| کد مطلب: ۴۱۴۵۸

روایت، خود میدان نبرد/نگاهی تحلیلی به چارچوب‏‏‌های روایی دانشمندان هسته‌ای در رسانه‏‌های غربی: از قهرمان‌سازی اوپنهایمر تا ترور نخبگان ایرانی

در سال ۲۰۲۳، فیلم زندگی‌نامه‌ای و حماسی «اوپنهایمر» ساخته کریستوفر نولان، نزدیک به یک میلیارد دلار فروش داشت و «پدر بمب اتم» را شخصیتی پیچیده، تراژیک و قهرمان به تصویر کشید

روایت، خود میدان نبرد/نگاهی تحلیلی به چارچوب‏‏‌های روایی دانشمندان هسته‌ای در رسانه‏‌های غربی: از قهرمان‌سازی اوپنهایمر تا ترور نخبگان ایرانی

در سال ۲۰۲۳، فیلم زندگی‌نامه‌ای و حماسی «اوپنهایمر» ساخته کریستوفر نولان، نزدیک به یک میلیارد دلار فروش داشت و «پدر بمب اتم» را شخصیتی پیچیده، تراژیک و قهرمان به تصویر کشید؛ میهن‌پرستی که برای نجات جهان با نازی‌ها مسابقه داد، اما عاقبت مخلوقش هم خودش، هم جهان را به ورطه وحشت کشاند و جهان را وارد عصری جدید کرد. در دنیای واقعی، چند دهه بعد، تجاوزی آشکار به خاک ایران صورت گرفته و دانشمندان هسته‌ای‌اش یک به یک قربانی ترور کور رژیم صهیونیستی می‌شوند.

حذف سیستماتیک افرادی که در سنگر دانش حضور دارند و با  بهره‌گیری از ظرفیت‌های فناوری هسته‌ای می‌خواهند به کشور خود و مردمانش خدمت کنند. اسرائیل در یکی، ‌دو دهه اخیر تعداد زیادی از دانشمندان هسته‌ای ایران را ترور کرده که اغلب در رسانه‌های بین‌المللی به‌عنوان اقدامی ضروری برای دفاع پیشگیرانه و نه جنایت، چارچوب‌بندی شده‌اند. این دوگانگی، چگونگی ساخته‌شدن، انتشار و مصرف‌شدن روایت‌های جنگ، قدرت و امنیت ملی در دنیای مدرن را پیش روی ما قرار می‌دهد.

این پرسش که چرا سازنده بمب یک ملت، قهرمانی سینمایی است درحالی‌که دانشمند ملتی دیگر، هدفی مشروع برای ترور شناخته می‌شود، گرچه از یک طرف به میزان زیادی به سازوکار حاکم بر روابط بین‌الملل مرتبط است، نظریه‌های رسانه و شکل‌دهی به افکار عمومی نیز در آن دخیل است؛ نظریه‌هایی که تفاوت را نه در کنش علمی، بلکه در قدرت تعریف زمینه، کنترل روایت و تعیین این‌که چه کسی یک بازیگر مشروع و چه کسی یک تهدید وجودی است، می‌بینند.

کشفی بزرگ برای نجات جهان

تصویر قهرمانانه از جی. رابرت اوپنهایمر از بستر تاریخی و اخلاقی که کار او در آن انجام شد، یعنی جنگ جهانی دوم، جدایی‌ناپذیر است. در آگاهی غربی، جنگ جهانی دوم، فراتر از یک جنگ، رویداد اخلاقی بنیادین علیه شرارت بی‌چون‌وچرای فاشیسم بود که به‌شکل جنگ خوب فهم می‌شد. این طرز تلقی، توجیهی عقلانی و اخلاقی برای «پروژه منهتن» را فراهم آورده بود.

