نگاهی به کتاب شیوه چشم
بهمن جلالی که بود و چه کرد؟
«بهمن جلالی»؛ همین اسم بهقدری بزرگ است که شخصی مانند پیمان هوشمندزاده را وا دارد که پیرامون او و هر آنچه از او میداند، اثری بنویسد.
«بهمن جلالی»؛ همین اسم بهقدری بزرگ است که شخصی مانند پیمان هوشمندزاده را وا دارد که پیرامون او و هر آنچه از او میداند، اثری بنویسد. روی جلد، جدای از پرتره نقاشی شده بهمن جلالی، با نام اثر؛ «شیوه چشم» روبهرو میشویم و جملهای که در آن سخنها نهفته است؛ «بهمن جلالی که بود و چه کرد؟» و بهراستی سوال همین است که بهمن جلالی که بود و چه کرد؟ این مهم را نه هیچیک از شاگردان، نه هیچیک از نزدیکان او نمیتوانستند به این دلنشینی برای مخاطب آشکار سازند؛ غیر از هوشمندزادهای که رابطهاش با جلالی، از رابطه استاد و شاگردی فراتر رفته و همانند دو دوست کنار هم زیست کردهاند.
با این همه، هوشمندزاده غیر از یکبار استادش را به نام کوچک صدا نمیزند. این همان منش و رادمردی است که جلالی آن را با عنوان «احترام»، پیش از هر درس دیگری در عکاسی، به شاگردانش میآموزد. اما آیا «شیوه چشم» از منظر تئوری عکاسی هم کتاب خوبی است یا نه؟ هوشمندزاده را میتوان ازجمله عکاسانی دانست که همپای عکاسی، ادبیات داستانی و نوشتن را پیش برده است.
تاجایی که عدهای روی دیگر گونه او که عکاسی است را نمیشناسند و گاهاً او را نویسنده مینامند. او در تمام این سالها سعی کرده است نگاه مولف عکاسانهاش را در نوشتههای خود نیز بیابد. هوشمندزاده در نوشتار آنچنان رندانه به بیان مسئله میپردازد که گاه بدون اینکه خواننده بخواهد از او، رودست میخورد. این رندی را حتی میتوان در عنوان و نامگذاری کتاب نیز یافت. «شیوه چشم» که ما را به یاد بیت معروف «شیوه چشمت فریب جنگ داشت/ ما ندانستیم و صلح انگاشتیم»، از ابیات تحسینبرانگیز حافظ شیرازی میاندازد.
او آنقدر عنوان اثر را ایدهآل انتخاب کرده که بتوان چند ایهام جذاب از دل آن بیرون کشید و در مضمون آن درنگ کرد. «شیوه چشم» از همان ابتدا تکلیف خود را با خواننده روشن میکند که قرار است با چه نوع ادبیات و چه نوع روایتی روبهرو شود. در خُرده روایاتی که در ابتدای هر فصل، هر سال و سالشمار از جلالی نوشته شده، مشخص است که هوشمندزاده در عین حفظ احترام استاد و شاگردی نسبت به جلالی فقید، به مشاجره و بحث با او نیز میپرداخته است.
پس آنچنان به مدح و ثنای استادش نمیپردازد و این همان زیبایی درونی کتاب است که مخاطب را مجاب میکند آن را یک نفس تا انتها بخواند و جلالی را بفهمد و بشناسد. عموم این خُردهداستانها در کلاردشت، بنفشه دِه و در عمارت کوچک جلالی که سالیان سال تنها سرمایه او و همسر نازنینش رعنا جوادی بوده، میگذرد و بهقدری شیرین بیان شده که گویی در جمعی نشستهای و هوشمندزاده در حال خاطرهگویی از جلالی فقید است.
اتفاق دیگری که این خردهداستانها را جذابتر میکند، صداقت هوشمندزاده در نوع روایت است. او در بیان این روایات اصل را بر صداقت میگذارد، حتی اگر این صداقت علیه خودش باشد. نکته مهم دیگر کتاب، سالشمار زندگی و آثار جلالی فقید است که به خوبی برای مخاطب بازگو میکند که او در هر سال چه کارهای مهم و بزرگی انجام داده است که هرکدام همچون الماس در تاریخ عکاسی معاصر ایران میدرخشند.
جلالی از معدود عکاسان معاصر است که بیشترین وقت خود را به عکاسی و تدریس گذراند. او در زمانه خود نمایشگاههایی نیز برپا کرد. نمایشگاههایی که بهقدری در دوران زندگی او تاثیرگذار بود که گاهاً فضای کار حرفهایاش را به سمت و سوی دیگری کشاند و این همان مشخصه عکاس مولف است؛ عکاسی که چه در دوران عکاسی آنالوگ و چه در زمانه عکاسی دیجیتال، راه و روش نوینی را برای شاگردانش باز میکند.
هوشمندزاده برای هر سال و هر سالشمار به ساخت اطلسنامه نپرداخته تا بهواسطه آن اطلاعاتی را ارائه دهد. اطلاعاتی که بهراحتی بتوان در ویکیپدیا یا در جستوجویی ساده در فضای اینترنتی و مطبوعاتی به آن رسید، بلکه او تلاش کرده است مصاحبههایی را در کار بیاورد و هر یک از آنها را در جایی قرار دهد که شرایط آن سال و خلل و فرج زندگی هنری و شخصی استادش را به خوبی نشان دهد و با خواندن آن بتوان به همان جمله ابتدایی کتاب؛ بهمن جلالی که بود و چه کرد؟ پاسخ داد.
کتاب «شیوه چشم» از معدود کتابهایی است که پیرامون زندگی یک عکاس معاصر ایرانی به چاپ رسیده است و هر یک از مصاحبههای موجود در آن، خود کلاس درسی برای هر عکاسی است که میخواهد به این حرفه روی آورد.