معاصر بودن یعنی مسئله مشترک داشتن/ دغدغه ما همچنان تحدید حدود مادی و محتوای روحانی دولت است
معاصر بودن یعنی مسائل مشترک داشتن. فقط در چنین معنایی است که میتوانیم ادعا کنیم برای ما انقلاب مشروطه رخدادی معاصر است.

معاصر بودن چه معنایی دارد؟ این پرسش ممکن است از اساس بیمعنا بهنظر برسد، بهخصوص در زمانهای که فکرکردن به چیزهایی مانند این موضوعیتی ندارند. در جهانی که تحتتأثیر سلطه فناوری بر زندگی هر روزه، رابطه میان افراد با مسائل بنیادینی که زمان حال آنها را تشکیل میدهند قطع شده، وقتی برای پاسخدادن به هر پرسشی میتوانیم از طریق ابزارهای هوش مصنوعی به پاسخهایی کموبیش معلوم دست پیدا کنیم و تولیدات فکری درباره مسائل اساسی مردم به چیزی در حاشیه روندهای زندگی روزمره تبدیل شده، دیگر بحثکردن درباره موضوعاتی که پیشتر بهعنوان پرسشهایی اساسی در مقابل ما قرار میگرفتند اهمیت چندانی ندارد بااینهمه رخدادهایی مانند جنگ و دفاع هنوز هم از این قابلیّت برخوردار هستند که وقفه کوتاهی در فراموشی سیالی که در آن غوطهور هستیم ایجاد کنند.
تجاوز ارتش رژیم صهیونیستی به ایران و دفاع 12 روزه ملّی ایرانیان در مقابل این تجاوز یکی از همین فرصتهای کوتاه برای بازگشتن به پرسشهایی از جنس پرسشی هستند که من در ابتدای این نوشته مطرح کردهام. من تلاش میکنم تا در این یادداشت کوتاه ضمن پاسخدادن به معنای «معاصر بودن» مسئله تجاوز اخیر رژیم اسرائیل به ایران را در افق فهمی که از انقلاب مشروطه دارم مورد بررسی قرار دهم.
مسائل مشروطه پرسشهای معاصر هستند
معاصر بودن یعنی مسائل مشترک داشتن. فقط در چنین معنایی است که میتوانیم ادعا کنیم برای ما انقلاب مشروطه رخدادی معاصر است. یعنی مسائل و پرسشهایی که در آن جاری بودند هنوز هم برای ما مسائلی تازه هستند. این ادعا وقتی معنادارتر میشود که مسائل مشروطه را بهشکل معناداری در کنار موضوعاتی قدیمیتر، بهویژه با آنچه بهعنوان «پرسش عباس میرزا» میشناسیم، قرار داده باشیم. موضوع پرسشی که عباس میرزا در مقابل ما قرار میدهد، ربط معلومی با ایده دولت دارد. پرسش عباس میرزا ازجمله پرسشهای بنیادینی است که ما را به اندیشیدن درباره خود، بهعنوان یک واحد سیاسی وا میدارد: پرسش او پرسش فرماندهای شکستخورده است که نمیتواند پاسخ مناسبی برای شکستی که در میدان نبرد متحمل شده است، ارائه کند.
پرسش عباس میرزا در بالای جریان تاریخ سیاسی ایران معاصر قرار دارد. ازاینجهت هر رخدادی را که بهنحوی به این پرسش مربوط باشد، میشود بهعنوان چیزی معاصر در نظر گرفت. این دو رخداد نسبت مشخصی با روند تاریخی شکلگیری و بسطِ دولت جدید در ایران معاصر دارند. وقتی عباس میرزا از دلایل شکست میپرسد، و جایی که مردم، علما و مجموعهای از روشنفکران در تقلای دستپیداکردن به حکومت قانون هستند، ایده ایران، بهعنوان یک واحد سیاسی جدید به اشکال مختلفی خود را نشان میدهد.
چه وقتی شاهزاده قاجار به نمایندگی از حکومت درباره شکستی جمعی میپرسد و چه وقتی خیابانهای تهران و شهرهای دیگر نقاط کشور با رؤیای دستپیداکردن به شکل جدیدی از حکومت به تکاپو افتادهاند، این ایران جدید، در مقابل صورتی نوین از واحد سیاسی است که بازیگردان صحنه تاریخ است؛ تاریخی که آبستن پیدایی و بسط صورت جدیدی از ایران و ایرانیبودن است. این موضوع هنوز بعد از گذشت بیش از 100سال، مسئله معاصر ماست.
ایران؛ جنگ، دفاع و اراده خودآیین سیاسی
اگر آنچه را از پرسش عباس میرزا تا انقلاب مشروطه آوردهام در کنار هم قرار دهیم، میتوانیم اینطور ادعا کنیم که مسئله اصلی ما از دیروز معاصر تا اکنون تحدید، حدود مادّی و محتوای روحانی دولت بوده است. موضوع مشترکی که ایرانیان در هر دوره از تاریخ معاصر خود بهشکل خودانگیختهای حول محور آن به توافق رسیده و در راه آن دست به اقدامی مشترک زدهاند. به این اعتبار میشود مسیری تاریخی را از دیروز عباس میرزا تا امروز جمهوری اسلامی ایران ترسیم کرد که در آن ایران در سایه ظهور شکل جدیدی از اراده خودآیین سیاسی، در میان کسانی که هویت سیاسی خود را به اعتبار آن تعریف میکنند، بهطور همزمان به خود شکل بخشیده و از خود دفاع کرده است.
این موضوع هم در دفاع مادّی نیروهای نظامی ما در جریان دفاع ملّی 12روزه اخیر خود را نشان میدهد، هم میشود آن را در بسیج خودانگیخته مردم، در مقام شهروندان دولت ایران، حول محور مسئله بنیادین دفاع از واحد سیاسیای که از آن خود میدانند، مشاهده کرد. ازاینقرار آن موضوع بنیادینی که برای ما بهعنوان مبنایی برای معاصر بودن عمل میکند، موضوع دولت بهعنوان واحد سیاسی جدید است؛ ارادهای خودآیین که درباره حدود مادی و محتوای روحانی خود تصمیم میگیرد.