ماهیت پیشاسیاسی ایران/آیا دفاع از وطن دفاع از نظام سیاسی مستقر است؟
پیدایش نظریه دولت در قرن هفدهم درواقع طلیعه شکلگیری پدیده جدیدی است که آن را امروز دولت ـ ملت مینامیم. چه بر دولت تکیه کنیم و آن را آفریننده ملت بدانیم و چه بر ملت تأکید کنیم و آن را آفریننده دولت بدانیم، وطن در هر دو صورت به عارضه فرعی امر سیاسی بدل میشود؛ یا ملت، واحدی اصلی است و دولت، برآمده از آن یا دولت، واحد اصلی است و ملت، برآمده از آن.

بر فراز جایگاه سر به فلک میکشد، و از همان جایگاه چشم میپوشد/ اوست آنکه برایش نابودگان همواره هستند/ از برای خطر کردن (سوفوکل)
یکی از پرسشهایی که در جنگ 12روزه در برابر ایرانیان قرار گرفت این بود: آیا دفاع از وطن درنهایت دفاع از نظام سیاسی مستقر است؟ آیا چیزی به نام وطن بدون دولت وجود دارد؟ شاید در اکثر جنگها این پرسش به نحوی پرسیده میشود. خصوصاً در میان روشنفکران که معمولاً منتقد دولتها هستند و پیدا و پنهان رسالت خویش را دفاع از اصول روشنگری میدانند؛ عقل و آزادی. واقعیت این است که فلسفه سیاسی مدرن دستکم در نسخه لیبرال خود تمایل دارد وطن و دولت را یکی کند: برای هابز جامعه هنگامی معنا پیدا میکند که حاکم آن را بازنمایی کند.
حاکم در اینجا میتواند شخص شاه باشد یا انجمنی از افراد، اما مفهوم بنیادین همان است؛ حاکم جامعه را بازنمایی میکند و بدون آن جامعه وجود ندارد، تنها تودهای از افراد وجود دارد (بنگرید به فصل ۱۶ لویاتان). این سرآغاز «ماجرای بازنمایی» در اندیشه سیاسی مدرن است. روسو علیه آن شورید و قاعده هابز را معکوس کرد؛ این مردم هستند که به حاکم فرمان میدهند و او را مشروع میسازند. اما حتی روسو هم اصل نظریه هابز را حفظ میکند.
فرعیشدن وطن در نظریه دولت ـ ملت
پیدایش نظریه دولت در قرن هفدهم درواقع طلیعه شکلگیری پدیده جدیدی است که آن را امروز دولت ـ ملت مینامیم. چه بر دولت تکیه کنیم و آن را آفریننده ملت بدانیم و چه بر ملت تأکید کنیم و آن را آفریننده دولت بدانیم، وطن در هر دو صورت به عارضه فرعی امر سیاسی بدل میشود؛ یا ملت، واحدی اصلی است و دولت، برآمده از آن یا دولت، واحد اصلی است و ملت، برآمده از آن.
فلسفه سیاسی مدرن در تمام شاخههای آن چیزی جز بسط فلسفه سوژه نیست. این سوژه گاه «حاکم»، گاه «مردم» یا «ملت»، گاه «طبقه» و گاه «نژاد» است. بسته به اینکه شما چه سوژهای را اصیل بدانید و حق تأسیس سیاست را به آن بدهید سایر عناصر به ضمائم و ظهورات آن بدل میشوند. به بیان دیگر، در نظریههای رقیب لیبرالیسم، یک سوژه سیاسی جانشین سوژه سیاسی دیگر میشود. اگر در هابز حاکم، سوژه سیاسی است، در مارکسیسم طبقه کارگر به سوژه بنیانگذار بدل میشود و در نازیسم، نژاد و رهبر آن. در تمام این نظریهها، زمینی که سوژه مؤسس امر سیاسی در آن ریشه دارد، ناپرسیده و نااندیشیده باقی میماند. آیا شایسته نیست بپرسیم پیش از دولت، پیش از ملت و پیش از طبقه چه چیزی هست؟ چه چیزی امکان ظهور دولت یا ملت یا طبقه یا نژاد یا سایر سوژههای سیاسی را میدهد؟
ماهیت پیشاسیاسی پولیس نزد هایدگر
فلسفه سیاسی مدرن همچون صورتی از متافیزیک قادر به طرح چنین پرسشی نیست چراکه تمام این پدیدهها، (دولت، ملت، طبقه و نژاد) در قلمروی هستندگان جای میگیرند و پرسش بنیادی از هستی آنها خارج از قلمرو امکانات علم سیاست مدرن است. اینجاست که باید به متفکری رجوع کنیم که بیش از همه امکان طرح پرسش هستی را احیاء کرد. هایدگر در درسگفتاری درباره شعر Der Ister هولدرین با پرسش هستیِ پولیسِ یونانی مواجه میشود (Gesamtausgabe, 53). او در بخشی از این درسگفتار تحلیلی عرضه میکند که میتوانیم آن را «پدیدارشناسی پولیس» بخوانیم.
