مشقی بـرای همیشـه
نگاهی به مستند مشق امشب
نگاهی به مستند مشق امشب
سحر عصرآزاد
منتقد سینما
مستند «مشق امشب»، یک اثر دغدغهمند در باب ناکارآمدی سیستم آموزشی این سرزمین در طول بیش از سهدهه است که با هوشمندی از این لایه عبور کرده و تبدیل شده به کاوشی آسیبشناسانه در عمق سویههای مختلف شکاف طبقاتیِ جامعه دیروز، امروز و فردایمان.
اشکان نجاتی و مهران نعمتاللهی با هدف قرار دادن یک مستند ماندگار؛ علاوه بر ادای دین به «مشق شب»، به نوعی صحه میگذارند بر دیدگاه موثر زندهیاد عباس کیارستمی در سال 1367 که با عبور از سهدهه و اندی همچنان کاربردی و قابل تحلیل و بررسی است.
به همین دلیل هم این مستند در عنوان، ساختار روایی (مصاحبه بیواسطه با دانشآموزان) و یکی از خطوط روایی، متکی بر «مشق شب» است. اما همچون تغییر ظریفی که در عنوان فیلم ایجاد شده؛ (مشق امشب)، سازندگان اثر توانستهاند دیدگاه خاص خود را به شکل بطئی وارد کار کرده و منجر به بسط زیرلایه جامعهشناختی این مستند شوند.
مستندی که جامعه آماری خود را نه فقط از یک مدرسه، یک منطقه، یک طبقه اجتماعی و یک جنسیت بلکه از گسترهای بهمثابه یک جامعه نمونهوار انتخاب میکند. از کنار هم قرار گرفتن پاسخهای این کودکان دختر و پسر از بالایشهر تا پایینشهر است که تعاریف آنها از مشق، تنبیه، تشویق، آرزو، سفر، تفریح، خبر خوب، خبر بد، زندگی و ... بدل به یک قرینهپردازی دراماتیک و تکاندهنده میشود.
برای شکل گرفتن ارتباط باورپذیر و قابل استناد این کودکان با دوربین و فیلمسازانی که پشت دوربین قرار گرفتهاند؛ طبعاً اولین گام انتخاب سوژههایی نمونهوار از میان تعداد زیادی کودک بوده که بتوانند جامعه آماری فیلم را تکمیل کرده و سویههای مختلف آن را غنا بخشند.
در عین حالیکه روند اعتمادسازی در بهسخن آوردن بینقابِ این کودکان نقشی اساسی دارد؛ چطور میتوان فضایی امن برای طیفی به گستردگی کودکان طبقه مرفه تا کودکان کار فراهم کرد؟ چطور میتوان پسر یک نمایشگاهدار ماشین، پسر یک بانکدار، پسر یک دستفروش مترو، پسر یک چرخکِش راسته چینیفروشان و دخترکانی سرخوش یا تودار را به یک نسبت در معرض ارتباط بیواسطه با دوربین قرار داد که صادقانه از خود، رازها، ترسها و پرسشهای ذهنی شان بگویند؟
این مهمترین چالشی است که سازندگان «مشق امشب» با آن روبهرو بودهاند و بهگواه نگاه موشکافانه اثر و تاثیری که برای همیشه بر ذهن مخاطب باقی میگذارد، با موفقیت از آن عبور کردهاند. شاهد این مدعا کاراکترهایی واقعی هستند که میتوان ساعتها پس از تمام شدن فیلم به یاد خندهها، اشکها، اخمها، ترسها، سکوتها و نگاههایشان، به گذشته و آینده آنها اندیشید.
