زندگی روی مرز واقعیت و خیال/نگاهی به رمان آدمهای زندگی قبلی نوشته فریبا وفی
فریبا وفی، شش سال پس از انتشار آخرین رمانش «روز آخر شورا»، با رمان «آدمهای زندگی قبلی»، بار دیگر به دوران اوجاش بازگشته است.

فریبا وفی، شش سال پس از انتشار آخرین رمانش «روز آخر شورا»، با رمان «آدمهای زندگی قبلی»، بار دیگر به دوران اوجاش بازگشته است. وفی بعد از رمانهای موفق «پرندهی من»، «ترلان»، «رویای تبت» و... در این رمان هم برای تنهایی، جستوجوی معنا در زندگی و روابط انسانی اهمیت ویژهای قائل است. محور اصلی داستان درباره زنی است که مدام با خاطرات گذشته و روابطاش دستوپنجه نرم میکند و سعی دارد به درکی جدید از هویت خود برسد.
او مثل مهاجری سرگشته، مدام میان گذشته و حال معلق است؛ نه میتواند از گذشته دست بکشد، نه توانایی دارد زندگی جدیدی را در موقعیتی متفاوت شروع کند. خاطرههایش را زیرورو میکند و در این جستوجو بهدنبال پاسخی برای سوالهایش میگردد. رمان در سه فصل روایت میشود که هر فصل شخصیت زن داستان، به خانهای جدید قدم میگذارد. با صاحبخانههایی روبهرو میشود که هرکدامشان با وجود ویژگیها و خلقوخوی متفاوت، با خلأیی دائمی دستبهگریبانند و آنها هم مثل خودش تلاش میکنند معنایی برای ادامهی زندگی بیابند.
نکات مشترک
شخصیت اصلی رمان «آدمهای زندگی قبلی» مثل بسیاری از قهرمانان زن داستانهای قبلی فریبا وفی، درگیر یافتن هویت و جایگاه خود در زندگی است. احساس تنهایی و ناتوانی در برقراری ارتباط عمیق با دیگران، مسئلهای است که ردپایش را در آثار قبلی این نویسنده هم میبینیم؛ شخصیتهایی که انگار درون دنیای خودشان گیر افتادهاند و حتی اگر بخواهند هم توانایی برقراری ارتباط با دیگران را ندارند. وفی در این رمان هم همان سبک روایی ساده و سرراست را حفظ کرده. از جملات کوتاه و توصیفهای عمیق استفاده میکند و روایتی ملموس از حالات روحی شخصیتهایش دارد. وفی در این رمان مدام از مرز میان حال و گذشته، واقعیت و رویا عبور میکند و بهقدری روی انتقالهای زمانی و مکانی مسلط است که مخاطب نه گم میشود، نه خط روایی داستان را از دست میدهد.
رویکرد انتقادی
در رمان «آدمهای زندگی قبلی» باز هم با مردانی خودرأی و خودخواه مواجهیم که نه درگیر مسئولیتهای زندگی میشوند، نه حاضرند واقعیتهای موجود را بپذیرند. چشم پدر شخصیت اصلی، مدام دنبال زنهای مختلف است، با خودخواهی تمام اجازه میدهد زن اول و زن آخر، در یک خانه کنارش زندگی کنند و حفرهای درون قلب هردو آنها میکارد که پُرشدنی نیست. خواهرهای او درگیر زندگی با مردهایی خودخواهند؛ مردهایی که آنقدر درگیر کار و زندگیاند که اصلاً زن و بچه را فراموش میکنند یا بهجای حل کردن مشکلات، خشونت را انتخاب میکنند، سپس پشیمان میشوند.
