زمان ادامه دارد و سفر تمام میشود!
کافی است فهرست رفتگان همین چند صباح اخیر را شماره کنیم: جواد طباطبایی، حمید عنایت، داود فیرحی، محمدجعفر جعفری لنگرودی، ناصر کاتوزیان، محمد امین قانعیراد
قدیر نصری
محقق اندیشه
کافی است فهرست رفتگان همین چند صباح اخیر را شماره کنیم: جواد طباطبایی، حمید عنایت، داود فیرحی، محمدجعفر جعفری لنگرودی، ناصر کاتوزیان، محمد امین قانعیراد، محمد رضوی، احمد گلمحمدی و نیز دهها فرد فرید دیگر که خارج و اخراج شدند. پرسش خوفناک این است که جای این بزرگ ـ کسان را کهها خواهند گرفت؟ آیا واقعاً رسم فکر و مرام اندیشیدن، تعطیل و تحریف نمیشود؟ آیا امروز میتوان کسی بهسان حسین بشیریه یافت که به جای ادا و ادعا فقط کار کند؟! آیا میتوان برای طباطبایی جایگزینی سراغ گرفت که بسان او ساعی و مستحکم باشد؟
با این پرسش، در سوگ فکر و در اوج ملال، اجازه میخواهم نکتههای دیگر و متمایزی بنویسم که «مناسبتی» نباشند، یعنی بتوان این مطالب را 10سال دیگر نیز دوره کرد، آنها را آزمود و اعتبارسنجی نمود.
نکته نخست: «دگر»های جواد
یک رسم رسا برای فهم فکر فرد این است که ببینیم دیگران یا غریبهها و نیز دشمنان و مخالفان فکری آن فرد کهها بودند. طباطبایی، دگرهای پیدا و پنهان پرشماری دارد. شاید مشهورترین دگر طباطبایی بنیادگرایان دینی بودند که با مفاهیمی نظیر امت گرایی، عربیاندیشی، اسلامخواهی و خلیفهباوری که بهزعم جواد، ایران را به سمت ویرانه بردند راه ایران را چاه کردند. فاصله طباطبایی با این دسته بهقدری بود که او به دینخواهان روشنفکر یا روشنفکران دینی معاصر نیز یورش برد به گونهای که کمتر نوشتهای از جواد میتوان یافت که حاوی طعن و تشر به افرادی چون جلال آلاحمد، علی شریعتی و دیگر روشنفکران دینی نباشد. دومین دسته از دگرهای طباطبایی، چپها بودند که خلق را جای امت مینشاندند و با لغو دانستن مقدسات جواد یعنی وطن و زبان و رسوم، در خیال همبستگی اینترناسیونالیستی بودند. طباطبایی به این قسم نگاههای از پایین به بالا و اصل دیدن خلق و کارگر و زنان و فرع دیدن حاکمیت و سنت قدما، حساسیتی بی حد داشت و حامیان این نحله را در عداد «حرامیان» لحاظ میکرد. دسته سوم از دگرهای طباطبایی، دانشگاهیانی بودند که او آنها را «میانمایه» مینامید. این میانمایگان، اتفاقاً استادان حکومتی یا کسانی که از مجرای رانت و باند، جامه جمیل استادی را به تن کردهاند، نمیشد! او تمام تلاشهای این دانشگاهیان را ترهات میدید و بیمحابا و مکرر اعلام مینمود. دگرِ دیگر طباطبایی، هواداران ایرانِ چندپارچه بودند که با ایراد مفاهیمی چون کثیرالمله، زبان مادری، حق تعیین سرنوشت، ایران کنفدرال یا ایران نوپدید، خشم و خروش طباطبایی را برمیانگیختند و او در اوج صراحت که بعضاً تنه به تحقیر و تخفیف میزد، مخالف خود را نامشروع و مزدور و جاهل و عاجز برای فهم مینامید. استدلال جواد برای اینقسم دفاع از وطن و ایران این بود که برخی چیزها اگر از کف بروند، دیگر باز نمیگردند و وحدت برای ملت مانند نفس برای جسم است. همانگونه که با رفتن جان از بدن، جسم متعفن میشود با زوال منافع ملی (مانند زبان ملی، تمامیت ارضی و هویت دیرپای ایران) نیز، چیزی از ایران باقی نمیماند و لذا باید از ایران دفاع کرد بهنام و به ننگ و به مردی و نامردی. فهرست دگرهای طباطبایی را میتوان گسترش داد: تحلیلها، پستمدرنها، سنتگرایان، جامعهشناسان (که دولت را محصول مناسبات طبقاتی میدانند) و دموکراتها و بسیاری دیگر، همگی با مدار و مرام طباطبایی بیگانه بودند.
نکته دوم: زخمهای جواد
خوشمان بیاید یا نیاید فکر ما انسانها، متأثر از سوانح زندگیمان هست. سوانح حادث در زندگی شخصی، صنفی، شغلی، ملی و حتی زمانهای، همگی در تکوین و جهتگیری فکر ما دخیلاند. تمایز طباطبایی به این بود که کعبهاش ایران بود که ارزش دیگران را به شاقول ایران میسنجید. ایران و ایرانیان در دید او متمایز بودهاند و درخت کهنسال و قدیم در عصر جدید هستند یعنی دیگرانی از اروپا و آمریکا نیامدهاند حدود آن را رسم کنند. در نگاه جواد، هر که و هر چه ایران را خوار و خفیف و زبان و مرز و رسم و هنر آن را نادیده بگیرد، حرامی و نادان و خائن است. بهزعم طباطبایی، طی سالیان اخیر، ایران زخمی شده و از درون و برون زمینههای فروپاشی آن مهیا شده است. او عربها، مغولان، ترکان آسیای مرکزی، ترکیه فعلی، جمهوری آذربایجان، عربستان سعودی و نمایندگان و پانهای فعال در داخل کشور را کارگران روزمزد تخریب ساختمان ایران میشمارد که تن تنومند ایران را چاقو میزنند.
سه. میراث ملی و حرفهای جواد طباطبایی
طباطبایی از حیث آوردههایش برای کشور و دانش سیاست، یگانه است. او بهخلاف بسیاری، پروژه فکری داشت و باری به هر جهت و برای ارتقا و رتبه و کارت هدیه، سخن نمیگفت و از نان برای ایران گذشته بود. او دانستهها و یافتههایش را به دقت و در اوج ادبیات و قواعد ادبی مینگاشت، منابع اساسی را به صورت اساسی دوره میکرد و چندباره میخواند. در ارجاع، تا میتوانست دقیق و صریح بود، تفکرش مقایسهای بود و مدام بین سه گانه ایران و غرب و قدمای اسلامی و مسیحی در رفت و آمد بود. مهمتر از همه اینکه تفحص هایش را برای درک و درمان اینک و اینجا وقف میکرد. این قسمت و اینگونه نگاه را میتوان بسط بخشید، حیف که اکنون ساعت هفده و سی دقیقه است و دکتر فرزاد نعمتی مرتب زنگ میزند. زمان ادامه دارد و سفر تمام میشود.