کودکانی که از آنها فقط یک نام میدانیم که گاه تکرار هم نمیشود، اما بهوسعت چندنسل در ذهن ما بزرگ میشوند و تکثیر مییابند. آیا دستفروش نوجوانی که امروز در مترو کنار دخترکی دستفروش دیدم، میتواند آینده عمادرضا و ثریا باشد؟ آیا جوان گمنامی که در پی احقاق حقوق اولیه انسانی خود به ابدیت پیوست، آینده همان پسرک حاجیفیروز نبود که فقیر مثل خودش زیاد دیده بود؟!
چهبسا بتوان آینده سیدرضا را که پرسش ذهنیاش؛ (چرا بابام اینقدر پول در میاره!) است، در افراد ردهبالای جامعه سراغ گرفت. دخترکی که میخواهد بداند (آخر دنیا کجاست؟) یا دختر پرسشگری که نمیداند (چرا سگ نجسه؟)، میتوانند یادآور دیدگاههای فکری مختلف نسل امروز به جهان پیرامون باشند.
اینچنین است که میتوان مدعی شد «مشق امشب» به دستاوردی ورای مصاحبه با چند دانشآموز و حتی تحلیل جامعهشناختی اختلافطبقاتی در زمان حال رسیده است. واقعیت این است که این مستند دقیقا آدمهایی را از جامعه پیرامون و زمان حال ما دستچین کرده و به گذشته و آینده احتمالی آنها با نگاهی پیشگویانه پرداخته است. نگاهی که همراه است با هشدار برای آنها که هوشیار باشند!
در ساختار این مستند با توجه به تنوع لوکیشن و اهمیتی که تغییر جغرافیا در ترسیم زیرپوستی اختلاف طبقاتی و تحلیل زیرپوستی ریشههای رفتاری برآمده از آن در نگاه و اندیشه کودکان دارد، دو فیلمساز تلاش کردهاند با کمترین و ظریفترین نشانهها تداعیکننده این گسست و شکاف باشند.
گاه فقط دو قاب ساده کوتاه، گویاترین زبان تصویری برای گفتن در عین نگفتن است؛ در قاب اول ماشین مقابل مدرسهای میایستد و کودکی از صندلی عقب پیاده میشود، در قاب دوم موتور مقابل مدرسهای میایستد و کودکی از ترک راننده پیاده میشود... معرفی موجز دو مدرسه در دو منطقه مختلف شهر که کودکی را به شمارش ماشینهای پدرش و دیگری را بهعنوان نانآور به کار بعد از مدرسه وامیدارد.
کارگردانان «مشق امشب»، در عین حال به خط جستوجوگری برای یافتن مدرسه شهید معصومینژاد همراه با علیاصغر میرزایی، فیلمبردار «مشق شب» پرداختهاند آنهم پس از سهدهه و اندی. اما گویی هیچ نشانی از آن مدرسه و دانشآموزان حتی در خاطره جمعی مردم کوچه و محل نیست که این فراموشی مکمل تخریب ساختمان مدرسه در 10سال قبل میشود!
نسیانی تراژیک که یکبار دیگر بر نقش ارزشمند مستند و مستندسازی تاکید کرده و با احضار دو کاراکتر کودک از مستند زندهیاد کیارستمی؛ دیروز و امروز آنها را برای رسیدن به یک تحلیل ضمنی در کنار هم قرار میدهد.
مولایی و قاسم، کودکان دیروز و پدران امروز، دو نمونه از جامعه آماری «مشق شب» هستند که قرار است با حضور خود به ناکارآمدی سیستم آموزشی گذشته و طبعاً امروز - که تغییر و پیشرفتی در آن حاصل نشده - صحه بگذارند. دو مردی که میتوانند آیینه و آینده سرخوردگی فرزندانشان باشند.
درنهایت «مشق امشب» پلی است از دیروز به امروز و رو بهسوی آینده که با تکیه بر ارتباط بیواسطه با سوژههای محوری و ثبت نادیدنیها در زیرلایه یک مصاحبه بهظاهر ساده و متداول، درامی هشداردهنده از شکاف طبقاتی در جامعهای میسازد که این روزها به اوج خود رسیده است.