آراسته به شنل خیانت با وقاری جعلی
سال ۱۹۹۹ میلادی، شب اسکار و برنامه اهدای اسکار ویژه، مارتین اسکورسیزی آماده برای تقدیم جایزه به الیا کازان، اما میزانسن از قبل چیده شده، درست پیش نرفت و درست حدود نیمقرن بعد در شبی بهیادماندنی ناگهان سایهی سیاه و مستدام آدمفروشیهای کازان پررنگتر از همیشه، پیشتر از خود کازان، روی سن سالن تمامقد ظاهر شد!
دهها بازیگر سرشناس هیچ عکسالعملی نشان ندادند، دوربین روی چهرهی درشت و بهتزده استیون اسپیلبرگ مکث میکند و او چون یک تکهسنگ هیچ احساسی از خود نشان نمیدهد. نیک نولتی دست به سینه و اد هریس با چشمانی تنگ که گویی منتظر اتمام یک سیرک مضحک است و تلاش میکند از نگاه کردن به قامت یک آدمفروش روی سن خودداری کند.
250 نفر از بازماندگان خانوادههای تمام دوستانی که کازان لو داده بود بیرون سالن تجمع کرده بودند، در این میزانسن آشفته اما کازان روی صحنه آمد و درهم شکسته و خرد دوباره نمک بر زخم کهنهی هالیوود پاشید. از هالیوود بهخاطر شجاعتش متشکرم!
کازان در دورهی موسوم به شکار سرخها با هیئت شنود کمیتهی فعالیتهای ضدآمریکایی مک کارتی همکاری کرد و تعدادی از همکاران خودش را که برخی از دوستان نزدیکش هم بودند بهدلیل چپاندیش بودن و تمایل به کمونیسم لو داد. تبعات این آدمفروشی باعث بیکاری همیشگی دوستان کازان هم در سینما، هم در تئاتر شد.
عمر ستارگان گاهی زیاد نیست؛ عدم حضور در پروژههای الف، کار در فیلمهای درجه چهار یا پنج بیذکر نام، آن هم در نقشهای کوتاه در لانگشات تنها برای سیر کردن شکم، حتی خودکشی، فسخ قراردادهای بلندمدت و برچسبزدنهای مختلف به عوامل و دستاندرکاران برای حذفی آسان و بیدغدغه، تبعات این آدمفروشی بود.
در آن دوره شایعاتی مبنی بر همکاری کازان با خبرنامهای ضدکمونیستی بهنام «ضدحمله» هم بر سر زبانها بود. مارتین ریت کارگردان، در کنار والتر برنشتاین فیلمنامهنویس و دانهدرشتهایی مانند هرشل برناردی، لوید گوگ و جاشوا شلی ازجمله نزدیکانی بودند که مورد شهادت غیردوستانهی کازان قرار گرفتند و در خبرنامهی «ضدحمله» جزو اهداف شکارچیان سرخ قرار گرفتند.
از دیگر ستارههایی که در افسردگی و الکل غرق شدند؛ استرلینگ هایدن بود که وادار به شهادت هم دربارهی خودش و هم در مورد دیگران شد. بنا بر گفتهها و شواهد، کازان به هایدن پیام داده بود که در صورت شهادت ندادن، باید حضانت بچههایش را فراموش کند. هایدن در سالهای بعد گفت که هنگام شهادت دادن، خودم را تحقیرشدهای گرفتار در یک مه غلیظ میدیدم.
جان گارفیلد از ستارگان تراز اول هالیوود در اوج، مجبور به خانهنشینی شد و در 39 سالگی بر اثر تحمل فشارهای جلسات مداوم که هیچگاه در آنان اسمی از کسی نبرد، دست به خودکشی زد.
در گرماگرم این شرایط نوبت به شهادت کازان رسید. او بار اول که به کمیتهی فعالیتهای ضدآمریکایی احضار شد، تنها گفت که خودش عضو فعال حزب بوده اما کس دیگری که عضو حزب کمونیست بوده باشد را نمیشناسد.
دیگران امید داشتند تا کازان که توانسته بود گونهی اجتماعی را خوب در سینما فرموله کند، بدون ترس در برابر خواستههای کمیته، سفت و سخت پای کار دوستانش بایستاد که اینگونه هم شد، اما فقط در چهار ماه، کازان وا داد و بار دوم که برای شهادت دادن احضار شد، کفهی سنگین ترازو از سمت انسانی بلدکار و کارگردانی تراز اول، به سمت آدمفروشی فرومایه متمایل شد.
کازان در کارنامهاش افتخاراتی مثل ایستادن در کنار شریل کرافورد برای تأسیس اکتورز استودیو را داشت. او کارگردان فیلم «درختی در بروکلین میروید» بود که آغازی است بس سنجیده و ژوست برای ارائهی تصوری واقعگرایانه از زندگی آمریکایی. او کارگردان«نمایش وحشت در خیابانها»، «تراموایی به نام هوس» و «زندهباد زاپاتا» است. او آشناییاش با زیباییشناسی نئورئالیسم و سبک فیلم سیاه منجر به ساخت فیلمهایی شد که سرمشق تازهکارانی مانند سیدنی لومت، آرتور پن و اسکورسیزی شد.
کازان با سبک یکهی خودش موفق شد تکانی شدید به کارخانهی رؤیاسازی و مبتذل هالیوود بدهد و دستآخر همهی آنچه را که به دست آورده بود در سال 1952 با لو دادن همکارانش به مشتی کوتوله و دلقک در اردوگاه راست افراطی تاخت زد و به پسر مشروع هالیوود از نگاه آنان تبدیل شد و در سالهای بعدی به منزویترین فرد در برزخ هالیوود پس از مککارتیسم بدل شد.
بهتدریج ورق برمیگردد و آنها که همکاران و دوستانشان را لو داده بودند توجیه آوردند که آن زمان پرچمی بود که ما زیر لوای آن رفتیم و گذشته را باید فراموش کرد. کازان اما هیچگاه بهصورت رسمی پوزش نخواست. او گمان میکرد مصون از گزند زمان باقی خواهد ماند، اما قربانیان میدانستند که او هنوز آنجاست.
نوبت به آخرین حرکت آدمفروش رسید، آرتور میلر فیلمنامهی اولیه«در بارانداز» را با اسم «قلاب» نوشته بود، اما میلر سرخورده از افکار و عقاید کازان از پروژه کنارهگیری میکند. همچنین هری کوهن، رئیس وقت کلمبیا پیکچرز از میلر میخواهد فیلمنامه را عوض کند و او باز هم نمیپذیرد. کوهن نامهای به میلر فرستاد و گفت جالب است که او در برابر تمایل کلمبیا برای ساختن یک فیلم «طرفدار آمریکا» مقاومت کرده است. فیلم اکران شد و از آن تاریخ تا به امروز این فیلم همان روند منطقی خیانتپیشگی کازان را تداعی میکند؛ جوابیهای تند برای مخالفان کازان که او را آدمفروش تلقی میکنند!
کازان با «بارانداز» برای متلاشی کردن روح و روان آنانی که هنوز توانی برای مقاومت و مبارزه داشتند، تلاش کرد. او در سالهای بعد تند دوید؛ خیلی هم تند اما هرگز از برزخی که بر او محاط شده بود بیرون نیامد. پای شرافت کازان سخت میلنگید. کازان دیر متوجه شد که داشتن دشمن مشترک بهمعنی داشتن عقاید یکسان نیست و کات!