| کد مطلب: ۲۳۸۱۶

گفت‌‏وگو با هان کانگ برنده جایزه نوبل، درباره رمان گیاهخوار که او را جهانی کرد

شخصیتی که می خواهد گیاه شود

شخصیتی که می خواهد گیاه شود

هان کانگ، نویسنده کره‌ای که به‌تازگی برنده‌ی نوبل ادبیات شده است دلش نمی‌خواهد با بردن جایزه نوبل، حالا در کانون توجه قرار بگیرد؛ او ترجیح می‌دهد در آرامش زندگی و کار کند و روی نوشتنش متمرکز باشد.

هان کانگ، نویسنده کره‌ای که به‌تازگی برنده‌ی نوبل ادبیات شده است دلش نمی‌خواهد با بردن جایزه نوبل، حالا در کانون توجه قرار بگیرد؛ او ترجیح می‌دهد در آرامش زندگی و کار کند و روی نوشتنش متمرکز باشد.

برای همین بعد از این‌که جایزه نوبل ادبیات را گرفت، زندگی برایش مثل قبل بود، او نه کنفرانس خبری بعد از جایزه گذاشت و نه اجازه‌ داد رسانه‌های مختلف برای مصاحبه با او هجوم بیاورند. او بعد از جایزه فقط یک مصاحبه کرد آن هم مصاحبه‌ای نه‌چندان بلند. او در آن مصاحبه‌ اشاره کرد که پدرش می‌خواسته برایش مهمانی بزرگی بگیرد اما او دلش نمی‌خواست و به آشفتگی جهان اشاره کرده و گفته بود که امیدوار است حداقل روزی از گذشته درس بگیریم و دست کشیدن از کشتار، نتیجه‌ای واضح است که ما باید آن را یاد گرفته باشیم.

هان کانگ نویسنده‌ای که بزرگ‌ترین افتخار دنیای ادبیات را کسب کرده، دلش می‌خواهد چیزی آرامش زندگی‌اش را نخراشد و مثل قبل زندگی کند؛ دور از آنچه او آن را هیاهو و آشفتگی دنیا می‌داند. مصاحبه‌ای که در ادامه می‌خوانید، مصاحبه‌ای است که هان کانگ نویسنده‌ی کره‌ای بعد از این‌که کتاب «گیاهخوار» او برنده‌ی بوکر شد، با سایت بوکر انجام داد اما چند روز قبل منتشر شد. 

‌شما اولین برنده‌ی جایزه بین‌المللی بوکر بعد از تغییر قوانین در سال ۲۰۱۶ بودید. برنده شدن چه حس و معنایی برای شما داشت؟

من «گیاهخوار» را بین 2003 و 2005 نوشتم و به‌عنوان یک رمان بلند در 2007 منتشر کردم. به‌خاطر می‌آورم فکر می‌کردم که برنده شدن یک جایزه‌ی بین‌المللی، آن هم جایزه‌ی بوکر در 2016 بیش از یک دهه بعد نوشتن رمان، نسبتاً عجیب (از وجه خوبش) بود. پس از برنده شدن این جایزه،‌ آثار دیگرم ازجمله «اعمال انسانی»، «کتاب سپید» و «درس‌های یونانی»، همچنین جدیدترین رمانم؛ «ما از هم جدا نمی‌شویم» به چندین زبان ترجمه شد یا در حال ترجمه است. جایزه‌ی بین‌المللی بوکر کمک زیادی به آثارم کرد تا مخاطبان بیشتری را در فرهنگ‌های مختلف به دست آورند. 

‌شما اولین کره‌ای هستید که برای جایزه‌ای نامزد و برنده می‌شوید. آیا حس می‌کنید که در نتیجه‌ی برنده شدن شما، داستان‌های کره‌ای بیشتر به‌رسمیت شناخته شدند یا به هر حال در سطح بین‌المللی بیشتر دیده می‌شوند؟

در آن زمان، شاعران و نویسندگان عالی کره‌ای ـ مانند کیم هایسون ـ بودند که کارهایشان به انگلیسی ترجمه شده بود. حالا هر روز کارهای بیشتری از نویسندگان کره‌ای در کشورهای مختلف ترجمه و منتشر می‌شوند. در سال‌های اخیر، تعداد مترجمانی که روی ادبیات کره‌ای کار می‌کنند به‌شکل صعودی افزایش یافته است؛ پدیده‌ای که به‌نظر می‌رسد ارتباط نزدیکی با موفقیت جهانی سینما و موسیقی پاپ کره‌ای دارد. 

