| کد مطلب: ۴۷۴۵
فلسفی‌اندیش حوزه سیاست

فلسفی‌اندیش حوزه سیاست

پیش‌روی ما که دانشجویان دهه۶۰ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بودیم، دو پنجره جذاب برای تماشای سیاست گشوده بود.

kashi

محمد جواد غلامرضا کاشی

استاد علوم سیاسی

پیش‌روی ما که دانشجویان دهه60 در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بودیم، دو پنجره جذاب برای تماشای سیاست گشوده بود. یکی جامعه‌شناسی، دیگری فلسفه. اولی را دکتر بشیریه گشوده بود، دومی را دکتر سیدجواد طباطبایی. این هر دو پنجره به خاطر کارکردشان در فضای بسته دهه60 جاذبه داشتند. پنجره نخست به ما کمک می‌کرد سیاست را عاری از روایت‌های ایدئولوژیک آن دوره فهم کنیم. سیاست تقلیل پیدا می‌کرد به تنازع میان طبقات و گروه‌های ذی‌نفع و چیزی از روایت‌های دوگانه‌ساز حق و باطل باقی نمی‌ماند. ما با فهم جامعه‌شناختی علم سیاست، از قلمرو رسالت ایدئولوژیک به قلمرو فهم علمی آن تغییر منزل می‌دادیم. آنچه در کلاس‌های دکتر بشیریه به نحوی قدرتمند اتفاق می‌افتاد، در بسیاری از کلاس‌های دیگر آن سال‌ها تکرار می‌شد اگرچه به‌نحوی ضعیف‌تر. پنجره دوم را دکتر طباطبایی گشوده بود. تنها کلاس‌های دکتر طباطبایی بود که رنگ و لعابی دیگر داشت. او با گشودن پنجره فلسفی که عموماً سرشتی هگلی داشت، سیاست راززدوده را دوباره رازور می‌کرد. اما به نحوی که برای افق ایدئولوژیک آن دوران ناشناخته بود. هگلی بود اما مارکسیستی نبود. هیچ نسبتی هم با دستگاه ایدئولوژیک دینی هم نداشت. اجازه بدهید تجربه شخصی خود را بازگو کنم. من در کلاس‌های دکتر طباطبایی، خود را در گستره تاریخی پیدا می‌کردم که به‌طور رازورانه‌ای به سمت آزادی تام بشری گام برمی‌داشت. به جای آنکه واقعیت سیاسی را یک ابژه عینی و آماده کالبد شکافی قلمداد کنم، آن را یک قطعه راز‌اندود تجربه می‌کردم که مقصودی پنهان در خود دارد. دکتر طباطبایی از دانشکده حقوق رفت و ما علوم سیاسی را بیشتر با طنین دکتر بشیریه دنبال کردیم. اما چند سالی بعد، دو پنجره جامعه‌شناسانه و فلسفی میدان‌دار مباحث روشنفکرانه در فضای عمومی دهه70 شدند.
دکتر طباطبایی درصدد تولید روایت تازه‌ای از سوژه مسئول بود. سوژه‌ای که نه از فهم جامعه‌شناسانه جامعه، بلکه از فهم فلسفی جامعه سیاسی برآید. پیوند این نگاه با ناسیونالیسم،مسئله ثانوی بود. می‌توان با گرایش ناسیونالیستی دکتر طباطبایی موافق یا مخالف بود. اما تلاش برای تولید سوژه مسئول در پرتو نگرشی فلسفی به جامعه سیاسی، زاویه مهمی بود که ایشان گشودند اما تا انتها پیش نبردند. مجادلات فکری که او بعدها حول مقوله ایرانیت برانگیخت، تجلی همین خواست بود، اما گاهی فرع ماجرا، اصل را تحت‌تاثیر قرار می‌داد. دکتر طباطبایی با ایدئولوژی سر ستیز داشت. اما خود در یکی، دو دهه اخیر، به موقعیت یک ایدئولوگ تغییر منزل داد. این اتفاق جوهر مهم پروژه او را در سایه برد. بی‌گمان سرمایه‌ای که دکتر طباطبایی برای دانش سیاسی این دیار تولید کرد، ارزش بسیار غنی و قابل‌تاملی دارد. هنوز هم سال‌ها و دهه‌های متمادی می‌توان پروژه‌های فکری او را موضوع تأمل قرار داد. اما گمان من این است که مهم‌ترین میراث ایشان، پایه‌گذاری فهمی فلسفی از اجتماع سیاسی است. آنها که از موضع فلسفه وارد حوزه سیاست شده‌اند، سیاست را موضوع فهم فلسفی قرار ندادند، برای سیاست از موضع فلسفه تعیین تکلیف کردند. اما دکتر طباطبایی، خود سیاست را به‌مثابه یک موضوع فلسفی به مسئله تبدیل کردند. تفاوت مهم ایشان با سایر اهل فلسفه در آن بود که حیات سیاسی را چنان بنیادی می‌انگاشت که می‌توانست خود به قلمرو تأمل فلسفی تبدیل شود. این کار در مغرب زمین سابقه چند هزار ساله دارد. اما در میان ما به‌خصوص در دوره مدرن، این روایت کم‌نظیر بود و دکتر طباطبایی از سرآمدان آن بود.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

آخرین اخبار