سینما و نسلکشی غزه
مشغول تماشای فیلم «ضایعات جنگ»، اثر برایان دی پالما بودم. دیدن فیلم که تمام شد؛ به مصائب مردم ویتنام طی آن دوران فکر میکردم. تجاوز، کوچکترین این دردها بود.

مشغول تماشای فیلم «ضایعات جنگ»، اثر برایان دی پالما بودم. دیدن فیلم که تمام شد؛ به مصائب مردم ویتنام طی آن دوران فکر میکردم. تجاوز، کوچکترین این دردها بود. فیلمهای بسیاری از ویتکنگها ساخته شده است. رنجهایشان را مدیوم سینما تا حدود زیادی نشان داد. این درد برای طرف مقابل هم بود، آمریکایی که اسیر باتلاق ویتنام شده بود، بسیاری از نامدارانش از شرکت در جنگ خودداری کردند. محمدعلی کِلِی، از برجستهترین آنها بود که حتی باعث تعلیق فعالیت بوکسیاش شده بود. در فیلم «علی» ویل اسمیت به خوبی این انگاره نرفتن به ویتنام را بازی کرده بود.
در این افکار بودم که خبر رسید شهری در غزه بهکلی از نقشه حذف شده است. آن اندازه بمب رویش ریخته شد که از جغرافیای هستی دور افتاد و محو شد. خانهها ویران و زندگیها افسانه شد. ماندهام کدام مدیوم هنری میتواند این حجم از ویرانی و سبعخویی را نمایان کند. کدام وجدان بیآلایش در این عصر دیجیتال که روح و روان به سردی ارتباطات گرایش و شهرت دارد، حاضر است از دریچه دوربین سینما داستانش را بازگو کند. شاید پیشرفتهای تکنولوژی کار را برای کمپانیهای فیلمسازی راحت کرده باشد، به نسبت آن دورانی که درباره ویتنام و سیاستهای دولتهای وقت از آیزنهاور تا نیکسون، فیلم میساختند. ولی گویا اینبار ساختن ملودرامهای احساسی از این تراژدی قرن، شاذ و سخت شده است.
طرف ستیزهجوی جنگ که هیچگونه حاضر به مصالحه نیست، رژیمی است که پایههای ماندگاریاش منوط به سیاستهای دولتهای وقت آمریکاست. بعید است شرکتهای فیلمسازی آمریکایی با همه سازوکارهای آزادمنشانهای که در ساختارشان دارند، به این راحتیها بتوانند از درندهخویی بیبی و تیماش، سناریو بنویسند. بهحتم آنان در این سناریوهای احتمالی گوشهچشمی به حماس و گروههای فلسطینی هم دارند. ولی مگر چقدر میتوانند میزانسن و دکوپاژ را طوری صحنهآرایی کنند که فقط یک طرف مقصر جلوه کند؟ چطور میتوانند افکار عمومی دنیا را قانع سازند که این نبرد نابرابر از اصل داستانش چیست.
پرسشهایی از این دست با همه اظهارنظرهایی که سلبریتیهای آمریکایی دارند، کماکان این انتظار را تقویت میکند که بعد از پایان جنگ غزه، صورتبندی سینماییشان در چه راهی گام خواهد برداشت؟ آیا فیلمی چون گلدا ساخته میشود که حقایقی را حتی در لفافه به تصویر کشد؟ حقایقی که به صحرای سینا و جنگ یوم کیپور و سیاستهای اشغالگرانه اسرائیل و تبعات آن میپردازد که با فشار سیاسی هنری کیسینجر برای پایان این غائله همراه میشود. هرچند بهواسطه وسعت، بزرگی و امکانات سینمای آمریکا این انتظار از آنان میرود که دست به کار شوند ولی بهحتم لابیهای اسرائیلی هم بیکار نخواهند نشست و اگرسیستم آزادانه فیلمسازی آمریکا هم اجازه بیان حقایق را دهد، این روایت، به سامان رساندنش سخت خواهد بود.
ویتنام برای آمریکاییها مشقت داشت و این رنج و هماوردی سیاسی نظامی را تا حدود زیادی به پرده سینما آوردند؛ هرچند زیرکانه ولی گاهی میشد پلان و سکانسهایی از بیان و نظرهایهای گوناگون را هم در آن دید. اینجا اما نشان دادن تفنگ در ابتدای فیلم و شلیک کردن یا نکردنش، مابهازاهای فراوانی دارد. شان پن در فیلم ضایعات جنگ یک آمریکایی مغرور، جنگطلب و عاصی است.
او جز کشتن و شلیککردن کاری بلد نیست؛ همرزمش اما رگههایی از انسانیت دارد؛ انسانیتی که امروز در دنیای مدرن شاید کم ولی هنوز وجود دارد. سینمای بعد جنگ غزه و آثار مرتبط بدان میتواند درستی یا نادرستی آن را نمایان کند. تازه اگر همه اینها در تصور و خیال ما نباشد که منتظر فیلمهای این جنگ ویرانگر باشیم...