درواقع روایت پروژه منهتن مسابقه با زمان بود. ترس اصلی، همانطور که آلبرت اینشتین در نامه سال ۱۹۳۹ خود به روزولت بیان کرد، این بود که آلمان‌ها، با دانشمندان برجسته خود مثل ورنر هایزنبرگ، پیش از جبهه متفقین به بمب اتمی دست یابند. این چارچوب‌بندی، پروژه را از یک اقدام تهاجمی به یک اقدام دفاعی فوری و وجودی تبدیل می‌کند. در این روایت، اوپنهایمر و تیم‌اش نه جنگ‌طلبانی جیره‌خوار دولت، که سربازان علمی در خط مقدم جنگ بر حق بودند که برای جلوگیری از یک سناریوی آخرالزمانی تلاش می‌کردند. آنچه نولان هم در فیلم اوپنهایمر استادانه و به‌خوبی نشان می‌دهد، همین فشارها و تلاش‌های دیوانه‌وار گروهی از دانشمندان و سیاستمداران برای شکست دادن است.

اگر فیلم را تماشا کرده باشید، می‌دانید که اوپنهایمر بعد از موفقیت در ساختن بمب اتمی، دچار عذاب وجدان شد و از اینکه نابودگر دنیا لقب گرفت، رنج می‌کشید. در روایت غربی و حتی در فیلم نولان، هیچ ابابی از به تصویر کشیدن پیامدهای هولناک ساختن بمب و بن‌بست‌های اخلاقی خالق آن وجود ندارد و اوپنهایمر با وجود تعارضات درونی و پشیمانی تلویجی‌اش هرگز  به شخصیتی شرور تبدیل نمی‌‌شود. برعکس او به‌عنوان قهرمانی تراژیک شناخته می‌شود که با هوش و قریحه بی‌نظیر و جاه‌طلبی و میهن‌پرستی الگووار خود، به یک چالش تاریخی بین‌المللی پاسخ درست می‌دهد.

در اینجا موفقیت آنچنان برجسته و در بستر زمان فهم، تفسیر و بازتاب می‌یابد  که زندگی کردن قهرمان با بار وحشتناک دستاورد خود مطلقاً اهمیتی ندارد و ‌ای‌بسا که نکوهش هم می‌شود. این چرخش روایی بسیار دقیقی است. به‌گونه‌ای‌که در جلسه رسیدگی به صلاحیت امنیتی‌اش در سال ۱۹۵۴ اوپنهایمر به این دلیل تجلیل می‌شود که مردی درخشان بود که در زمان بحران، کاری را که کشورش از او خواسته بود، انجام داد و حالا که با پیامدهای اخلاقی آن دست‌وپنجه نرم می‌کند هم اهمیتی ندارد. 

امنیت در دل کلمات ساخته می‌شود

درحالی‌که داستان اوپنهایمر به یک تراژدی قهرمانانه تبدیل می‌شود، روایت دانشمندان هسته‌ای ایرانی صرفاً تهدید است. اگر اوپنهایمر مردی باوجدان بود که در پیچ‌و‌تاب مسئولیت گرفتار شد و با قدرت علم، مخلوقی خلق کرد که دست آخر خودش را هم بلعید، اما در همین جهان و چنددهه بعد، چهره‌ دیگری از دانشمندان هسته‌ای ساخته می‌شود که هیچ نشانی از چهره‌ انسانی اوپنهایمر ندارد؛ دانشمند ایرانی، مهندسی که در آزمایشگاه یا دانشگاهی در تهران یا کرمان یا شیراز مشغول پژوهش است، ناگهان در قاب رسانه‌ها به هدف مشروع تبدیل می‌شود.

او نه دانشمند، که تهدید است؛ و اگر روزی در پیچ کوچه‌ای یا در کمین جاده‌ای با بمب‌گذاری یا شلیک یک تک‌تیرانداز یا پهپادی انتحاری ترور شود، خبرگزاری‌ها او را با عدد و کد عملیات می‌شمارند، نه با اسم کوچک و دفتر یادداشت‌هایش. راز این وارونگی را مفهوم امنیتی‌سازی توضیح می‌دهد؛ نظریه‌ای که مکتب کپنهاگ در مطالعات امنیتی پرورده است تا بگوید امنیت، واقعیتی مطلق نیست و امنیت را نمی‌توان مثل دنیای پیرامون‌مان اندازه گرفت و محاسبه کرد.

