.
یکی از آثار بسیار خواندنی اسلامیندوشن که بهنظرم باید بارها و بارها مطالعهاش کرد «فرهنگ و شبهفرهنگ» است. او میگوید؛ ایران بعد از مردادماه ۱۳۳۲ گرفتار «شبه»ها شد. منظورش شبهدانشگاه، شبهعالم، شبهفیلسوف، شبهجامعهشناس، شبه مورخ، شبهزبانشناس، شبهروحانی و... است. به تعبیر دیگر گرفتار «نما»ها و «قلابی»ها شدیم. آنچه ایران نیاز دارد، رها شدن از شر این قلابیهاست. این صدای دردمندانهای است که از آثار اسلامیندوشن میتوان شنید. ایران اگر قرار است بماند، بپاید و ببالد جز این راه دیگری ندارد که خود را از شر قلابیها نجات دهد.
ناسیونالیستِ محافظهکارِ غیرافراطی
کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد شعر معاصر فارسی
از حدود دهه ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ جریانی فکری و فرهنگی در میان عدهای از دانشمندان ایجاد شد. کسانی که میخواستند فراتر از پژوهش، به بیان آراء و نظریههای خود بپردازند. این جریان ابتدا ملایم بود و به دهه ۱۳۵۰ که رسید، مفصلتر شد. به چند نام اشاره میکنم؛ حسین کاظمزاده ایرانشهر، احمد کسروی، فخرالدین شادمان، جلال آلاحمد، علی شریعتی، احسان نراقی، داریوش شایگان، سیدحسین نصر و ناصرالدین صاحبزمانی. این گروه شاید در نگاه اول نامتجانس باشند اما اعضایش در دو نکته اصلی مشترکند؛ یکی توجه به سنت براساس خوانشهایی که خودشان مقرر میکنند و دیگری انتقاد از غرب و غربگرایی که جلال آلاحمد در «غربزدگی»، داریوش شایگان در «آسیا در برابر غرب» و احسان نراقی در «آنچه خود داشت»، از آن مینویسند. این جریان هرچه جلوتر میآییم نیرومندتر میشود و در مقابلش جریانی -چه واقعی و چه کاذب- قرار دارد که جریان فکری- فرهنگی غربگراست. این گروه بعد از شهریورماه ۱۳۲۰ گاهی بهصورت ضمنی و گاهی بهصورت آشکار، خودشان را در مقابل چپگرا هم تعریف میکردند هرچند بعضی از آنها مثل جلال آلاحمد و علی شریعتی تا حدود زیادی از طیف چپ هم تاثیر پذیرفته بودند.
مسئله این است که آثار دکتر اسلامیندوشن هم از اواخر دهه 1339 بهبعد، در این مجموعه قرار میگیرد. اسلامی از ایران و لزوم توجه به گذشته و سنتهای ادبی میگوید درحالیکه این ویژگیها نه در میان گروه غربگرا، نه در میان گروه چپگرا چندان مدنظر نیست. البته که او ویژگیهای ناسیونالیستی خود را با شناختش از ادبیات جهان و متفکران جهانی چون توماس مان و تولستوی تعدیل میکند. آشنایی او با ادبیات جهان موجب میشود اینقبیل عقایدش از نوع حاد و مخاطرهآمیز نباشند. علاوه بر این اسلامیندوشن یکی از پرسفرترین ایرانیان معاصر است و سفرنامههای بسیار ارزشمندی از خود بهجا گذاشته است. همین سفرها او را متوجه مفهوم انسان جهانی میکند تا علاوه بر اینکه از انسان ایرانی صحبت میکند، از انسان جهانی هم حرف بزند.
در ادامه به چند ویژگی اشاره میکنم که آثار اسلامیندوشن را از گروهی که برشمردم متمایز میکند. نخست اینکه اسلامیندوشن از ورود به مسائل سیاسی پرهیز میکند و از سیاست بهطور مستقیم سخن نمیگوید. علاوه بر این او شخص بیباکی نیست و شاید کسانی باشند که محافظهکار بدانندش. اگر این نکته را با اما و اگرهایی بپذیریم، باید اذعان کنیم که محافظهکاریاش از نوع افراطی نیست. نکته سوم اینکه نگاه او با نقد اجتماعی همراه است. اسلامیندوشن، سیاسی نیست اما نگاهش اجتماعی- مدنی است. پرخوانندهترین اثر او، قبل از انقلاب، «ایران را از یاد نبریم» و بعد از انقلاب، «سخنها را بشنویم» بود. او چه در زمان پهلوی، چه در زمان جمهوری اسلامی تلاش کرد مردم و حاکمان ایران را متوجه اهمیت نگاه اجتماعی صحیح براساس مدنیت کند. شاید تاثیر فرهنگی اسلامیندوشن در مقایسه با جلال آلاحمد، احمد کسروی و دیگران، محدودتر بود اما از نوع تاثیرات طولانیمدت بود. او چون از ورود به دایره مسائل سیاسی پرهیز میکرد، دایره مخاطبانش آنقدر وسیع نبودند اما تاثیری که بر آنها میگذاشت پایاتر و ماناتر بود.
