سایه سنگین ساختارگرایی
به بهانه انتشار درسگفتارهای حسین بشیریه درباره تحول فکر در قرن بیستم
به بهانه انتشار درسگفتارهای حسین بشیریه درباره تحول فکر در قرن بیستم
حسین بشیریه، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، طی سالهای تدریس در این دانشگاه از اوایل دهه 1360 تا اواسط دهه 1380 و جریان اخراج و مهاجرت به آمریکا، به مهمترین و جریانسازترین استاد تاریخ علوم سیاسی در ایران بدل شد و بسیاری از اساتید مطرح فعلی این رشته در دانشگاههای کشور، از دانشجویان این استاد همدانی بودند. بشیریه پس از تحصیل در همین دانشکده در رشته علوم سیاسی، در دهه 1350، برای ادامهتحصیل به انگلستان رفت و مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای خود را در دانشگاههای اسکس و لیورپول در رشتههای «رفتارشناسی سیاسی» و «تئوری سیاسی» گذراند و پس از بازگشت به ایران و عضویت در هیئتعلمی دانشگاه تهران، به آموزش، پژوهش، نگارش و برگردان مشغول شد و انبوهی از آرای مهم، نوآورانه و افقگشا را از همین طریق با جامعه علمی و جامعه مدنی در میان گذاشت. دایره تاثیرگذاری بشیریه به همین واسطه ورای مرزهای دانشگاه، بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی را نیز متاثر ساخت و بعدها بهخصوص همین مهم که برخی از دانشجویان بشیریه از استراتژیستها و کنشگران جریان اصلاحات شدند، دستمایه طرح این کیفرخواست تهمتگونه، تفتیشمابانه و مهمتر و بدتر از اینها ـ
بیتوجه به سیر تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران ـ شد که مخالفان جریان اصلاحات، او را در کنار
عبدالکریم سروش، دو بال فکری جریان اصلاحات دانستند و نواندیشی دینی و نوسازی سیاسی مندرج در افکار ایشان را باعث و بانی وقوع دوم خرداد 1376 قلمداد کردند.
فارغ از چنین نکاتی، آنچه امروز در مرور کارنامه بشیریه میتوان دید، این مهم است که پروبلماتیک «دموکراسی» و «توسعه سیاسی» همواره در ذهن بشیریه جایگاهی بنیادی داشته است و بسیاری از نوشتهها و ترجمههای او چون «ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی»، «درسهای دموکراسی برای همه»، «گذار به دموکراسی»، «آموزش دانش سیاسی» و... معطوف به این مسئله بودند و از همین طریق نیز او بر بسط افکار دموکراسیخواهانه در جامعه تاثیر فراوانی داشته است. در کنار این و بهطورکلیتر، اما بشیریه در گسترش و بسط دو حوزه جامعهشناسی سیاسی و اندیشه سیاسی در ایران نقشی غیرقابلانکار داشت.
بهجز کتاب «دولت و جامعه مدنی: گفتمانهای جامعهشناسی سیاسی»، کتاب «جامعهشناسی سیاسی» بشیریه را میتوان نخستین اثر منسجم و برخوردار از چارچوب نظری در این حوزه دانست که از زمان چاپ نخست آن در سال 1374 تاکنون، بیش از 30 بار تجدیدچاپ شده است. در کنار این اثر، آثاری چون «موانع توسعه سیاسی در ایران» و «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران» نیز نقشی پیشگام در رونق جامعهشناسی سیاسی ایران داشتند. در حوزه اندیشه سیاسی اما تعداد کتابهای تاثیرگذار استاد، بسی بیشتر است؛ از تألیف کتاب دو جلدی و مهم «تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم» تا ترجمه آثاری تفسیری درباره فیلسوفانی چون یورگن هابرماس و میشل فوکو. ازاینمنظر، بهحق بشیریه را باید یکی از نخستین مروجان افکار این متفکران دانست؛ فیلسوفانی که امروزه عموم آثار آنها به فارسی ترجمه شده است و بسیاری از پروژههای فکری و روشنفکرانه با استفاده از آرای آنها در ایران تمهید میشود.
بنیادهای فکری و فلسفی قرن بیستم
با چنین اهمیتی طبیعی است که انتشار هر اثری از بشیریه، مغتنم است و در سالهای اخیر نیز خوشبختانه پس از قریب به یکدهه سکوت، نوشتههای جدیدی از او در ایران منتشر میشود که فارغ از قضاوت درباره عیار علمی آنها ـ حتی در مقایسه با آثار پیشین ـ مورد توجه مخاطبان قرار میگیرد. یکی از آخرین آثاری که نام بشیریه را بر تارک خود دارد، اثری است بهنام «گذری بر بنیادهای فکری و فلسفی قرن بیستم» که به قلم خود او نیست، بلکه تنظیم و تدوین درسگفتارهای بشیریه در درس «تحولات فکری ـ فلسفی قرن بیستم» در سال 1376 در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است و در آن بشیریه، سیری بههمپیوسته از اندیشه قرن بیستم در نسبت خاص با نظریه سیاسی عرضه میدارد و در 9 درسگفتار، به شرح آرای گاستون باشلار، ژرژ کانگیلم، مارسل موس، لویی آلتوسر، میشل فوکو، ژاک لاکان، یورگن هابرماس، فریدریش نیچه و ژاک دریدا میپردازد. انتخاب این اندیشمندان با این توجیه است که تحولات فکری قرن بیستم در حوزه فلسفه و علوم اجتماعی، قابل احصاء به 5 حوزه ساختگرایی (ساختگرایی اولیه و پساساختگرایی)، چرخش زبانشناختی، پسامارکسیسم، فمینیسم و پستمدرنیسم است و خواننده با خواندن این درسگفتارها که ترجمهای کاملا آزاد از بخشهایی از کتاب «پنجاه متفکر بزرگ معاصر از ساختارگرایی تا پسامدرنیته» نوشته جان لچت است، ضمن آشنایی با تسلط بشیریه در تدریس جذاب و شیوه تأملبرانگیز بحث، میتواند متوجه شود که برای نمونه متفکری چون فوکو چگونه بر شانههای باشلار، کانگیلم و نیچه سوار شده است و ایدههای نخستین نویسندگان ساختگرای فرانسوی چون باشلار، کانگیلم و مارسل موس مبنی بر نقد مبناگرایی، ذاتگرایی، پدیدارشناسی و پوزیتیویسم به پرورش این گزاره انجامیده است که معرفت و دانش، ساختی اجتماعی دارد و «تاریخ حاوی واقعیتهای ذاتی که در گذشته حاضر هستند و منتظر کشف شدن به دست ما هستند، نیست بلکه فهم ما از گذشته برحسب علائق و مسائل امروزین ما صورت میپذیرد.» از مسیری دیگر، این مهم برجسته میشود که چگونه آلتوسر با الهام از ایدههای ساختگرایی، تفسیری جدید از مارکسیسم عرضه داشت، رواکاوی ساختاری ژاک لاکان به مناظرههای فمینیستی رونق بخشید و درنهایت بهواسطه مجموعهای از این بحثها، مجادلات نومارکسیستی چون هابرماس با پستمدرنهای نونیچهای چون دریدا و فوکو که او آنها را «محافظهکاران جوان» مینامید، در بستری از سنت مناظرههای تفکر در قرن بیستم اروپا معنادار میشود.