| کد مطلب: ۳۰۲۷۶

مخاطرات یک ذهن زخمی/درباره فیلم تعارض

این روزها فیلم «تعارض» به کارگردانی محمدرضا لطفی بر پرده سینماهاست. از آن دست فیلم‌هایی که قرار نیست مخاطب را سرگرم کند، بلکه سردرگمی او در این جهان پارادوکسیکال را به نمایش گذاشته و از تضادها و تعارض‌های درونی آدمی حرف می‌زند.

مخاطرات یک ذهن زخمی/درباره فیلم تعارض

این روزها فیلم «تعارض» به کارگردانی محمدرضا لطفی بر پرده سینماهاست. از آن دست فیلم‌هایی که قرار نیست مخاطب را سرگرم کند، بلکه سردرگمی او در این جهان پارادوکسیکال را به نمایش گذاشته و از تضادها و تعارض‌های درونی آدمی حرف می‌زند؛ یک سایکودرام متفاوت از حیث فرم و شیوه پرداخت. اینجا دوربین‌های مداربسته هستند که قصه را روایت می‌کنند؛ دوربین‌هایی که انگار هرلحظه و هرجا بر انسان مدرن در جامعه معاصر نظارت دارند و او را به نظاره نشسته‌اند.

کافی است همین موقعیت ابژکتیو به یک وضعیت سوبژکتیو بدل شود تا حال رضا (رضا بهبودی) ـ شخصیت محوری فیلم ـ را دریابیم. گویی او واجد نوعی ذهن مالیخولیایی است که در تجربه اسکیزوفرنی به یک پارانویید و فوبیایی حاد رسیده و مرز واقعیت و خیال را درنوردیده است. درواقع داستان روایتگر اعترافات رضا جلوی دوربین است؛ او ظاهراً با با یک روانکاو در حال صحبت است و از زندگی‌اش می‌گوید.

رضا گاهی با یک مامور پلیس هم حرف می‌زند و البته در کل فیلم، صدای ذهنی او را در نریشن می‌شنویم. او با مخاطب صحبت می‌کند و البته گاهی هم با آهنگ‌های اندی و کوروس، جلوی دوربین قر می‌دهد. صحبت‌های رضا در دقایق اولیه پیرامون زندگی سیاه و حالت افسردگی‌اش می‌چرخد و کم‌کم ماجرا به اینجا کشیده می‌شود که او اعتراف به انجام یک جنایت (کشتن همسرش) می‌کند.

داستانی که رضا تعریف می‌کند، یک سر و شکل واحد ندارد و چندین‌بار توسط این مرد بیمار روانی بازتعریف می‌شود و هر بار روند قصه جور دیگری پیش می‌رود و ماجرای قتل رخ‌داده، ابعاد تازه‌تری پیدا می‌کند. مخاطب در عین اینکه در یک مواجهه همذات‌پندارانه با رضا همراه می‌شود اما در پیچیدگی و ابهام یک ذهن پیچیده و رنجور، گیچ هم می‌شود و این همان نقطه‌ای است که فیلمساز می‌خواهد تجربه تعارض و رنج‌های برساخته آن را دراماتیزه کرده و روایت کند.

کارگردان به‌تدریج و به میانجی گفت‌وگوهای سه‌گانه یعنی گفت‌وگوی رضا با روانکاو، پلیس و خودش، به واکاوی روانکاوانه او دست می‌زند و نیمه‌های تاریک وجودش را روشن می‌کند. «تعارض» را می‌توان یک فیلم تراپی ایرانی هم دانست که در پایان و در یک غافلگیری سینمایی-روانشناختی، به مخاطب کمک می‌کند تا راهی به روشنایی از دل مواجهه با تاریکی‌های درونش پیدا کند و از دل تضادها و تعارض‌های وجودی، ذهنی زیبا بسازد که ضمیرناخودآگاهش را در مسیر روشنایی هدایت کند.

«تعارض» بیش از اینکه فیلمی شخصی و تجربه‌گرا باشد ـ که هست ـ فیلمی درباره شخصیت آسیب‌خورده است. شخصیتی که در کشاکش دنیای بیرون و درون در برزخ ذهنیت و عینیتی قرار گرفته که مرز هویتی او را شکسته است. سیاه و سفید بودن فیلم، تمهید هوشمندانه‌ای است که با رویکرد مضمونی قصه انطباق فرمی دارد و هویت بصری درستی برای قصه فراهم می‌کند. فارغ از داستان، فرم فیلم در شمایل بصری‌اش و حضور دوربین‌های مداربسته در ثبت لحظه‌های زندگی رضا، جذاب و تماشایی است و به درک معنایی فیلم هم کمک می‌کند.

واقعیت این است که ما در جامعه‌ای متعارض و سرشار از ناترازی‌های فردی و اجتماعی زندگی می‌کنیم. تعارض‌هایی که می‌تواند تا آستانه تهی‌شدن معنا از زندگی  فروپاشی روانی پیش رود. از این رو تماشای این فیلم نه صرفاً از سر سرگرمی که برای تجربه خودآگاهی به این وضعیت بغرنج کمک کرده و می‌تواند به مخاطب ـ به‌ویژه مخاطبی که در اشکال دیگری از تعارض‌ها رنج می‌برد ـ کمک کند تا با خود مواجه شده و با تغییر در تفسیر ذهن، به تغییر در ضمیرش برسد و به این بیاندیشد که وقتی جهان در حال گذر است در ذهن و درون او چه می‌گذرد.

دیدگاه

ویژه فرهنگ