امنیت ساخته می‌شود، آن هم از دل روایت‌ها و از دل کلمات. یک سیاستمدار، یک دولت، یک رسانه؛ کافی است کسی بتواند موضوعی را با قدرت کلام به تهدیدی وجودی تبدیل کند و از آنجا به‌بعد، راه برای هر اقدامی خواه تحریم و حمله نظامی باشد، خواه ترور و تجزیه سرزمینی باز می‌شود. چارچوبی که نشان می‌دهد چطور می‌توان موضوعی را که ذاتاً فنی‌ است، به تهدیدی وجودی تبدیل کرد؛ در اینجا سازه‌ا‌ی اجتماعی است و زمانی یک موضوع شکل تهدید امنیتی به خود می‌گیرد که عاملی با شرح وظیفه و تخصص‌اش در امنیتی‌سازی است، با قدرت کلامی خود، مخاطبان را متقاعد کند که خطر و تهدیدی عمیق علیه نظم و موجودیت ارزشمند فعلی شکل گرفته است. درنتیجه از دل همین روایت، اقداماتی خارج از قواعد و نرم‌های سیاسی بین‌المللی منطقی و حتی لازم جلوه داده می‌شود.

درباره برنامه‌ی هسته‌ای ایران، عوامل امنیتی‌ساز اصلی، ایالات‌متحده و اسرائیل هستند. برای دهه‌ها، کار اصلی رهبران سیاسی و مقام‌های امنیتی آن‌ها شرکت فعالانه در همین «عملی گفتاری» بوده است. آنها بی‌وقفه برنامه‌ ایران را نه به‌عنوان یک موضوع فنی مرتبط با رعایت قواعد و مقررات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و حق ذاتی، که شمشیر داموکلسی بالای سر اسرائیل و نظم جهانی ترسیم کردند. آمریکا و اسرائیل، این روایت را ساختند؛ با دیگری‌سازی مستمر. ایران شد دولت غیرعقلانی، منزوی و غیرقابل‌اعتماد. همان کشوری که بازدارندگی متعارف برایش کار نمی‌کند، چون منطق و عقلانیت‌اش با دیگران فرق دارد.

در این روایت ساخت‌و‌ساز گفتاری حیاتی است؛ زیرا بر این فرض استوار شده بازدارندگی که مبنای کارآمدی برای استراتژی هسته‌ای دولت‌های مختلف است، درباره ایران به تهدیدی آخرالزمانی تبدیل شد. درحالی‌که اوپنهایمر در چارچوب یک جنگ جهانی اعلام‌شده علیه دشمنی دولتی فعالیت می‌کرد، دانشمندان ایرانی در بستری مبهم‌تر از برنامه‌‌های مخفیانه و سوءظن بین‌المللی کار می‌کنند. عنصر بنیادین این روایت اسرائیلی و غربی، برقراری رابطه جز به کل میان دانشمندان هسته‌ای و کشور ایران به‌‌مثابه یک «دولت سرکش» و توجیه‌گری برای حذف فیزیکی آن‌هاست.

برخلاف ایالات‌متحده در دهه ۱۹۴۰، که یک قدرت بزرگ شناخته‌شده در حال جنگی متعارف بود، تلاش ایران و دانشمندان آن برای دستیابی به توانایی هسته‌ای نه به یک اقدام مشروع، که حرکتی ذاتاً تهاجمی و خطرناک توسط یک بازیگر غیرمنطقی تلقی می‌شود. بنابراین خودِ برنامه نامشروع تلقی شده و افرادی که آن را ممکن می‌سازند نیز چنین هستند. در این روایت ترور دانشمندان هسته‌ای ایران نه یک اقدام جنگی، بلکه اقدامی پیشگیرانه صورت‌بندی می‌شود که تمایز و تفاوت ماهوی و بنیادین با تجربه اوپنهایمر دارد. 