مسئله اصلی زن اما از مشکلاتش با همسرش نشئت میگیرد؛ مردی که مدام درگیر اصلاح کردن رفتار اوست، خرده میگیرد، تحقیر میکند و وقتی پای مشکلات به میان میآید، بدون ذرهای مسئولیتپذیری همهچیز را رها میکند و میرود. بهطوریکه زن پس از رفتن او، معنای زندگی را گم میکند. با وجود همهی این مسائل اما وفی در این رمان درگیر شعارهای ضدمرد مرسوم نمیشود، قضاوت نمیکند و اجازه میدهد مخاطبان با درک مجموعه شرایط با شخصیتها مواجه شوند. او درنهایت وضعیت را طوری پیش میبرد که زنهای داستانش مُهر انفعال را از پیشانی بردارند، از قیدوبندها بیرون بیایند و پایان روابط بیماری که به آنها آسیب زده است، نقطه بگذارند.
نگاه ویژه به مهاجرت
فریبا وفی در این رمان نگاه ویژهای به مهاجرت دارد. داستان از جایی شروع میشود که شخصیت اصلی در میدان الکساندر پلاتز برلین نشسته و بیاختیار اشکهایش سرازیر میشوند. آدمها از مقابلاش رد میشوند و بهخاطر گریهی او حتی یک لحظه هم نمیایستند. اصلاً نگاهش نمیکنند. بهقول خودش تصویر یک زن گریان، صحنهی جالبی نیست. هیچ ربطی به آنها ندارد. بیتفاوتی آنها احساس تنهاییاش را عمیقتر و واقعیتر میکند و حس تنهایی، غربت و نداشتن همدم را درونش آشکارتر. از ابتدا تا انتهای داستان، زن مدام در اندیشهی بازگشت است.
دلش میخواهد مثل زنهای همسنوسالش بنشیند توی خانه، پاهایش را دراز کند و نوهها را دورش بگیرد. دلش میخواهد شام حاضر کند، همه بیایند بخورند و بخندند. مدام از خودش میپرسد: «چرا اینجا هستم؟» برای یافتن پاسخ این سوال است که مدام به گذشته میرود و زندگیاش را تا لحظهای که چمدانها را به دست گرفته و راهی شده، مرور میکند. میداند در بازگشت هم کسی چشمانتظارش نیست. درواقع نویسنده بین گمگشتگی میان آدمهای غریبه در کشوری دیگر با گمشدن در خود، ارتباط معناداری ایجاد کرده است.
شخصیت داستان در نقطهای از زندگی، بهخاطر یک تصمیم اشتباه مسیرش را گم کرده و بعد از آن مدام دستوپا زده و هیچگاه نتوانسته است خود واقعیاش را پیدا کند. این حس گمگشتگی پس از مهاجرت پررنگتر شده و او را مثل یک شناگر ناشی به بخش عمیقتری از استخر کشانده است. نکته مهم اینکه برخلاف بسیاری از آثاری که در مذمت مهاجرت نوشته شده، وفی مهاجرت را نفی نمیکند و اتفاقاً معتقد است، آدم تا وقتی با خودش بیگانه باشد و با درونش به صلح نرسد، همهجای دنیا یک رنگ است.
پایانی برخاسته از دل داستان
«آدمهای زندگی قبلی» در سه فصل روایت میشوند و ما علاوه بر شخصیت اصلی داستان که از ابتدا تا انتها با ماجراهای زندگی او پیش میرویم، با ماجراهای سه زن دیگر به نامهای ایراندخت، اَنجی و نادین هم همراه میشویم؛ شخصیتهایی که هرکدام درگیر مهاجرت، فراموشی، ازدستدادن و میل به تغییر هستند. شخصیت داستان در مواجهه با زندگی هریک از این زنها، به تجربهای جدید درباره زندگی برمیخورد.
درست است که هیچکدامشان تنهاییاش را پُر نمیکنند، اما امکانی پیش رویش میگذارند تا رنج، ناتمامی و شکستهای آدمهایی از ملیتهای مختلف را ببیند و بپذیرد آنقدرها هم که فکر میکند، زندگی را نباخته است. شاید به همین دلیل است که در پایان دیگر حاضر نمیشود زیر بار تحمل خودخواهی طرف مقابلاش برود و زندگی را در خوشیهای ساده و مقطعی از جنس تخمه شکستن و معاشرتهای ساده جستوجو میکند.
آدمهای زندگی قبلی
نویسنده: فریبا وفی
انتشارات: نشر چشمه
قیمت: 350 هزارتومان