34788 copy

‌رمان «گیاهخوار» براساس داستان کوتاه «ثمره‌ی زن من» نوشته شده. چه چیز باعث الهام شما شد تا آن را به رمانی بلند یا داستانی در سه بخش توسعه دهید؟

بعد از نوشتن «ثمره‌ی زن من»، امیدوار بودم یک روز نوع دیگری از آن داستان را بنویسم. بعد از نوشتن دو رمان بلند بود که توانستم در رمان سوم «گیاهخوار» این کار را بکنم. به‌خصوص در بخش اول این رمان، بسیاری از ردپاهای رسمی داستان کوتاه اولیه را حفظ می‌شود. برای مثال شوهر، نقش راوی غیرقابل اعتماد را برعهده می‌گیرد و صدای قهرمان زن فقط تا حدی، در رؤیاها یا در مونولوگ‌های خطاب به مادرش ظاهر می‌شود. تفاوت میان این دو داستان‌ درباره‌ی زنی که گیاه می‌شود ـ یا می‌خواهد بشود ـ در میزان تاریک بودن، اشتیاق و شدت نهفته است. «گیاهخوار» تاریک‌تر، شدیدتر و دردناک‌تر است. هیچ‌چیز فراطبیعی مانند «ثمره‌ی زن من» اتفاق نمی‌افتد و شخصیت‌ها در میان واقعیت بی‌رحمانه نابود می‌شوند. تفاوت دیگر این است که قهرمان رمان، یک خواهر دارد که حس عجیبی از یکی‌انگاری خود با دیگری ایجاد می‌کند. 

‌«گیاهخوار» به بیش از ۲۰ زبان دنیا ترجمه شده است. آیا واکنش به این رمان در کشورهای مختلف متفاوت بوده و این‌که آیا هیچ‌کدام از آن واکنش‌ها شما را شگفت‌زده کرد؟ آن خوانشی متفاوت (برای مثال توسط خوانندگان جوان) در جاهای مختلف جذب کرد یا برداشت‌های متفاوتی از آن صورت گرفت؟

دیدن تفاوت‌های ظریف در تفسیر بین فرهنگ‌ها و نسل‌های مختلف جذاب است، اما چیزی که من را بیشتر به خود جلب می‌کند، نحوه‌ی استقبال از رمان به‌طورکلی است. به‌عنوان مثال، در همه‌جا بیشتر مورد استقبال و درک خوانندگان زن قرار گرفته است.

‌برای نسخه‌ی انگلیسی، شما با مترجم کتاب، دبورا اسمیت (اسمیت خود زبان کره‌ای یاد گرفت و این اولین کتابی بود که ترجمه کرد)، کار کردید. این تجربه در مقایسه با سایر ترجمه‌های زبان چگونه بود؟ و وقتی سطحی از بحث و جدل در مورد ترجمه وجود داشت، چه حسی داشت؟

برخلاف نگرانی‌هایی که خیلی‌ها ابراز می‌کنند، من معتقد نیستم که مترجم عمداً اصل کتاب را تضعیف کرده باشد، همچنین معتقد نیستم که او اثر جدیدی ساخته است که کاملاً متفاوت از اصل باشد. اشتباهات تصحیح شده‌اند و ترجمه به خودی‌خود عملی بسیار دشوار و پیچیده است که مستلزم کاستی‌ها و کاوش‌هایی است. شاعرانگی، ریتم، تنش شاعرانه، ظرافت، معانی چندلایه، بافت عمیق فرهنگی زبان مبدأ - هرآنچه فقط در آن زبان ممکن است - در گذار به زبان مقصد ناگزیر از بین می‌رود. وظیفه‌ی چالش‌برانگیز برای هر مترجمی این است که در این تونل تاریک از دست دادن [معنا]  پیمایش کند و نزدیک‌ترین معادل‌ها یا قیاس‌ها را بیابد تا حد امکان به متن اصلی وفادار بماند.

اولین‌بار با نسخه‌ی انگلیسی «گیاهخوار» روبه‌رو شدم که گرانتا بوکز فایل نسخه‌ی اولیه را برایم فرستاد. در آن زمان آن‌قدر غرق در نوشتن «اعمال انسانی» بودم که صادقانه بگویم، تقریباً سه یا چهار ساعت را صرف خواندن نسخه‌ی اولیه کردم، بدون اینکه حتی کلماتی را در فرهنگ لغت جست‌وجو کنم. هنگام مطالعه چند خطا را پیدا کردم و درباره‌ی آن‌ها چند ایمیل را با دبورا اسمیت ردوبدل کردم.

