| کد مطلب: ۴۰۲۵
تئاتر شهری که مصرفش کردیم

تئاتر شهری که مصرفش کردیم

ما «باغ آلبالو» را از مهرماه سال ۱۳۵۱ آماده نمایش داشتیم اما از آنجا که افتتاح تئاترشهر به تعویق افتاد و به جای مهرماه آن سال، در بهمن‌ماه افتتاح شد

sepahmansoor faride

فریده سپاه‌منصور

بازیگر پیشکسوت تئاتر

ما «باغ آلبالو» را از مهرماه سال 1351 آماده نمایش داشتیم اما از آنجا که افتتاح تئاترشهر به تعویق افتاد و به جای مهرماه آن سال، در بهمن‌ماه افتتاح شد. آربی اوانسیان برای زنده نگه‌داشتن این نمایش، به تمرین آن در حضور تماشاگر در کارگاه نمایش پرداخت. درواقع ما در کنار رپرتوارهای ثابت کارگاه نمایش، از مهر تا بهمن‌ماه، به تمرین «باغ آلبالو» در حضور تماشاگر هم پرداختیم تا اجرای‌مان از تب‌وتاب نیفتد و در طول پنج ماهی که تا افتتاح تئاترشهر مانده بود رنگ‌وبوی کهنگی به خود نگیرد. اینطور شد که کاری که قرار بود شهریورماه یا درنهایت مهر اجرا شود تا بهمن‌ماه معلق ماند.
هشتم بهمن‌ماه 1351، هنگامی که قرار شد نمایش «باغ آلبالو» در حضور محمدرضا پهلوی و فرح دیبا اجرا و سالن اصلی تئاتر شهر با آن افتتاح شود، محوطه تئاتر شهر پر از ماموران امنیتی بود. نقشی که من در «باغ آلبالو» بازی می‌کردم در صحنه‌ای تفنگی قلابی در دست داشت و خاطرم هست بالای 10بار این اسلحه از من گرفته و چک شد. نکته‌ای که آن زمان، جلب توجه بسیار می‌کرد ایرادات آکوستیک سالن و مشکلاتی بود که برای رساندن صدای‌مان به تماشاگر، با آن مواجه بودیم. آن‌زمان، صدا به‌گونه‌ای در سالن اصلی می‌پیچید که ماموران هربار از زیرزمین تئاترشهر به سالن می‌دویدند چون گمان می‌کردند اتفاقی رخ داده است. مجموعه تئاترشهر، 50سال پیش با مبلغ 21میلیون تومان ساخته شد، هرچند به‌نظر ما که برای اولین‌بار روی صحنه‌اش رفتیم، به درد تنها چیزی که نمی‌خورد اجرای تئاتر بود. این ساختمان چنان ابهتی داشت که برخی تئاتری‌ها می‌گفتند جرأت عبور از کنارش را هم ندارند چه رسد به روی صحنه رفتن‌اش. تئاترشهر زمانی که افتتاح شد بسیار زیبا بود اما می‌دانستیم که مختصات یک سالن تئاتر خوب، در سالن اصلی آن رعایت نشده است.
خاطرم هست هنگام اجرای «باغ آلبالو» هر تمهیدی هم که می‌اندیشیدیم باز صدا در سالن می‌پیچید. درواقع صدا دومرتبه به گوش می‌رسید و دیالوگ‌های‌مان، با برخورد به دیوار انتهایی سالن، مجددا به خودمان که روی صحنه بودیم، برمی‌گشت. خاطرم هست برای محدود کردن محیط و کنترل ارتعاش صدا، دو استوانه سفید، یکی این سوی آوانسن (بخش جلویی صحنه) و دیگری، آن سویش گذاشته بودند و دو تاج، یکی متعلق به شاه و دیگری متعلق به ملکه روی‌شان قرار داده بودند. واکنش ما به‌عنوان بازیگر به این اتفاق آن بود که تماشاگران چگونه بازیگران را خواهند دید؟ با اعتراض ما بود که این دو استوانه برداشته شد و به‌جای آن دو مجسمه مدرن از حسین زنده‌رودی گذاشتند. هرچند بودن آن دو مجسمه هم نتوانست به کنترل ارتعاش صدا کمکی کند و درنهایت دیوارها را با قطعات چوبی کوچکی شبیه قوطی کبریت که اکنون هم قابل مشاهده است، پوشاندند تا این مشکل اندکی حل شود.