بحث هایدگر اگرچه بسیار مختصر است اما کلیدهایی مهم برای واسازی مفاهیم بنیادین فلسفه سیاسی به دست میدهد. او در ضمن تأویل شعری از سوفوکل که در ابتدای این نوشته آوردیم، میپرسد: ماهیت پولیس چیست؟ هایدگر ابتدا معنای مرسوم پولیس را یادآوری میکند. میدانیم که واژه «پولیتیک» بهمعنای سیاست، ریشه در واژه پولیس دارد: سیاست (پولیتیک) یعنی امور مربوط به پولیس. درواقع به این معنا تمام پولیس به ساحتی سیاسی مبدل میشود.
هایدگر ضمن تأویل شعر سوفوکل بهمعنای ریشهایتر پولیس رجوع میکند و از این رو آن را در این شعر به جایگاه (Stätte) ترجمه میکند. پولیس در این تأویل، جایگاه اقامت تاریخ آدمی است، نه دولت است و نه شهر و نه هیچ شکلی از نظم سیاسی، که وحدت جهانی تاریخی است که امکان ظهور مردم، حاکمان، سرداران، خدایان، معابد، جشنها، بازیها، شاعران و متفکران را میدهد و از همه مهمتر جایگاه تقدیر است که تاریخ را متعین میکند.
هایدگر از این رهگذر از ماهیت پیشاسیاسی پولیس پرده برمیدارد. پولیس پیش از آنکه نظمی سیاسی باشد، محلی برای ظهور تقدیر تاریخی و جهان تاریخی است. قطبی است که اقامت آدمی حول آن میچرخد و متکی به آن است. این هستی بنیادین پولیس امری است پیش از ظهور هرگونه امر سیاسی. هایدگر اینچنین به سرچشمه مفاهیم بنیادین فلسفه سیاسی برمیگردد و ماهیت پیشاسیاسی پولیس را آشکار میکند.
تقدم امر ایرانی بر دولت مستقر
اگر به تاریخ ایران رجوع کنیم، چیزی را که میتوانیم قریب به مفهوم پولیس در معنایی که ذکرش رفت بیابیم، مفهوم ایران یا درستتر بهقول هانری کربن امر ایرانی res iranica است. دقیقاً در پرتو تأویل پدیدارشناسانه هایدگر از ماهیت پیشاسیاسی پولیس، ماهیت پیشاسیاسی امر ایرانی روشنتر میشود؛ امر ایرانی فرّار است، یکبار برای همیشه به چنگ مفهوم درنمیآید، گاهی در نسبت با واحدی سیاسی است و گاهی حکایتی تمثیلی در منظومهای عرفانی. امر ایرانی، تقدیر تاریخی و وحدت جهانی مشترک است.
ایران گاه معنایی دینی داشته است، گاه سیاسی و گاه رنگی عرفانی به خود گرفته است. اسطورههای حماسی که در نسبتی مستقیم با سیاست بودهاند گاه در منظومههای عرفانی معنایی رمزی به خود گرفتهاند و برعکس رمزهای عرفانی خود عامل تدوام حیات مشترک و جمعی بودهاند، بنابراین اثری سیاسی داشتهاند. این رفت و برگشت امر ایرانی در جهان ظاهر و باطن، آشکارا ماهیت پیشاسیاسی آن را مینمایاند؛ امر ایرانی بر دولت مستقر و هر واحد سیاسی مقدم است. ایران آن جایگاه و آن مسکن مألوفی است که امکان ظهور مردمان، پادشاهان، سرداران، وزیران، کاخها، حماسهها، نقالان، آتشکدهها، مسجدها، بازارها، باغها، کشتزارها، رقصها، قالیها، موسیقیها، شاعران، عارفان، حکیمان، دهکدهها، شهرها، بناها و کوچهها را داده است.
این ایرانِ پیشاسیاسی است که امکان ظهور ایران بهمثابه واحد سیاسی و دولت ـ ملت را داده است. آنچه در طول تاریخ میبینیم این است که چه واحدی سیاسی بهنام ایران باشد، چه نباشد، درکی از امر ایرانی به انحای گوناگون وجود دارد. وطن در این معنا امری پیشاسیاسی است و محل ظهور تقدیر تاریخی ما، دفاع از آن به وجود یا عدم هیچ دولتی گره نخورده است، وطن شرط ظهور سیاست است و نه عارضه فرعی آن، چیزی که درک آن برای آگاهی سیاسی مدرن که تنها در صورت دولت ـ ملت میاندیشد غیرممکن است. دولتها، فرماندهان، دینها و سنتها همگی ظهورات این وحدت جهان تاریخی هستند که امر ایرانی نام دارد.
دولتها میتوانند جبار یا عادل باشند، اما امر ایرانی همچون وطن در عالم ظاهر یا باطن تجلیات خود را دارد. آنچه باید از آن دفاع کرد همین جایگاهی است که محل و مقام ظهور تقدیر تاریخی ایران است. از سوی دیگر، وطن در این معنا جایگاهی است برای مقاومت. دولت مدرن میکوشد مفهوم وطن را به چنگ آورد، دولت صریح یا ضمنی میگوید؛ وطن منم! اما وطن در معنای پیشاسیاسی خود بهطور مطلق در مفهومی عقلانی به چنگ نمیآید و از همین رو وطن منزلگاهی است که سکونت در آن همیشه از شهروند دولتی خاص بودن، فراتر میرود. جهان زیسته ایرانی، خاکی است که دولتها ـ چه عادل، چه جبار ـ در آن روییدهاند و از این رو فقط با بازگشت به آن خاک و پروردن دوبارهاش است که میتوان گیاهی نو رویاند.