این میزان درگیری من با ترجمه‌ی «گیاهخوار» بود. با این‌که در 2015، وقتی دبورا روی «اعمال انسانی» کار می‌کرد، من مشغول نوشتن چیز دیگری نبودم و از نظر ذهنی کاملاً آرامش داشتم تا خیلی عمیق‌تر و بیشتر با او درباره‌ی ترجمه گفت‌وگو کنم. وقتی دبورا داشت «کتاب سپید» را در 2017 ترجمه می‌کرد من و او، با هم جمله به جمله‌ی ترجمه را با متن اصلی مقایسه کردیم. وقتی بحث داغی بر سر ترجمه‌ی کتاب «گیاهخوار» به راه افتاد، آرزو می‌کردم که ای‌کاش به همان اندازه که برای «اعمال انسانی» وقت گذاشته بودم، برای بررسی ترجمه‌ی آن کتاب هم وقت صرف می‌کردم. درواقع شاید باید کارشناسی را مأمور می‌کردم که جمله به جمله‌ی آن را با اصل مقایسه کند.

بحث شامل دو موضوع اصلی بود؛ درک نادرست و اشتباهات مفهومی. یکی از مشکلات درک نادرست حروفِ چینی بود و زمانی که فاعل‌ها از جملات کنار گذاشته می‌شدند این اتفاق می‌افتاد؛ موضوعی که در کره‌ رایج است. در سال 2017، دبورا 67 اصلاح، براساس این بازخورد انجام داد. نسخه‌های بریتانیایی و آمریکایی «گیاهخوار» که در سال 2018 تجدید چاپ شد، همراه با ترجمه‌های دیگر، به‌روز شد تا این اصلاحات را در آن بگنجاند. 

موضوع دوم این است که ترجمه چقدر با متن اصلی تفاوت دارد. ترجمه‌های غلط به‌عنوان شاهدی برای این نگرانی ذکر شده است به‌عنوان مثال، کلمه کره‌ای « cheohyeong» به خواهر بزرگ‌تر همسر یک فرد اشاره دارد، اما از آنجایی که قسمت اول کلمه (cheo) به‌معنای «همسر» و قسمت دوم (hyeong) به‌معنای «برادر بزرگ‌تر» است، می‌تواند گیج‌کننده باشد و باعث تفسیر اشتباه شود که مترجم شخصیت‌ها را تغییر داده است. همچنین تقریباً نیم صفحه از متن اصلی در ترجمه‌ی انگلیسی وجود ندارد، که می‌دانم این تصمیم ویرایشی از سوی ناشر بوده است و مترجم هر جمله را با جدیت ترجمه کرده است. 

‌«گیاهخوار» زیبایی را با وحشت تلفیق می‌کند. آن داستانی است که در مواقعی وحشیانه و آزاردهنده است،‌ با صحنه‌هایی از خشونت فیزیکی و جنسی، غذا دادن به‌زور و حس پیشگویی مرگ. چه چیزی شما را به نوشتن در مورد موضوعات تاریک‌تر و اعمال انسان می‌کشاند؟

می‌خواستم به سؤالاتی که درباره‌ی جهان و انسانیت داشتم در سه بخش درباره‌ی خواهرانی که در سکوت فریاد می‌کشند، بپردازم: یکی که می‌خواهد دیگر بخشی از نژاد بشر نباشد، از خوردن گوشت خودداری می‌کند و باور دارد تبدیل به گیاه شده است و دیگری که می‌خواهد جلوی مرگ خواهرش را بگیرد، درگیر و خودش رنجور می‌شود. وقتی رمان می‌نویسم خودم را می‌بینم که در تلاشم به پایان پرسش ـ نه یک جواب ـ برسم که در ابتدا مرا به نوشتن آن رمان واداشته است. برای فهمیدن پرسش‌هایم در مورد معنای انسان بودن، گذر از چنین صحنه‌ها و تصاویر سهمگینی برایم اجتناب‌ناپذیر بود.

‌داستان پر از نمادشناسی‌های تصویر و موتیف‌های تکرارشونده‌ است. آیا قصد داشتید این‌ها را در نوشتن داستان بگنجانید یا این‌ها به‌صورت طبیعی در دل داستان شکل گرفتند؟ این عناصر بصری داستان چقدر مهم هستند؟

وقتی داستان می‌نویسم، روی حواس تأکید زیادی می‌کنم. می‌خواهم حواس واضح مانند شنوایی و لامسه ازجمله تصاویر بصری را منتقل کنم. من این احساسات را مانند جریان الکتریکی به جملاتم تزریق می‌کنم، سپس به‌طرز عجیبی خواننده آن جریان را تشخیص دهد. تجربه‌ی آن ارتباط هربار برای من شگفت‌انگیز است. 