مشکل دیگر سالن اصلی مجموعه تئاترشهر، جاگذاری غلط نیم‌دایره صحنه و نیم‌دایره تماشاگر بوده و هست. به‌گونه‌ای که نیم‌دایره تماشاگر باید تبدیل به نیم‌دایره صحنه شود تا مشکل آکوستیک سالن کمتر به چشم بیاید. سِنِ این سالن به‌گونه‌ای است که هر میزانسنی در آن دهید باز بازیگرانی ماسکه می‌شوند و تماشاگرانی که در گوشه‌های آن می‌نشینند عملا چیزی جز ساق پای بازیگر نمی‌بینند. خاطرم هست یکی از مسئولان دولتی تئاترشهر، آن‌زمان، در پاسخ به اعتراض ما از این گفت که هرکدام از قسمت‌های این مجموعه، ازجمله درهای آن و تزئیناتش از کشوری آمده و برایش هزینه بسیار شده است. هرچند ما در دل می‌گفتیم چه فایده وقتی سالن اصلی این مجموعه، سالن اجرای تئاتر نیست و آن هزینه صرف هیچ شده است. من هنوز هم که هنوز است علاقه‌ای به رفتن روی صحنه سالن اصلی تئاترشهر ندارم، چون بابت همین ارتعاش صدا دچار سردرد می‌شدم و هنوز هم می‌شوم. مشکلی که هیچ‌گاه در تماشاخانه سنگلج با آن مواجه نشدم یا در مورد تالار وحدت با آنکه اساسا ویژه اجرای اُپرا طراحی شده است و نه اجرای تئاتر، برای رساندن صدایم به تماشاگر، نسبت به سالن اصلی تئاتر شهر، با مشکل کمتری مواجه بودم. مشکل دیگر سالن اصلی نداشتن عمق است، هرچند عرض آن بسیار است و همین باعث می‌شود شلخته به‌نظر برسد. مجموع این ایرادات موجب شده است این سالن، سالن محبوب من برای اجرای تئاتر نباشد و صحنه‌اش را صحنه تئاتر ندانم. شما به‌عنوان بازیگر، هنگام روی صحنه بودن در این سالن، تمام مدت باید مواظب باشید که صدای‌تان به تماشاگر برسد و دیگر بازیگران حاضر روی صحنه را ماسکه نکنید و برای همین می‌توان این سالن را مصداق، آفتابه‌لگن هفت‌دست، شام‌وناهار، هیچ دانست. براساس آنچه ما در تئاتر آموخته بودیم بزرگ‌ترین توهین بازیگر به تماشاگر آن بود که به‌گونه‌ای دیالوگ بگوید که تماشاگر متوجه نشود. اتفاقی که خارج از اراده ما و به‌وضوح در سالن اصلی تئاترشهر رخ می‌داد. به عقیده من، سالن اصلی تئاترشهر به‌هیچ‌عنوان قابل مقایسه با تالار سنگلج که آن زمان متعلق به هنرمندان اداره تئاتر بود، نبوده و نیست. احساسی که هنرمندان اداره تئاتر نسبت به سنگلج داشتند، هیچ‌گاه در ما نسبت به تئاترشهر به‌وجود نیامد. سالن دیگری که اجرا در آن برای من بر اجرا در سالن اصلی تئاترشهر، اولویت داشت سالن انجمن ایران- آمریکا بود که بعدها به کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان تبدیل شد. من دلم برای تئاتر شهرمان می‌سوزد هنگامی که می‌بینم تئاترشهرهای کشورهای دیگر با عمری بسیار بیش از این، همچنان پویا و زنده‌اند و تئاترشهر ما بسیار بیش از سنش می‌نماید و فرسوده‌تر از آن است که 50‌ساله به‌نظر برسد به‌گونه‌ای که درمجموع می‌توان گفت بسیار بیش و پیش از آنکه باید مضمحل، مستعمل و مصرفش کرده‌ایم.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

آخرین اخبار