استعلای تنانه/درباره نحوه تئاترورزیِ اجراگرانِ «برادران کارامازوف»
«آگاهی انسانها نیست که هستی آنان را متعین میکند، بلکه هستی اجتماعی آنان است که آگاهیشان را متعین میسازد»؛ تئاتر «برادران کارامازوف» بهنحو شوکهکنندهای نسخهای رادیکال از این گزاره مارکس در «مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی» خلق میکند.
«آگاهی انسانها نیست که هستی آنان را متعین میکند، بلکه هستی اجتماعی آنان است که آگاهیشان را متعین میسازد»؛ تئاتر «برادران کارامازوف» بهنحو شوکهکنندهای نسخهای رادیکال از این گزاره مارکس در «مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی» خلق میکند.
اثر با پیشکشیدنِ «بدن» بهمثابه موضوع اصلی اجرا، ظرفیتهای موجود در ایده مارکس را به غایت میرسانَد و در این مسیر، در آنِ واحد ماتریالیسم مارکس را پس میزند و درعینحال از آن فراروی و امری نو خلق میکند؛ همانچه هگل آن را آفهبونگ (Aufhebung) مینامد. ازاینمنظر حتی «هستی اجتماعی» نیز گرچه نشانی از جامعه در خود دارد اما درواقع یکی از همان مفاهیم ایدئالیستی و فیلسوفانهای است که مارکس ادعای نقدشان را داشت.
پس اینجا میتوانیم گزارهای مارکسیستیتر از آنچه مارکس گفته، به میان بکشیم و بگوییم: این هستی اجتماعی انسانها نیست که بدنمندی آنان را متعین میکند، بلکه بدنمندی آنان است که هستی اجتماعیشان را متعین میسازد. این نوماتریالیسمِ رادیکال، شاهکلید فهم یک مواجهه هفتساعته با تئاتری است که نه به محتوای خود، بلکه به خود و به تئاتر بودناش فکر میکند.
در سراسر این اجرا، خودِ بدنهاست که آگاهی میآفرینند؛ بدنهایی که روی صحنه نفس میکشند، کشمکش میکنند، ایستاده میمیرند و زنده میشوند. وجه تنانه «برادران کارامازوف» بهقدری سرشار و پیشبرنده است که حتی اگر محتوای دیالوگها را در پرانتز بگذاریم، پوست و گوشت و استخوان اجراگرانِ ورزیده، به زبانورزی ادامه میدهند.
در آغاز اجرا شاهد شرفیابی کاراکترها نزد پدر زوسیما (با بازی مجید آقاکریمی) هستیم؛ صحنهای که بهمرور بهسوی تشنج و تپش سوق پیدا میکند و این دیمیتری کارامازوف (با بازی حامد رسولی) است که ریتم اجرا را در دست میگیرد.
جریان و ریتم حسانیِ این صحنه، نه متکی بر دیالوگهاست، نه برآمده از تکنیکهای صحنهپردازی؛ بلکه ریتم بدنها همان ریتم حسی و مضمونیِ صحنه است. در همآهنگی خیرهکننده فرم و محتوای این صحنه، ابدان زبان باز میکنند و ورای واژهها سخن میگویند.
در اینجا بهجای تلاش ناکام برای انتقال پیامهای کلامی، با انقباض و انبساط عضلات لخت مواجهیم، با تنگنا و گشایش رگهای اجراگران و جلوهای دقیقاً انسانی از اجسامِ انداموار. در مناسبات خودبسنده این بدنهاست که کُندیِ مهیب ابتدای صحنه اول، خالق ابهتی الهیاتی برای پدر زوسیماست و بعد از آن، حرکات تند و چکشیِ دیمیتری و دیگران، خشونت و التهاب حاکم بر صحنه را میآفریند.
رویکرد مینیمالیستی حاکم بر طراحی صحنه نیز در خدمت همین است که ابتناء اثر بهجای نشانگان کلامی یا شیءمحور، بر اجراگریِ اجراگران باشد. ازهمینروست که اثر با دربرگرفتن زبانهای گوناگونی ازجمله ترکی، روسی، آلمانی، فارسی و ژاپنی بهنحوی آیرونیک از محتوای زبانهای مختلف فراروی میکند تا بهتعبیر لاکانی به «امر واقع» چنگ بزند؛ آنچه هیچگاه نمادینه نمیشود و فراچنگ نمیآید.
اثر دقیقاً همینجاست؛ در ناکجای میان نظام نمادین و امر واقع. ارجاع به بخشهایی از «اتاق روشن» رولان بارت و عکس «باغ زمستانی» نیز یادآور همان جنبه توضیحناپذیر اما شورمند و اگزیستانسیالِ برخی عکسهاست که بارت آن را «پونکتوم» مینامید؛ آن وجهِ منقلبکننده و توضیحناپذیر که ورای زبان است و در عین تنانگیاش استعلایی است. اثر به مخاطبان زندهاش نیز هجوم میآورد؛ همانجا که تماشاگران اثر ابژه دوربین عکاسیای قرار میگیرند که هم آنان را به قتل میرساند و هم جاودانشان میسازد.
این، فقط یکی از لحظات متعددی است که خالقان اثر، با شکستن دیوار چهارم مرز میان اثر و واقعیت را مخدوش میکنند و از تئاتربودنِ تئاتر سوال میپرسند. مخاطب هم پس از چندی و بهواسطه همنشینیِ کنشهای روزمره اجراگران و متن فاخر دیالوگهایشان، دیگر نمیتواند مرز میان اثر و جهان بیرونِ اثر را تشخیص دهد.
ازایننظر این اجرا شبیه رویکردهایی مثل روششناسی مردمی (Ethnomethodology) و کار جامعهشناسی همچون هارولد گارفینگل است که به آزمایش نقضکننده (Breaching experiment) مشهور بود. اجراگران در چندجا عامدانه اعمالی غیرعمدی را رقم میزنند و درواقع به تپقها و اشتباهاتِ پیشبینیناپذیر، سهوی و سیالی که ممکن است در هر تئاتری رخ بدهد نیز فرم میبخشند.
آنتراکتهای بین اجرا و ایده دمدستیِ درخشانِ پذیرایی اجراگران از تماشاگران نیز همهوهمه در راستای همین رویکرد طراحی شدهاند و این یعنی همان نافضایی که در آن، میان اراده و جبر یا سهو و قصد مرز معینی نیست. در بحبوحه محتواهای مضمونزده و تندمصرف جهان امروزمان، «برادران کارامازوف» پیشنهادی است دیگرگونساز و انقلابی که یک فرم زمانمند خلق میکند و مسیری حِسّانی و ساده، اما پرعمق را به روی تماشاگر میگشاید.