اگر بخواهیم با نگاهی عینی به آثار اسلامیندوشن بنگریم به این نتیجه میرسیم که ایرانِ اسلامیندوشن، ایرانی رومانتیک است اما اگر قدری واقعبینانهتر نگاه کنیم و کلمات کلیدی آثارش را مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم که او به ایرانی معنوی یا معنویتی بهنام ایران توجه میکند. او میکوشد در طول تاریخ به ناخودآگاه انسان ایرانی نقب بزند. نقبی که عمدتا از راه ادبیات است، از فرهنگ یاد میکند و چشمانداز تاریخی را فراموش نمیکند. بهنظر میرسد که نگاه فرهنگی سبب شده است اسلامیندوشن، ادبیات را ازطریقی تاریخی بفهمد و تاریخ را ازطریق ادبیات به خوانندگان خود بشناساند.
دگرگونشدن و همانماندن؛ راهحلی برای ایران
محمدرضا جوادییگانه، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
تلاش من، نزدیکی به «عنوان» است و برای همین به صورتبندی مسئله ایران نزد دکتر اسلامیندوشن میپردازم. در زمانهای که نامهایی چون زمانه عسرت، انحطاط، زوال، عقبماندگی و حیرت فراگیر نشده و به یک احساس عمومی بدل نشده بود، افرادی درگیر مسئله ایران شدند. اسلامیندوشن پیش از دیگران مسئله را درک کرده بود و بهدنبال راه برونرفت بود. او مسئله را در این نمیدید که ما در کجای جهان ایستادهایم یا کجای کار غلط بود یا چگونه میتوان ایرانی بود، بلکه مسئلهاش این بود: «ایران، چگونه ایران ماند؟». چگونگی تداوم ایران، برایش مسئلهای جدی بود و نحوه ماندن را بررسی کرد.
ایده برجسته اسلامیندوشن، بررسی دوره تداوم بعد از حمله اعراب و اسلام آوردن ایرانیان است. او بارها در این زمینه کار کرده است. مسئلهای که او طرح میکند این است که ایران برخلاف همسایگانش و دیگر کشورهای جهان، یک واحد تمدنی منفرد است، هم به دلیل جغرافیا و هم تاریخی که متأثر از جغرافیاست. نظریه «تنهایی» بعدها توسط دیگران هم مطرح شد. اسلامیندوشن در چند مقاله به سه موضوعی که علت این تنهایی میداندشان، اشاره میکند. موضوع نخست، برجستگی اولیه در تاریخ بهعنوان نخستین امپراتوری جهان و موضوع دوم، تداوم تاریخی سههزارساله بود و موضوع سوم اینکه آن تداوم تاریخی بعد از حمله اعراب بهجای حفظ مرزهای سیاسی به سیادت فرهنگی تبدیل شد. اینجاست که اسلامیندوشن با تأکید بر زبان فارسی و شاهنامه بهعنوان عنصر اصلی آن، «ایرانیت» را مطرح میکند و آن را عامل تداوم تاریخی و سیادت فرهنگی میداند. او بنیان اصلی ایرانیت را عنصر ثابتمانده از ایران باستان و ترکیب آن با اسلام ایرانی یا ایران پس از اسلام میداند که باطنی اسلام است و این ترکیب را با حکمت یونانی میآمیزد.
از نظر اسلامیندوشن، ایرانیت هم عناصر منفی و مثبت داشته، هم مبهم است. او در کتابهای متعدد خود میکوشد نحوه ایجاد ایرانیت یا ماندن ایران بهواسطه حفظ ایرانیت را برایمان شرح دهد. او وضعیت فعلی را میبیند و هم امید به بازگشت شکوه ایران دارد، هم نگران آینده است. اسلامیندوشن میگوید؛ ایرانیت کلمه پیچیده و مبهمی است و تعریف روشنی ندارد. هم بار مثبت دارد، هم بار منفی. اگر ایران میخواست بر استقلال خاک اصرار بورزد، خارجی را بیرون کند و کشورش را در دایره مرزهای سیاسی حفظ نماید، تاکنون مضمحل شده بود زیرا در برابر نیروهای بیگانه نمیتوانست مقاومت کند. اسلامیندوشن ویژگی دگرگونشدن و همانماندن را بهعنوان ویژگی اصلی تاریخ ایران دنبال میکند. او ایرانیت را فرهنگ میداند، نه نژاد و به همین تعبیر، ادبیات را فقط ادبیات نمیداند بلکه هویت و تاریخی فرهنگی میداند و از این خلال توضیح میدهد که بخشی از تداوم تاریخی ایران به این دلیل بوده که میان ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام تفاوتی بنیادی نبوده است، دینداری وجود داشته و دو فرهنگ توانستهاند با هم سازگار شوند. بهتعبیر او؛ ما در کنار ایران و اسلام با مسئله تجدد مواجهایم و به ترکیب ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت نیازمندیم. ما میتوانیم روح اندیشه غربی را، آنچیزی که تحتعنوان خودبنیادی عقل انسانی میشناسیمش، در کنار نگاهی ایرانگرایانه و اسلامگرایانه در کنار هم ببینیم و جایگاه متقابل این سه را در کنار یکدیگر مشخص کنیم.