کدامین زمان باید خفت
یک شرح حال و چند سناریو برای آینده هنرهای تجسمی در ایران
یک شرح حال و چند سناریو برای آینده هنرهای تجسمی در ایران
پرویز براتی
روزنامهنگار حوزه تجسمی
سه ماه و اندی گذشت از روزی که دختری غریب پلههای متروی حقانی را بالا آمد و بعد از آن، دیگر هیچ چیزی عادی نبود- از جمله هنر -و فراتر از آن، مقتضیات جمعی به عنصر برسازنده سوبژکتیویته فردی بدل گشت. از آن زمان هنر صحنه نافرمانی مدنی شد و فعالیتِ بخش بزرگی از ۷۵۶ گالری موجود در ایران -که مهمترین نهادهای هنر میخوانیمشان-به محاق رفت و بهتبع آن، اقتصاد هنر ایران وارد مرحله رکود کامل شد. این سوال بارها پرسیده شده که تعطیلی مراکز هنری انفعال است یا اعتراض؟ بسیاری پاسخ دادند که «ما با تعطیلی فعالیت هنری موافق نیستیم. آنچه محل اعتراض است، انجام فعالیتهای هنری با مجوز نهادهای حاکمیتی است».
گالری؛ مایۀ همبستگی یا گسستگی
آدورنو برای ترسیم موقعیتِ توام با وفورِ رنج، این گفته پاسکال را که «دیگر نباید خفت» یادآوری میکند و ژانپلسارتر در کتاب «جنگ شکر در کوبا» این جمله را تکرار میکرد؛ آنگاه که فیلسوف بزرگ فرانسوی نیمههای شب نزد چهگوارا میرود؛ نگهبانها اسلحهها در دست به خوابی عمیق فرو رفتهاند و چهگوارا سیگار برگ کوبایی گوشه لبش و لباس نظامی تنش در پاسخ به دلیل موکول کردن جلسه به نیمهشب، میگوید: «خیلی کارِ عقبمانده داریم. دیگر نباید خفت.»
حالا که دختران و زنان معترضِ دانشکدههای هنر، جایگزین کهن الگوی انسان انقلابی (چهگوارا) شدهاند، همچنان این بحث در فضای هنرهای تجسمی ایران داغ است که آیا نمایش تجسمی و بازگشایی گالری میتواند در ایجاد همبستگی اجتماعی نقشی بازی کند یا برعکس باعث گسستگی آن میشود؟
حقیقت آن است آنچه از پسِ سه ماه تعطیلی فعالیتهای هنری کشور با آن مواجهایم، وضعیت بغرنجی را بر پیکره نحیف اقتصاد هنر ایران عارض کرده و این کشتی طوفانزده را در آستانه بهگل نشستن قرار داده است و به یک سخن، گالریها در آستانه نابودی قرار دارند؛ هر چند، هنرمندان بسیاری دست به خلق آثاری با موضوع زنان زدند یا آثاری با محوریت زنان از آرشیو خود خارج و در فضای مجازی منتشر کردند تا بگویند هنرمندان ایران دهههاست درباب زن ایرانی و حضورش سخن گفتهاند و هربار از طرف منتقدان چپ و روشنفکران ضدّ فرهنگ با اتهاماتی نظیر اگزوتیسم، سانتیمانتالیسم، ناسیونالیسم و اورینتالیسم مورد حمله قرار گرفتهاند.
تجسمی و اعتراض
در شرح این سه ماهی که گذشت، باید گفت هنرمندان در غیاب گالریها، فقط نظارهگر خیابان و دیوار نبودند. خود نیز کنشگرانه در روند خلق آثار هنری مشارکت داشتند. از موسیقی و نمایش گرفته تا نقاشی، مجسمهسازی و دیگر هنرها. حتی آنچه مایه حیرت قرار گرفت، کنش خوشنویسان بود. پیش از این، زیاد میشنیدیم که خط، پتانسیل ثبت مسائل پیرامونی و اجتماعی را ندارد و همیشه این پرسش باقی بود که نقاشیخط یا خط چگونه میتواند بازتابدهنده اتفاقات و مسائل اجتماعی پیرامون ما باشد؟ خوشنویسانی چون محمد بزرگی، وحید آرنگ، کوروش قاضیمراد، احمد میرزا، رها عبدالهی و حسن مهربانی نشان دادند که خوشنویسی نیز میتواند بیانگر موضوعات پیرامونی و بازتابدهنده مسائل اجتماع و دغدغههای مردم باشد. محمد بزرگی، هنرمندی كه تكههای شكسته تاریخ و حافظه و روحش را با وسواس بههم میچسباند تا اثری از عدم ولی نه عدمِ مطلق و از انتزاع ولی نه انتزاعِ مطلق، خلق كند؛ یکی از این هنرمندان بود. بزرگی رویکردی معاصر در شکستن قواعد کلاسیک در پیش گرفته و نقل قولی از کوروش قاضیمراد کُرد که ۱۲ سال پیش گفته بود میشود قلم صلب خوشنویسی را پشت و رو کرد و نوشت. او در هفت قطعه
تحت عنوان «یک قصه در هفت روایت» خط را به ابزار بازنمایی وضعیت این روزها بدل کرد. وحید آرنگ نیز برای بانوان سرزمین و برای مهسا امینی قطعاتی در خور خلق کرد. و البته کوروش قاضیمراد قطعات شگرف بسیاری برای آسیبدیدگان حوادث اخیر و احمد میرزازاده (احمد میرزا) هنرمند خوشنویس و نقاشیخط نیز دست به اجرای آثاری متفاوت با رویکرد اجتماعی زد.
همزمان، صفحات مجازی پر شد از مطالبی در ستایش و تحسین هنرمندان زن ایرانی و همگان، از زنانی گفتند و نوشتند که سرکوبگر جهان مردانه بودهاند. نظیر لیلی متیندفتری نقاشی که در دهه ۶۰ میلادی روح شخصی به دور از سانتیمانتال سنتگرا را به نقاشی مدرن ایران ارمغان آورد یا پروانه اعتمادی، سونیا بالاسانیان، سیمین اکرامی، فرح اصولی، شهره مهران، صونا یدالهی و...
شهروز نظری در کتاب «درباره هنرمند جنجالی» از شکستن حصار مردانه توسط هنرمندی چون منیر فرمانفرمائیان نوشت؛ هنرمندی که «همیشه از مردان ایرانی متعجب و گلهمند بود که در عین روشنفکرنمایی و تجدد ظاهری سعی داشتند کار او را نادیده بگیرند و در حد کاردستی ببینند! اما او مرعوب این جهالت نرینه نشد و وقتی در گوگنهایم ایستاد، به همه آن مردان که بخشی از تاریخ هنر بودند، دهنکجی کرد.»
برخی همچون مهدی مشایخی، هنرمند نقاش، از فوتشدگان حوادث اخیر گفتند که بهزعم او، «هنر اصیل را تمامقد و به تمام معنا به نمایش گذاشتند.»
اندکی بعد، هنرمندی ناشناس روی حوضهای میدان فاطمی، خانه هنرمندان، پارک دانشجو و تئاتر شهر تهران کاری هنری کرد. همزمان، دانشجویان دانشگاه هنر دست به اعتصاب زدند و در کلاسها حاضر نشدند. تعدادی از دانشجویان دانشگاه هنر تهران نیز دستگیر شدند. شماری از دانشجویان دانشگاه هنری که ۲۵مهر در دانشگاه حاضر شده بودند، چیدمانی اعتراضی و هنری آفریدند. پشتبند این حرکت، بیانیهی جامعه هنری ایران در حمایت از دانشجویان هنر بود. هنرمندانی چون مهران مهاجر (عکاس) و داریوش حسینی (نقاش) به فراخوان انجمنهای دانشجویان پردیس هنرهای زیبا پیوستند و اعلام کردند: «تا برآورده شدن مطالبات به حقهی نسل جوان در کلاسهای دانشکده حاضر نخواهند شد.» صفحه مجازی یک گالری معروف در تهران در واکنش به حمایت این دو هنرمند متذکر شد: «هنر متعهد فراتر از مورفولوژی، امری مرتبط به وجدان جمعیست چیزی که گرهارد ریشتر کنش اخلاقی هنر مینامد.»