انسان‌زدایی از هدف و مسئله ترور

امنیتی‌سازی موفق برنامه‌ هسته‌ای ایران اثری عمیق داشت: اقداماتی که پیش‌تر غیرقابل‌تصور بودند را نه‌تنها مشروع، بلکه ضروری و حتی عاقلانه جلوه می‌دهد. در منطق نظریه‌ امنیتی‌سازی، بازیگران اجازه دارند از محدودیت‌های نهادی و عرف‌های بین‌المللی توافق‌شده رها شوند در عمل این یعنی تحریم‌های فلج‌کننده برای درهم‌شکستن اقتصاد ایران، جنگ‌های سایبری پیچیده نظیر ویروس استاکس‌نت که سانتریفیوژهای هسته‌ای را فیزیکی تخریب کرد و حمله مستقیم و ترور هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده. ترور دانشمندان هسته‌ای ایرانی اوج این ضرورت‌های عملیاتی گفتمان امنیتی‌سازی است.

اما نقش رسانه‌ها اینجا حیاتی است. پوشش خبری این ترورها بخش جدایی‌ناپذیر امنیتی‌سازی است. در اینجا اقدام به حذف فیزیکی، انتخاب منطقی برای مواجهه با تهدیدی وجودی، بسته‌بندی رسانه‌ای می‌شود و انعکاس می‌یابد. به زبانی دیگر، انسان‌زدایی از هدف مولفه‌ای کلیدی در روایت محور اسرائیلی- غربی از کشتن نخبگان علمی ایران است. برخلاف فیلم اوپنهایمر که نولان کوشیده با نمایش هدفمند آشفتگی‌های درونی او، بر جذابیت سینمایی اثر بیفزاید، از دانشمندان ایرانی مطلقاً در رسانه‌های غربی چنین تصویری ساخته نمی‌شوند.

در چنین فضایی دانشمندان ایرانی به‌ندرت انسان‌انگارانه روایت می‌شوند. آن‌ها در رسانه‌ها نه به‌عنوان انسان‌هایی با خانواده، انگیزه‌های شخصی یا دغدغه‌های علمی، بلکه فقط در قالب «اهداف» و «اجزای برنامه تهدیدآمیز» بازنمایی می‌شوند. هر نامی که از فهرست دانشمندان ارشد هسته‌ای پاک می‌شود، در رسانه‌ها به‌عنوان ضربه‌ای بزرگ جشن گرفته می‌شود و هیچ‌کس هم نمی‌پرسد این آدم‌ها که بودند و چه در سر داشتند؟ خانواده‌هایشان چه رنج‌هایی متحمل می‌شوند و اصلاً چرا باید کشته شوند. رسانه نقش‌اش را بازی می‌کند.

رسانه، ماشین بی‌انسان‌سازی است. دانشمند ایرانی نه انسان است، نه قهرمان، نه پشیمان؛ او در یک طیف و بردار تهدید قرار می‌گیرد که باید به هر قیمتی، با هر ابزاری و به هر شیوه شنیع و غیرانسانی حذف شود. در این گفتمان، دانشمند ایرانی تجسم تهدید است، نه یک فرد. ما چیز زیادی از زندگی، انگیزه‌ها یا محاسبات اخلاقی‌شان نمی‌دانیم و شخصیت‌های تراژیکی نیز نشان داده نمی‌شوند که با وجدان‌شان دست‌وپنجه نرم ‌کنند؛ برعکس به‌عنوان مهره‌هایی بی‌چهره در یک ساختار ذاتاً تهدید‌گر (به‌زعم خودشان) به مخاطب معرفی می‌شوند. 

این غیرشخصی‌سازی رسانه‌ها تصادفی نیست، بلکه پیوست ضروری و عنصر اجتناب‌ناپذیر امنیتی‌سازی است. برای اینکه افکار عمومی در غرب یا منطقه، ترور این افراد را بپذیرد یا دست‌کم نسبت به آن بی‌تفاوت بماند، لازم است قربانی نه یک اوپنهایمر مدرن، بلکه یک جزء خطرناک دیده شود. روایتی که انسانیت آن‌ها را از بین می‌برد، درواقع مجوز اخلاقی و روانی اقدام نظامی را فراهم می‌کند؛ ترور قابل‌قبول می‌شود، چون قربانی از پیش در روایت عمومی حذف شده است. آنها نماد خود برنامه و کسانی‌اند که هویت‌شان به عملکردشان تقلیل می‌یابد.

داستان این دانشمندان توسط دشمنان‌شان روایت می‌شود؛ روایتی که جایی برای ظرافت یا تراژدی ندارد؛ روایتی که القاء می‌کند با ترور دانشمندان هسته‌ای، تهدیدی که این افراد نمایندگی‌اش می‌کنند، خنثی می‌شود و چه بهتر از این. درحقیقت نوعی «شی‌ءانگاری انسانی» چاشنی حذف فیزیکی می‌شود تا پذیرش عمومی روایت آسان‌تر و باورپذیری آن دوچندان شود. در این روایت دانشمندان ایرانی از انسانیت تهی می‌شوند تا عمل کشتن‌شان توجیه شود. کیست که نداند از نظر روانی، تأیید حذف یک هدف یا یک تهدید، آسان‌تر از تأیید قتل یک انسان است؟

چارچوب‌‌های قهرمان‌ساز و قربانی‌ساز

اگر این دو  روایت را درون ظرف و چارچوب رسانه‌ای مقایسه کنیم، تفاوت‌ها آشکارتر هم می‌شود. روایت اوپنهایمر و روایت دانشمندان هسته‌ای ایرانی، یک نمونه کلاسیک از چارچوب‌بندی رسانه‌ای است؛ جایی که رسانه‌ها تنها خبر را مخابره نمی‌کنند، بلکه از طریق برجسته‌سازی و انتخاب بخش‌هایی از واقعیت، روایتی خاص را می‌سازند. نظریه چارچوب‌بندی می‌گوید، هر داستانی را می‌توان به اجزای کلیدی تقسیم کرد؛ تعریف مشکل، علت، قضاوت اخلاقی و راه‌حل پیشنهادی. برای موضوع مورد بحث ما، که برخوردهای دوگانه ارج‌گذارانه و ترور دانشمندان هسته‌ای است، دو چارچوب وجود دارد.

در سمت اوپنهایمر، کلیدواژگانی مانند «امنیت ملی»، «دفاع در برابر استبداد»، «دستاورد علمی»، «معضل اخلاقی» برجسته شدند اما درباره ایران، جغرافیای فهم عمومی با این واژه‌ها تعیین می‌شود: «سلاح هسته‌ای»، «محور شرارت»، «تهدید وجودی»، «فعالیت مخفیانه» و «حمایت از تروریسم». به همین ترتیب باید یادآوری کرد که چنین چارچوب‌هایی بی‌طرف نیستند. دولت‌ها، عاملان و کارگزاران امنیتی و اطلاعاتی آن چنین مفاهیمی را انتخاب و ترویج می‌کنند و توسط رسانه‌های جریان اصلی و همسو تقویت می‌شوند. برای نمونه مقام‌های رسمی دولت اسرائیل به طور مداوم از چارچوب تهدید وجودی برای اشاره به فعالیت‌های هسته‌ای ایران استفاده می‌کنند که به‌راحتی از سوی سازمان‌های خبری آمریکایی و اروپایی نیز پذیرفته می‌شود.

در مقابل، تلاش‌های ایران برای چارچوب‌بندی برنامه‌اش به‌مثابه نهضتی علمی و صلح‌آمیز، به دیده تردید نگریسته می‌شود و برچسب «پروپاگاندا» یا «فریب جهانی» می‌‌خورد.  اگر اوپنهایمر در روایت‌سازی غربی از چارچوب علاقه انسانی بهره می‌برد و تمرکز بر بحران‌های اخلاقی، روابط پیچیده و رنج درونی اوست و حتی با وجود نقشی که او در ساخت بمب اتم داشت، گناه‌اش با پشیمانی و حمایت بعدی‌اش از کنترل تسلیحات تلطیف و تطهیر می‌شود، برای ایران، چارچوبی جز امنیت وجود ندارد و دانشمند هسته‌ای ایرانی نیز داستانی برای تعریف ندارد؛ درواقع در چارچوب رسانه‌ای غرب، برنامه هسته‌ای ایران همیشه یک بازی با حاصل ضرب مجموع صفر است؛ یا او، یا ما. قدر مسلم چنین تناقضی به‌شکل تصادفی شکل نگرفته، بلکه اگر دقیق‌تر شویم معماری پنهانی را در آن می‌بینیم که ساختار روایت قهرمان‌ساز یا شروربین را امکان‌پذیر می‌کند. رسانه‌ها هم‌راستا با دولت‌هایشان زرادخانه‌ هسته‌ای یک کشور را نادیده می‌گیرند تا روایت تهدیدآمیز درباره ایران را زنده نگه دارند. بدون این سکوت، کل منطق مشروعیت‌بخشی به تحریم‌ها، حملات سایبری و ترورها فرو می‌ریزد.

چنین اختلافی میان نگرش قهرمان‌ساز و مشروع‌سازی ترور، محصول فرآیندی پیچیده و جنگی طولانی و مستمر است؛ جنگی که رسانه و ارتباطات، سلاح‌های اصلی آن هستند.  در این میان از نبود توازن قدرت فرهنگی و برتری یک روایت بر دیگری نیز باید یاد کرد. گرچه ما در اینجا بر متغیر رسانه‌ و مطبوعات دست گذاشته‌ایم و نقش انکارناپذیرشان را بررسی می‌کنیم، واقعیت این است که قدرتمندترین ابزار روایتگری، فرهنگ و صادرات فرهنگی و به‌تعبیر دقیق‌تر قدرت نرم است. آمریکا هالیوود را در اختیار دارد که خود یک ماشین جهانی ساخت روایت است و با جا انداختن تفسیرهای خاص از واقعیت‌های تاریخی و جاری، در شکل‌گیری فرهنگ عامه جهانی کارکردی قدرتمند ایفا می‌کند.

معادل ایرانی صنعت فرهنگ کجاست؟ درحالی‌که کشورمان دارای سینمای ریشه‌دار و معتبر و شناخته‌شده‌ای است، به‌دلیل نبود دسترسی جهانی، بودجه و شبکه نمایش و توزیع عملاً نه روایتی تولید می‌کند که مخاطبان غربی ببینند و در معدود مواردی هم که اثری ساخته می‌شود، در خوشبیانه‌ترین به‌عنوان پروپاگاندا معرفی می‌شود. فقدان این تقارن سبب می‌شود که داستان یک طرف با بالاترین استانداردهای هنری و به‌شکلی فراگیر روایت شود، درحالی‌که حرف و مقصود طرف دیگر به گزارش‌های خبری خشک و تحلیل‌های اغلب ناقص و نادرست کارشناسان امنیتی تقلیل یابد.

عاملیت‌های انسانی فهم روایت‌ها

هنگامی که از روایت‌های متضاد در دو برهه و دو بافت و زمینه تاریخی، سیاسی و امنیتی صحبت به میان می‌آید، عاملیت‌های فهم روایت یا همان مخاطبان هم تعیین‌کننده‌اند.  برای مخاطب غربی، داستان‌ اوپنهایمر بخشی از تاریخ فاتحان است که هویت ملی و حس میهن‌پرستی را تقویت می‌کند. این تفسیرهای خاص از واقعیت‌های تاریخی و جاری است که فرهنگ عامه جهانی را شکل می‌دهد و در چنین فضایی مخاطب آماده است تا از کسی که برای تأمین آزادی و امنیت‌شان تلاش کرده، قهرمان بسازند. بالطبع ابهام‌های اخلاقی نیز در  همین چارچوب قهرمانانه بنیادین قرار می‌گیرد. همین مخاطب وقتی پای رسانه‌ای می‌نشیند که درباره ایران می‌گوید، چیزی جز تصویر یک دشمن در ذهن‌اش شکل نمی‌گیرد.