‌شما «گیاهخوار» را در ۲۰۰۷ نوشتید و وقتی در ۲۰۱۵ به انگلیسی ترجمه شد، بسیاری از خوانندگان و منتقدان احساس کردند که این یک تمثیل است؛ تفسیری هنجارشکنانه‌ در مورد آداب و رسوم کره‌ای و جامعه، همچنین هنجارهای مردسالارانه. ۱۶ سال بعد از این کتاب چه احساسی دارید؟

موافقم که رمان می‌تواند به‌عنوان یک تمثیل علیه مردسالاری خوانش شود اما فکر نمی‌کنم که این منحصر به جامعه‌ی کره‌ای باشد. ممکن است اختلافاتی از نظر میزان آن وجود داشته باشد، اما به‌نظرتان این موضوع نمی‌توانست جهانی باشد؟ من قصد نداشتم که پرتره‌ای از جامعه‌ی کره‌ای به‌طور خاص خلق کنم. 

‌«گیاهخوار» ساختارهای روایی مرسوم را به چالش می‌کشد. داستان یئونگ هی از طریق سه راوی بیان می‌شود، با این حال او به‌ندرت اجازه‌ی شنیده شدن یک صدا را می‌دهد. چرا انتخاب کردید که قهرمان‌تان را به این شیوه بنویسید؟

یئونگ هی، شخصیتی رادیکال و قوی است. او مصمم است که یک گیاه شود تا خودش را نجات دهد. طنز ماجرا البته این است که تلاش‌هایش، او را به مرگ نزدیک می‌کند. به‌جای این‌که یئونگ هی مستقیماً صحبت کند، می‌خواستم از طریق روایت شخصیت‌های دیگر نشان دهم که چگونه به او می‌نگرند، از او متنفر می‌شوند، دچار سوءتفاهم در مورش می‌شوند، به او ترحم می‌کنند و چطور به‌شکل کالا به او می‌نگرند. من لحظاتی را تصور می‌کردم که خوانندگان، حقیقت او را تکه‌تکه از دل این سوءتفاهم‌ها بیرون می‌آورند.

‌«گیاهخوار» علاوه بر برنده شدن جایزه‌ی بین‌المللی بوکر، جایزه‌ی ادبی یی سانگ را نیز از آن خود کرد، تحسین منتقدان را دریافت کرد و در چندین فهرست «بهترین‌های سال» قرار گرفت. نوشتن چیزی که در سراسر جهان از آن ستایش شد، چه حسی داشت؟ این موضوع در سال‌های بعد چه تأثیری بر حرفه‌ی شما داشت؟

سه‌سال که صرف نوشتن «گیاهخوار» کردم دوران سختی برایم بود و هرگز تصور نمی‌کردم که روزی این همه خواننده پیدا کنم. در آن زمان، مطمئن نبودم که بتوانیم این رمان را تمام کنم یا حتی به‌عنوان یک نویسنده به کارم ادامه دهم. من از آرتروز شدید انگشتانم رنج می‌بردم، بنابراین دو قسمت اول را خیلی آرام نوشتم، با استفاده از یک خودکار نوک نمدی که به نرمی روی کاغذ حرکت می‌کرد، سپس قسمت آخر را با دو خودکار وارونه که روی کیبورد می‌زدم تایپ کردم. تا امروز، وقتی در مورد «موفقیت» رمان می‌شنوم، احساس ناخوشایندی دارم، به‌خصوص که به‌نظر می‌رسد قهرمان داستان، یئونگ هی، با کلمه «موفقیت» جور در نمی‌آید.

هرطور که شده در آن دوران توانستم از پس‌اش بر بیایم و رمان را تمام کردم. بعد توانستم سراغ بعدی بروم. در صحنه‌ی پایانی «گیاهخوار» خواهر یئونگ هی به شیشه‌ی آمبولانس، به بیرون خیره شده است؛ «گویی منتظر جوابی است. انگار علیه چیزی اعتراض می‌کند.» علاوه بر این احساس می‌کنم که کل رمان منتظر جوابی است و علیه چیزی اعتراض می‌کند.

معمولاً سؤالاتی که بعد از نوشتن یک رمان پیش می‌آید مرا به نوشتن بعدی سوق می‌دهد، بنابراین رمان چهارمم را نوشتم که با سؤالی شروع می‌شود که آخرین صحنه‌ی «گیاهخوار» مطرح می‌شود: چطور ما با شرایط زندگی انسانی که همزمان هم بسیار ملایم و هم بسیار خشن است، کنار بیاییم؟ بعد سؤالی که در پایان رمان چهارمم مطرح شد نقطه‌ی شروع کار جدیدم شد. این شیوه‌ای است که تا همین حالا نوشته‌ام. تازگی شروع به نوشتن رمانی جدید کرده‌ام، منتظرم ببینم که چه چیزی را در پایان می‌خواهم بیابم. 

 

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی