| کد مطلب: ۳۵۴۵

اسطوره‌‏ای که از نفس افتاد

نگاهی کوتاه به فیلم «تختی» ساخته بهرام توکلی

نگاهی کوتاه به فیلم «تختی» ساخته بهرام توکلی

یکی از وجوه اسرارآمیز زندگی تختی حتما مرگ اوست. از این منظر دو نگاه وجود دارد؛ یک نگاه در بین عامه‌مردمی است که تختی را کشتند و دیگری مرگ تختی را خودکشی می‌داند. نزدیکان تختی هم بیشتر با نظریه دوم همدل هستند و احتمالا بهرام توکلی در فیلمی که درباره تختی ساخته است، هیچ شکی به خودکشی او ندارد.
کل پرتره‌ای که او از فیلم ارائه می‌دهد، حول ایده خودکشی تختی شکل گرفته است. توکلی همان اول خیال همه را راحت می‌کند و می‌گوید، در خوانش او تختی خودکشی کرده و با من همراه شوید که نه از مرگ تختی بلکه از زندگی‌ای که او را به خودکشانی رساند، بیشتر بدانیم. آن تختی‌ای که توکلی به ما نشان می‌دهد، بی‌راه نیست که دیگر در 37سالگی میلی به ادامه‌ زندگی نداشته باشد.
آلبرکامو معتقد بود اگر فلسفه، تمام سوالات را پاسخ دهد، اما این سوال مهم که «چرا نباید خودکشی کرد؟» را نتواند جواب بدهد، رسالت خود را به‌انجام نرسانده است. همچنین اگر فلسفه هیچ سوالی را پاسخ ندهد، اما تنها همین سوال را پاسخ دهد که «چرا نباید خودکشی کرد؟»، رسالت خود را انجام داده است. طبیعی است جواب این سوالی که کامو مطرح می‌کند به‌جز فلسفه، هرکس خودش هم در اختیار دارد. هرکس زندگی‌اش با معنا، هدف، لذت و سودهایی همراه است که از ادامه آن سر باز نمی‌زند. اما برای تختی که به زندگی آری گفته بود و به ابتذال زنده‌ماندن نه، دیگر هیچ‌کدام از اینها وجود نداشت. تختی‌ای که پشت فقر، تحقیر طبقاتی، قهرمانان جهان، سرطان و... را به خاک زده بود، حریف ابتذال و میانمایگی روزگار نشد. گویی وجودش با کم کردن درد و رنج از مردمان رنج‌دیده گره خورده بود و هویت‌اش را نه از مدال‌های طلایی‌اش، نه حتی اعتبار و آبرویش، بلکه از کاستن آلامِ دیگری به‌دست آورده بود؛ برای این وجود و هویت سخت بود که دیگر نتواند گره‌ای از کار دیگری بگشاید و رنجی از مردمان کم کند. اینها در کنار قدرناشناسی، نارفیقی، توقعات نامتناهی، انزوای ناخواسته و فشار مالی (که هرکدام به‌تنهایی کمر هر شیرآهن‌کوه‎مردی (به‌تعبیر شاملو) را هم خم می‌کند، چه خواسته که مجموع افتد)، جهان پهلوان را از پای درآورد. توکلی در فیلم‌اش سعی دارد روند این از پای درآمدن را به ما نشان دهد، روندی که برای همه ارزش دیدن و تأمل کردن ‌را دارد. درواقع «تختی»، داستان اسطوره‌ ازنفس‌افتاده‌ روزگار معاصر ماست؛ داستان مردی که به زندگی {آری} گفت اما زمانه، زمانه‌ای نبود که به این مرد {نه} نگوید.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی