غایب همیشه حاضر/سانتا اویتا روایتی است هیجانبرانگیز از ساختهشدن اسطورهای بهنام اوا پرون
رمانی فوقالعاده مهیج که هر آن خواننده را با آمیزهای غریب از تلفیق سیاست و فرهنگ، تقدیر و تدبیر و خیال و واقعیت مواجه میکند.

آرژانتین فقط زادگاه اعجوبههایی چون مارادونا و مسی نیست؛ فراتر از آن، این خاک اصلاً انگار سرزمین عجایب است و برگهای دفتر تاریخ آن را که ورق بزنی، به فصلهایی فوقالعاده حیرتآور میرسی که فهمشان بهخصوص برای ما انسانهای خوگرفته به تردید در اسطورهها و یکی دانستنشان با خرافات، دشوار است. این حتی در یکی از عینیترین حوزههای زندگی یعنی اقتصاد هم که در آن اعداد بدون تعارف واقعیت را به صورت محققان پرتاب میکنند، صادق است.
همین پیچیدگیها بود که سیمون کوزنتس، اقتصاددان آمریکایی اهل بلاروس و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1971 را که ازقضا نقش مهمی در تبدیل اقتصاد به علم تجربی و شکلگیری تاریخ اقتصادی کمّی داشت، به این نتیجه رساند که چهار دسته کشور وجود دارد؛ توسعهیافته، در حال توسعه، ژاپن و آرژانتین. کوزنتس در سال 1985 درگذشت، اما مروری براخبار تحولات آرژانتین در دو دهه اخیر نشان میدهد که این کشور درگیر بیثباتی فلجکنندهای در سطوح سیاسی و اقتصادی بوده است؛
کشوری که 100 سال پیش و در زمان جنگ جهانی اول، متاثر از نیمقرن رشد اقتصادی مستمر، یکی از ثروتمندترین ممالک جهان بود، در دهههای 1970 و 1980 به زوالی همهجانبه رسید و سقوط ارزش پول ملی آن تا پیش از اصلاحات اخیر خاویر میلی، دههها ادامه داشت. این وضعیت اقتصادی را بگذارید در کنار نظام سیاسی کودتازدهای که نظامیان آرژانتینی را به تسخیر ساختار سیاسی توانا ساخته است. از 1930 که اولین کودتای نظامی رخ داد، تا نیمقرن بعد، سیاست آرژانتین وضعیتی معلق داشت میان دموکراسی و دیکتاتوری.
قدرتگیری خوان پرون
نمونهای از این وضعیت معلق را میتوان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مشاهده کرد، زمانی که نظامیان نگران از قدرتگیری چپها، ترجیح دادند با حمایت از سیاستمداری با سوابق نظامی بهنام خوان پرون، هم نگرانیها از افتادن حکومت به دست گروههای چپگرا را از بین ببرند و هم ساختار سیاسی را تحت سلطه خود نگاه دارند. پرون اما جدا از ائتلاف با نظامیان و جلبتوجه کلیسای کاتولیک، اهداف دیگری را نیز در سر میپرورانید و ترجیح داد پایگاه حمایت مردمی معناداری را با پشتیبانی از اقشار فقیر و طبقات پایین جامعه برای خویش فراهم آورد. چنین سیاستهایی که بر توزیع مجدد داراییها و ملیکردن صنایع مبتنی بود، از نظر مخالفان او چیزی جز مانورهای پوپولیستی نبود، اما نزد تودهها و کارگران آرژانتینی، بُعدی کاریزماتیک به این رهبر مقتدر میبخشید.
برآمدن اویتا
قدرتگیری پرون در این دوران البته بهتمامی مرهون کاریزمای او و سیاستهای تودهگرایانهاش نبود. فراتر از خوان پرون، آن شخصیتی که از نظر مردمان محروم تقدیس و پرستیده میشد، همسر خوان پرون بود؛ زنی بهنام اوا و معروف به اویتا که در کودکی در خانوادهای روستایی و فقیر به دنیا آمده بود. با تولدش البته پدر خانواده را ترک گفت و فرزندانش در محرومیتی دردآور بزرگ شدند. اوا در 15 سالگی به امید یافتن شغلی در رادیو، تئاتر یا سینما راهی بوئنوس آیرس شد اما در این مسیر کم مصیبت ندید.
در سالهای میانی دهه 1940 و در میانه دهه سوم زندگی، البته اوضاعش کمی روبهراه شده بود و اگرچه ستاره سینما نشده بود، اما مزه رهایی از فقر را میتوانست بچشد. وقوع زمینلرزهای در غرب آرژانتین و مرگ ششهزار نفر، اما مسیر متفاوتی را برای اوا پیش آورد. او به فراخوان خوان پرون که در آن زمان وزیر کار کشور بود، پاسخ مثبت داد و در خیابانهای بوئنوس آیرس به همراه سایر هنرمندان به جمعآوری کمک از مردم پرداخت. این تلاشها درنهایت به دیدار اوا و خوان انجامید و چونان معجزهای باورنکردنی، ناگهان همای سعادت بر دوش اوای جوان نشست.
او همسر پرون شد و در یاریگری او برای نیل به مناصب بالای سیاسی، همتی درخور مبذول داشت. بدینترتیب وقتی پرون به ریاستجمهوری رسید، اوا دیگر شخصیتی ناشناخته نزد رسانهها و تودهها نبود. برخوردها با اوا البته بهخصوص در آغاز، چندان محبتآمیز نبود. برعکس، فقر و نسب خانوادگیاش در کنار شایعههایی که از روابط او به گوش میرسید، دورانی دشوار را برای او نوید میداد. بااینهمه اوا قصد نداشت خود را در اجرای نقشی تشریفاتی چون بانوی اول در کاخ ریاستجمهوری محصور کند. او ذهنی بلندپرواز و عزمی مصمم داشت و دوشادوش شوهرش، نه فقط در مراسم رسمی شرکت میکرد و نطقهایی آتشین در ستایش پرون ابراز میداشت، بلکه ارتباطی تنگاتنگ با فرودستان نیز برقرار کرده بود.
او به دیدار آنها میشتافت و بدانها امید و انگیزه میبخشید که به وضع رقتبار خویش فائق آیند و در کنار این تعاملهای چهرهبهچهره، با انواع کمکها و خدمات به فقیران در زمینههای بهداشتی، آموزشی و تهیه مسکن، آنها را به لشکری آماده برای حمایت از سیاستهای شوهرش و حزب پرونیست بدل میکرد. در این دوران افزایش دستمزدها، پاداش سالیانه، هشت ساعت کار روزانه، تعطیلات با حقوق، بیمه صدمات و جراحات در حین کار و امتیازاتی دیگر محبوبیتی زایدالوصف به این زوج داده بود.
چنین وضعیتی با تلاشهای موثر اوا پرون در بنیادهای خیریه و اعطای حق رأی به زنان درهمآمیخت و موجب شد پرون برای بار دوم به ریاستجمهوری آرژانتین برسد. دور دوم رهبری آرژانتین اما برای پرونها بدشگون بود. نخست اوا به سرطان دهانه رحم مبتلا شد و در سال 1952 درگذشت و مدتی بعد آثار سوء سیاستهای سوسیالیستی پرونیستها نیز بر پرده افتاد. در این میان نظامیان و روحانیون کاتولیک نیز حمایت خود را از خوان برداشتند و بدینترتیب او در کودتایی نظامی در سال 1955 برکنار شد.
بر اویتا پس از مرگ چه گذشت؟
داستان رمان تحسینشده «سانتا اویتا» نوشته توماس الویمارتینث، حول این وقایع میگردد، اما فراتر از آنها به ماجرای حیرتانگیز دیگری نیز توجه ویژه دارد. آن ماجرا که شاید با خواندن آن بهتر بتوانیم بفهمیم چرا سبک «رئالیسم جادویی» بهمثابه ترکیبی از واقعیت، افسانه و تاریخ در آمریکای لاتین پرورش یافت و گابریل گارسیا مارکز درباره این کتاب نوشت: «سرانجام این رمانی است که همیشه میخواستم بخوانم» این است که به سرنوشت جسد مومیاییشده اوا پرون از زمان سقوط پرون تا قریب به دودهه بعد که او دوباره و برای سومینبار به قدرت رسید، میپردازد؛ رمانی فوقالعاده مهیج که هر آن خواننده را با آمیزهای غریب از تلفیق سیاست و فرهنگ، تقدیر و تدبیر و خیال و واقعیت مواجه میکند.
ماهها پیش از درگذشت اویتا، آرژانتینیهای طرفدار او به مرز جنون رسیده بودند و هر کاری که به ذهنشان میرسید، انجام میدادند تا «روح ملت» به دامان ملت بازگردد. مخالفاناش البته از شعف سر از پا نمیشناختند زیرا میدانستند بدون هاله اسطورهای تنیده بر دور اویتا، قدرت خوان نیز چندان نخواهد پایید. آنها اما این گمان را نمیبردند که اویتا پس از مرگ به اسطورهای لایزال بدل شود.
با این همه، بر هر ناظر منصفی روشن بود که شبح اسطوره اویتا به این زودی از آسمان آرژانتین پر نخواهد کشید؛ کمااینکه هنوز و همچنان نزاع بر سر میراث اویتا برقرار است؛ عدهای او را میپرستند و الگویی بینظیر از انسانیت، حقطلبی و عدالتخواهی مینامند و دیگرانی، او را عوامفریبی قدرتطلب با سابقهای ننگین میخوانند که فقط به دنبال فرونشاندن عطش شهوت شهرت خویش بود.
خوان نیز قدرت جاذبه نام و یاد اویتا را میدانست و برای همین و شاید بیشتر با مقاصدی سیاسی، با مومیاییکردن جسد اویتا کوشید، یاد و خاطره او را همچنان زنده نگاه دارد. بازی سرنوشت اما چونان بود که چند سال بعد، کودتاگران به این صرافت بیفتند که این خاطره زنده را که با وسواس و تبحر مثالزدنی پزشکی بهنام پدرو آرا، مومیایی شده بود، از میان بردارند؛ شاید بدینطریق خیالشان را از قدرتگیری دوباره پرونیستها آسوده کنند.
اینجا بود که بازیهای پیچیدهای درگرفت؛ از ساختهشدن چندین بدل از روی مومیایی اوا تا تلاشهای دوستان و دشمنان او برای رسیدن به یک جسد. مومیایی اویتا البته در این میان اتفاقاتی عجیب را به چشم دید. همینها هم دستمایه تلاش توماس مارتینث برای روایت داستانی گیرا و آکنده از جزئیات درخشان درباره اویتا و حتی ملت آرژانتین شده است؛ ملتی با فرهنگ «مردهپرستی» که مارتینث آن را اینگونه خلاصه میکند: «ما هرگز بهاندازه وقتی که در بحر مرگ فرو میرویم، زنده نیستیم.»
سانتا اویتا
نویسنده: توماس الویمارتینث
مترجم: رامین ناصرنصیر
انتشارات: نشرچشمه
قیمت: 640 هزار تومان