آنچه تورم بر سر موسیقی هنری آورده است
عطا نویدی، پژوهشگر موسیقی ایرانی
این روزها باز هم شاهد جهش قیمت دلار هستیم و این دیگر خبری نیست که ما را متعجب کند. هر بخش از جامعه در این روزگار بهنوعی درگیر این گرانی میشود و همین بهانهای است تا آنچه گرانی بر سر هنر و صنعت موسیقی میآورد را بررسی کنیم.
این روزها باز هم شاهد جهش قیمت دلار هستیم و این دیگر خبری نیست که ما را متعجب کند. هر بخش از جامعه در این روزگار بهنوعی درگیر این گرانی میشود و همین بهانهای است تا آنچه گرانی بر سر هنر و صنعت موسیقی میآورد را بررسی کنیم.
اینکه موسیقی همچون سینما از هنر گذر کرده و وارد صنعت شده یا نه، جای حرف و حدیثهای بسیار دارد. بخشی از موسیقی پاپ چند سالی است که تبدیل به صنعت شده و -فارغ از نوع موسیقیای که عرضه میکند-هدفش از عرضهی موسیقی صرفاً یک عمل اقتصادی است و تهیهکنندگان این نوع موسیقی نیز آن را تبدیل به یک چرخهی سود و سرمایه و هزینه کردند تا از دل خود تولید ثروت و سرمایه کند. این نوع موسیقی بهدلیل نگرش تهیهکنندگان و بهتر است بگوییم صاحبانِ تفکرِ هنرِ اقتصادی مانند هر صنعت دیگری از تورم، آسیبهای فراوان میبیند اما با نگرشی که ذکر شد سعی کردهاند در بحرانهای کوچک و بزرگ اقتصادی و اجتماعی سرمایه و کسبوکارشان را حفظ کنند و همواره با ایجاد نیاز در مخاطب، بازگشت سرمایهی خود را تضمین نمایند.
اما موسیقی هنری یا جدی در بسیاری از جوامع وارد چرخهی اقتصادی نشده و نخواهد شد. در جوامعی که مهد موسیقی کلاسیک دنیاست هم موسیقی هنری با سوبسید و کمکهای بلاعوض دولتی اداره میشود و ناگفته پیداست در جامعهای که بحران اقتصادی پولسازترین صنعتها را هم ناتوان کرده، تکلیف موسیقی هنری چیست.
با تورم افسارگسیختهای که چند سالی است مردم با آن دست به گریباناند، آمار استقبال از کنسرتهای جدی بهشدت کاهش یافته است. این را بگذاریم در کنار افزایش چندین برابری اجارهی سالنهای اجرای موسیقی که اکثراً دولتیاند و تقریباً هیچ تفاوت و تفکیکی بین موسیقی جدی و تجاری قائل نیستند؛ تا توان برگزاری کنسرتهای جدی و هنری را بسنجیم. این روزها اگر همتی از سوی هنرمندان و اندک حمایتی صورت گیرد و کنسرتی برگزار شود؛ باز هم شاهد خیل صندلیهای خالی در سالنهای کوچک هستیم. مخاطبان موسیقی هنری و جدی که عموماً از اقشار فرهنگی، دانشگاهی و دانشجویی هستند با افزایش تورم، موسیقی و کنسرت را از سبد اقتصادیشان حذف کردهاند. نشر و فروش آثار موسیقی نیز در مرحلهی ورشکستگی قرار دارد.
همین بلا بر سر آموزشگاههای موسیقی هم آمده؛ پس از شیوع کرونا و شرایط شبهِقرنطینهای که وجود داشت باعث شد اکثر کلاسها به سمت آنلاین و آفلاین برود و کلاسهای حضوری تعطیل شد. تورمهای بعد از کرونا، توجیهی برای اجارهی محل آموزشگاهها نداشت و با خیل تعطیلی آموزشگاههایی مواجه شدیم که مکان استیجاری داشتند. فروش ساز نیز متعاقب پایین آمدن آمار هنرجو در کشور، کاهش چشمگیری داشته و به مانند هر صنعت دیگری، آنان که نوپا و ضعیفتر بودند از بین رفته و محو شدند.
اما یکی از فاجعهبارترین بخشها، تهیهی سازهای جهانی و کلاسیک است. این سازها که عمدتاً وارداتی هستند و هیچ سوبسید و کمک دولتی و دلار سهمیهای نصیبشان نمیشود با قیمتهای چندین برابری نسبت به سالهای قبل در بازار وجود دارند. خرید سازهای خانوادهی ویولن عملاً تنها برای اقشار پردرآمد ممکن است و خرید پیانو نیز تبدیل به رؤیا شده!
هنرجویانی که سالهای قبل، نواختن سازهای کلاسیک را آغاز کرده بودند امروز پس از پیشرفت، توان خرید ساز حرفهای ندارند و با همان سازهای هنرجویی تمرین و اجرا میکنند، تعویض سیمهای خانوادهی ویولن عملاً به وام بانکی نیاز دارد و در توان مالی هیچ هنرمندی نیست؛ ماجرا آنقدر جدی شده که برخی به خرید سیمهای دست دوم هنرمندان حرفهای روی آوردهاند. همین عوامل باعث پایین آمدن کیفیت اجراها شده و کنسرتها رو به بد صدا شدن ـ با وجود تبحر هنرمندان و رهبران ارکستر ـ پیش میرود.
قطعاً تاثیرات مخرب گرانی در موسیقی فراتر از آن چیزی است که در این یادداشت اشاره شد و گمان میرود تنها با تدبیر و کمک جدی از سوی دولت میتوان اثرات تورم را بر موسیقی کاهش داد.