در بحبوحه ناآرامیها، در پی انتقاد تعدادی از زنانی که از تصویر آنها در دیوارنگاره میدان ولیعصر با عنوان «زنان سرزمین من ایران» استفاده شده بود، سازمان هنری-رسانهای اوج (مجری این دیوارنگاره) آن را جمع کرد. اعتراض انجمن هنرمندان نقاش ایران به دستگیری آتش شاکرمی و انتشار چند بیانیه از سوی انجمن هنرمندان نقاش ایران درباره روزهای ناآرام، از دیگر وقایع این سه ماه بود. اجرای پرفورمنسهای اعتراضی در دانشگاهها از دیگر مصادیق کنش اعتراضی در این سه ماه بود. از جمله، ۲۹ آبان در دانشگاه سمنان و دانشکده هنر پرفورمنسی در محکومیت کشته شدن کیان پیرفلک انجام شد.
شنبهروزی (۲۸ آبان)، حمید نیکخواه، گرافیست و هنرمندِ کُرد اهل مریوان بازداشت شد. اما چندی بعد (چهاردهم آذر) با تودیع قرار وثیقه از زندان آزاد شد.
کنشهای برونمرزی
در آن سوی مرزها، هنرمندانی با محوریت شعار «زن، زندگی، آزادی» آثاری آفریدند و گاه هم دست به کنش اعتراضی زدند. هنرمندی ناشناس، 23 اکتبر، در گوگنهایم چیدمانی «در احترام به مردم ایران» نمایش داد. این هنرمند با توجه به ناشناس ماندنش احتمالاً ایرانی بود. همان زمان خیلیها پرسیدند موضع هنر در قبال تحولات اجتماعی اخیر چیست؟ و پاسخی که میشد داد: هنر به قول کاندینسکی همیشه محمل آزادی بوده و خواهد بود. هیچ بایدی برای هنر وجود ندارد! بعد از چیدمان گوگنهایم موزه لاکما لسآنجلس نیز در تاریخ ۱۹ آبان 1401 شاهد پرفورمنس هنری در واکنش به رخدادهای سیاسی اخیر ایران بود.
در داخل، برخی آماج تیغ منتقدان قرار گرفتند و متهم شدند به مماشات و «خیانت»؛ از جمله نشریه «حرفه هنرمند» زمانی که اعلانی تحت عنوان یک نظرسنجی جمعی برای آغاز به کار مجدد خود، منتشر کرد. ماجرای گالری اُ حادتر شد؛ وقتی 13آبان بعد از ۴۵ روز تعطیلی گالریها و نگارخانههای پایتخت به دلیل التهابات اجتماعی با برپایی نمایشگاه نقاشی سه هنرمند کشور در بازگشایی مجدد نگارخانهها پیشقدم شد. این اتفاق با واکنش منفی مخاطبان و اهالی هنر مواجه شد تا جایی که یکی از هنرمندان با پاشیدن رنگ قرمز روی درِ ورودی این گالری نسبت به تصمیم این گالری اعتراض کرد.
وضعیت بهگونهای شد که بسیاری از گالریها رسماً اعلام کردند تا اطلاع ثانوی برنامهای برای برگزاری نمایشگاه ندارند. یکی از اولین گالریها، گلستان بود که تعطیلی موقت خود را اعلام کرد. تعداد زیادی از گالریهای شهرستانها هم تعطیل شدند. فقط یک نمایشگاه در شهر شیراز برگزار شد و آن هم بیستم مهر، به پایان رسید.
بهرغم تعطیلی گالریهای خصوصی تهران، فرهنگسراهای شهرداری باز و فعال بودند و البته با نمایشگاههایی کمرمق. گالریهای شیرین، طراحان آزاد، اینجا و ٱ نمایشگاه مجازی برگزار کردند. تنها گالری فعال در تهران، گالری «اعتماد» بود که نمایشگاه نقاشی محمد رحیمی را تا هفدهم مهر برگزار کرد. نمایشگاه گروهی «گنجینه» هم رویداد دیگری بود که تا هجدهم مهر در گالری «لئام» برقرار بود. نیز، نمایشگاه گروهی «پرواز» که توسط گروه هنری «رویای من» در نگارخانه «شمس» برگزار شد؛ تا روزِ چهارشنبه بیستم مهر.
همان روزها، فریاد «زندهباد» هنرمندی به نام میرزاحمید معروف به «بنکسی ایران» بلند شد که نقاشیهای خیابانیاش طی 10سال بر تن شهر نشسته و هویت محلههای مرکزی و جنوبی تهران را شکل داده است.
۲۳ آذرماه ۱۴۰۱ خانه هنرمندان ایران میزبان نشستی با موضوعِ «مداخلهی هنرمند هنرهای تجسمی در صورتبندی امروز و فردا» با حضور ایمان افسریان (نقاش و منتقد هنری) و زروان روحبخشان (مدرس و منتقد هنری) شد. این دو، با دو موضع متفاوت، درباره انجماد تجسمی طی سه ماه گذشته گفتوگو و هریک نظرات خود را ابراز کردند. یکی از محورهای اصلی این مباحثه نحوه فعالیت گالریها و بازگشایی آنها بود. روحبخشان دربارهی بسته بودن گالریها داستانی را تعریف کرد: «هنرمندی را که قرار بوده اول مهرماه در یک گالری نمایشگاه داشته باشد، هفته اول مهر دستگیر کردند و ۲۹ روز در زندان بود. وقتی آزاد شد، پرسید چرا گالریها تعطیل هستند؟ میخواهم بروم با آدمها حرف بزنم. گالری پاتوق من بوده.»
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز به ماجرای تعطیلی فعالیتهای هنری واکنش نشان داد و گفت که «شورای عالی امنیت ملی مرتب از ما پیگیری میکنند تا فعالیتهای هنری بهصورت عادی برگزار شود.» پیش از آن، در ۱۴ آبان، مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فراخوان پانزدهمین جشنواره تجسمی فجر را به روال هرساله منتشر کرد که کورسویی از امید را برای هنرمندان جوانی که امیدشان به برگزاری هرساله این رویداد است، زنده نگاه دارد؛ همان نهادی که مجوز برگزاری نمایشگاههای هنری را به گالریها میدهد. خبرنگاری، همان موقع پرسید: «چرا اداره کل هنرهای تجسمی در مسئله تعطیلی گالریها ورود نمیکند؟» مشخص شد که از سوی گالریها درخواستهای اندکی برای برپایی نمایشگاه ارائه شده است و مرکز هنرهای تجسمی نیز تا زمانی که درخواستی برای برگزاری نمایشگاه موجود باشد، وظیفه دارد مجوز صادر کند و قانون نیز وظیفهای برای این مرکز برای مجاب کردن گالریها برای برگزاری نمایشگاه قرار نداده است! خلاصه کلام اینکه، «شرایط» بر «رویکردها» غلبه کرد و درحالیکه اراده مرکز هنرهای تجسمی معطوف به برگزاری نمایشگاههای هنری بود؛ اما میلی دراینباره از سوی هنرمندان و
گالریداران دیده نشد.