درباره نمایش انگلیسی به کارگردانی فراز غلامی و امید امیدی
آن میل مرموز و مبهم مهاجرت
یک کلاس آموزش زبان انگلیسی، چهار زبانآموز و یک معلم، تمام آن چیزی است که ساناز طوسی در نمایشنامه «انگلیسی» بهکار گرفته تا روایتی جذاب و دست اول از شیوه زبانآموزی را نزد ایرانیان برای مخاطب غربی روایت کند.
یک کلاس آموزش زبان انگلیسی، چهار زبانآموز و یک معلم، تمام آن چیزی است که ساناز طوسی در نمایشنامه «انگلیسی» بهکار گرفته تا روایتی جذاب و دست اول از شیوه زبانآموزی را نزد ایرانیان برای مخاطب غربی روایت کند.
قرار است در شش هفته، فرآیندی از آموزش زبان انگلیسی در یکی از محلههای کرج روایت شده و به تبع آن، رقابتها و رفاقتها میان افراد حاضر در این اجتماع کوچک انسانی به نمایش گذاشته شود. هرکدام از زبانآموزان به دلیلی، گذرش به این مکان افتاده و لاجرم چشمانداز متفاوتی از آموختن و بهکارگیری زبان انگلیسی دارد.
یکی میخواهد به کانادا برود و کنار پسر و خانوادهاش زندگی کند اما چندان روی خوش نمیبیند. دیگری دختری است جوان که مقصدش استرالیاست و هدفش قبولی در یکی از رشتههای پزشکی، جالب اینکه عصبیت این روزهایش بیارتباط نیست به اتفاقاتی که در کلاس درس میافتد و پرسش از چرایی آموختن یک زبان خارجی را به مسئلهای هستیشناختی بدل میکند.
آن یکی پسری است 30 ساله که در آمریکا متولد شده و سالها میشود که همراه خانواده به ایران بازگشته و گویی عشقی پنهان به معلم زبان دارد که زنی است جوان و آخرین زبانآموز، دختری است بسیار جوان که تجربه چندانی از زندگی ندارد و با آنکه هنوز نمیداند در آینده چه خواهد کرد اما شاد است و مملو از میل به زندگی. به هر حال آن چیزی که این جمع کوچک اضداد را به یکدیگر پیوند میدهد، ثبتنام در کلاس آمادهسازی برای امتحان تافل است و مهارت در صحبت کردن به انگلیسی. یک جمع کوچک که میتوان آن را بهمثابه استعارهای از یک وضعیت عمومی در ایران معاصر دانست. یک ایران کوچک با تمام تضادها و همبستگیهایش، تو گویی میل به زبانآموزی، برای ایرانیان دهههای70 و 80 شمسی مجوزی بود برای دل بریدن از وطن و مهاجرت به دیاری غریب و یحتمل شروع یک زندگی تازه حتی اگر واقعیت، خلاف این باشد.
از یاد نبریم که چگونه بعد از جنگ دوم جهانی و ابرقدرت شدن آمریکا، زبان انگلیسی بینالمللی شد و جای زبان فرانسه را گرفت و سیطرهاش را به تمام نقاط جهان گستراند. به لحاظ منطق اقتصادی و سیاسی، هژمونی جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا نمیتوانست نسبت به گسترش فرهنگ غربی بیتفاوت باشد و بیشک در این مسیر و برای یافتن بازارهای جدید، جهانروایی زبان انگلیسی یکی از مهمترین فرصتها بود.
از طرف دیگر سرزمین آمریکا در جایگاه پیشرفتهترین کشور جهان، مقصد خیل عظیمی از مردمان حاشیهنشین جنوب جهانی شد و میعادگاه انتقال پول و سرمایه. این میل فزاینده مهاجرت به ینگه دنیا، بدون آموختن زبانی که در آمریکا رایج باشد، نمیتوانست تحقق یابد.
بنابراین موسسات آموزش زبان انگلیسی، مثل قارچ در گوشه و کنار جهان سربرآورد و تبلیغ رویای آمریکایی و کسب زندگی مردمان سفیدپوست متمول غربی در شرق و غرب عالم عمومیت یافت. حتی بعضی کشورهایی که روزگاری با آمریکا جنگیده و متحمل خسرانهای عظیمی شده بودند به اجبار تن به مصالحه داده و بهتدریج خود را قسمتی از سرمایهداری نئولیبرال غربی دانستند.
حکایت زبان انگلیسی در قرن بیستم حکایت استعمار بسیاری از کشورهای توسعهنیافته هم هست. از این منظر میتوان نمایشنامه ساناز طوسی را در این حال و هوا درک کرد و موقعیت ویژه ایران بعد از انقلاب را با کلیت غرب و فرهنگ مهاجمش از نو به تماشا نشست.
اینکه ایران پساانقلابی بعد از آن همه تعارضات بنیادین با کشورهای غربی همچنان از طریق فروش نفت میتوانست در اقتصاد جهانی تا حدودی «ادغام» شود امر چندان پیچیدهای نبود اما به لحاظ فرهنگی و سیاسی، غرب با وضع تحریمهای گسترده، «انزوا» را به ایرانیان تحمیل کرد.
جالب آنکه این ادغام اقتصادی و انزوای فرهنگی، پای توریستها را از کشور پهناور و تاریخی ایران قطع کرد و ایرانیانی که در کلاسهای زبان انگلیسی شرکت میکردند مواجههای نداشتند با توریستهایی که به ایران سفر کرده و انگلیسی صحبت میکردند. پس جای تعجب نیست که کلاسهای زبان، بار سنگین تمام آن انزوای تاریخی را بر دوش کشیده و در اغلب اوقات دستاورد ناچیزی داشته باشد.
درنهایت میتوان گفت اجرایی چون نمایش «انگلیسی» بیش از آنکه به لحاظ اجرایی و زیباشناسانه اهمیت داشته باشد، بهمثابه آیینهای است که وضعیت انسان معاصر ایرانی را بازتاب میدهد. همان سوژهای که میل به رفتن دارد بیآنکه اطمینانی از پذیرش در کشور میزبان داشته باشد.