برای مخاطب اسرائیلی اما جنس این تهدید فوری و وجودی است و اقدام پیشگیرانه با حمله به خاک و ترور دانشمندان و فرماندهان آن، مسئله‌ای برای بقای ملی است. خاطره هولوکاست و بی‌ثباتی ژئوپلیتیک دائمی منطقه، لنز قدرتمندی ایجاد می‌کند که با آن به برنامه هسته‌ای نگریسته می‌شود. برای بسیاری از اسرائیلی‌ها، دانشمندانی که روی این برنامه کار می‌کنند، رزمندگان دشمن هستند و حذف آنها یک اقدام مشروع برای دفاع از خود است. افکار عمومی به‌طور قاطع از چنین عملیات‌هایی حمایت می‌کند چراکه روایت، روایت بقا در برابر دشمنی است که قسم خورده آنها را نابود کند.

برای مخاطب ایرانی و ایضاً دیگران، روایت، روایت ریاکاری و نواستعمار است. از دیدگاه آنها، ایالات‌متحده تنها کشوری است که تابه‌حال از سلاح‌های هسته‌ای استفاده کرده و اسرائیل خود دارای زرادخانه هسته‌ای قابل‌توجه و اعلام‌نشده‌ای است درحالی‌که از پیوستن به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) خودداری می‌کند. از این منظر، ترور دانشمندان‌شان یک اقدام جنایتکارانه تروریسم دولتی است که برای محروم کردن ایران از حق حاکمیت خود برای پیشرفت فناورانه و دفاع از خود طراحی شده است. در این روایت آنهایی که ترور می‌شوند، شرور نیستند، بلکه شهیدانی‌اند که دولتی خارجی با استانداردهای دوگانه خشونت‌آمیز خود، آنها را به قتل رسیده است. این روایت البته طنین زیادی در بخشی از جهان دارد که نسبت به سیاست خارجی آمریکا و اسرائیل بدبین هستند.

موفقیت روایت‌ها در گرو پذیرش جمعی 

کوتاه اینکه روایت، خودِ میدان نبرد است. قدرت و توانایی ساخت یک سلاح هسته‌ای یا توسعه دانش هسته‌ای در برابر قدرت نوشتن داستان آن ناچیز است. تفاوت نه در فیزیک، که در چارچوب‌بندی و نابرابری در جهان روایت‌هاست. فراموش نکنیم موفقیت این روایت‌ها در گرو پذیرش جمعی است؛ چارچوب رسانه‌ای اوپنهایمر و چارچوب دانشمندان هسته‌ای ایرانی مؤثرند چون با باورهای فرهنگی و منافع ژئوپلیتیکی قدرت‌های غربی هم‌خوانی دارند. این دوگانگی روایی، بخشی از یک مدیریت افکار عمومی دقیق است که رضایت ضمنی یا حتی حمایت صریح از راهکارهای تجاوزکارانه و خشونت‌آمیز را ممکن می‌سازد.

به همین دلیل، شاید بتوانیم ادعا کنیم قصه‌ اوپنهایمر و روایت نخبگان هسته‌ای ایرانی، دو صفحه از یک کتاب‌اند؛ کتابی که این عنوان برای آن برازنده است: «چگونه یک داستان ساخته می‌شود تا جهان باور کند.» از سویی دیگر، باید پذیرفت تا زمانی که توازن و تقارن در قدرت بیان روایت‌های فرهنگی و سیاسی بر صحنه جهانی وجود نداشته باشد، ما همچنان در همین دنیا زندگی می‌کنیم؛ دنیایی که در آن، قهرمانان و نخبگان یک ملت، هدف مشروع ترور ملتی دیگر قرار می‌گیرند. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار