اعتراضات دانشجویی در عصر فاشیسم جهانی
«زندگانی ما آن زمان پایان مییابد که در باب چیزهایی که مهم است سکوت اختیار کنیم…»
مارتین لوترکینگ، به نقل از هانری ژیرو در کتاب «کابوس آمریکایی: مواجهه با چالش فاشیسم»
در این روزها و هفتهها روح ارعاب و تهدید فضای دانشگاهی ایالاتمتحده و اروپا را درنوردیده. در چند هفتهای که از اعتراضات دانشجویی در ایالاتمتحده و متعاقب آن در بخشهایی از اروپا میگذرد، آنچه بیش از هر چیز شاهد آن هستیم، تلاشی سهمگین بوده برای خاموش کردن صدای اعتراض به نسلکشی رژیم فاشیستی-آپارتایدی اسرائیل در خصمانهترین و وحشیانهترین شکل ممکن.
اعتراضات همانگونه که اغلب به آن اشاره شده حتی ابعاد وسیعتری به نسبت جنبش دانشجویی می ۶۸ یا اعتراضات دانشجویی به جنگ ویتنام در دههی 70 پیدا کرده. برای ما البته که در ایرانِ این سالها زندگی میکنیم فضای فشار و تهدید بر دانشگاه و دانشگاهیان امری غریب نیست.
موج تصفیه و تهدید در فضای آکادمیک که در دو سال گذشته و خصوصاً متعاقب جنبش پاییز ۱۴۰۱ شاهد بودهایم - که در تاریخ معاصر ایران بیسابقه بوده - موجب شده که شاید حالا درک بهتری از فشار و سرکوب حاکم بر فضای آکادمیک در غرب داشته باشیم.
این فضا البته برای کسانی که چند سالی را در دانشگاهای اروپا یا آمریکا گذراندهاند امری غریب نیست. انتقاد از دولت اسرائیل و سیاستهای نژادپرستانهاش همواره خط قرمز بسیاری از دانشگاههای غربی بوده و ممنوعالتحصیلی و ممنوعالتدریس شدن و اخراج، همچون اکنون، همواره صداهای معترض را تهدید کرده.
قانونی نانوشته در آنجا وجود داشته که انتقاد از اسرائیل و دفاع از حقوق فلسطینیان بههیچوجه تحمل نخواهد شد و انگ «یهودیستیزی» همواره حی و حاضر بوده تا به هرگونه انتقاد از فاشیسم آمریکایی-اسرائیلیِ حاکم بر سرزمینهای فلسطینیان چسبانده شود.
جنبش جدید دانشجویی در غرب و مشخصاً در ایالاتمتحده اما وجه مشخصهی خاص خود را داشته. درست است که بهزعم هانری ژیرو در مقالهی درخشانی که چند هفته پیش نگاشت، موج «نئو مککارتیسم» را در ایالاتمتحده شاهدیم، اما وسعت و عمق این اعتراضات با هیچچیزی که در جنبشهای پیشین در غرب دیده بودیم همخوان نیست.
اعتراضات دانشجویی می ۶۸ در فرانسه در ابتدا با مخالفتهای تماماً صنفی در مورد چند واحد درسی شروع شد و بعد درنهایت (در اوجاش) به نقد ساختارهای فرهنگی-سیاسی گلیستی در جامعهی فرانسه انجامید.
در آن مقطع هم البته نقدهایی به ادامهی جنگ در ویتنام و نیز نقد از مارکسیسم ارتدوکس و حزبی شوروی با تکیه بر تز «انقلاب مداوم» تروتسکی و نقد بر استالینیسم وجود داشت، اما ابعاد رهاییبخش جنبش کنونی دانشجویی در آمریکا را نداشت.
دلیل سادهاش هم آن بود که در بحبوحهی جنگ سرد، اعتراضات ۶۸ و متعاقب آن دههی ۷۰ درنهایت در بستر فضای بهشدت ایدئولوژیک مارکسیستی تعریف میشد.
اعتراضات کنونی اما طنین دیگری دارد. بههیچعنوان ایدئولوژیک نیست و از آن مهمتر کلیت هژمونی نظامی-رسانهای غرب و در رأساش ایالاتمتحده را نشانه رفته، بیآنکه رنگی ایدئولوژیک و دگماتیک به خود بگیرد.
تلاش برای «یهودیستیزانه» خواندن این اعتراضات نیز که به منظور کمکردن حمایت افکار عمومی از آن طرح شده، راه به جایی نبرده. جالب آنکه مشخصاً طی دو دههی ابتدای قرن بیستویکم و در فضای پس از 11 سپتامبر و در جهت ارائهی توجیهی برای تجاوز نظامی آمریکا به عراق و افغانستان، تلاش همواره این بوده تا اسلامهراسی بهمثابه موتور محرکهی هژمونی رسانهای-فرهنگی غرب در خاورمیانه عمل کند و هیچگاه کوچکترین نگرانیای وجود نداشته که این سیاست تا چه میزان نژادپرستانه است.
حال اما همهی آن چیزی که برای سرکوب اعتراضات دانشجویی کنونی از آن«بهرهبرداری» میشود، افزایش روحیهی یهودستیزانه در جهان است. تا همین امروز 35 هزار نفر در غزه قتلعام شدهاند و تنها پاسخ غرب برای حمایت از این نسلکشی «حقی» بوده که اسرائیل برای دفاع از موجودیتاش داراست.
اعتراضات دانشجویی کنونی اما نشان داد که دروغهای «امپراتوری» دیگر کار نمیکند. موج نافرمانی در درون ایالاتمتحده که پس از خودسوزی آرون بوشنل، عضو نیروی هوایی آمریکا در جلوی سفارت اسرائیل در واشینگتن جانی تازه گرفت، به روشنی اثبات کرد که افکار عمومی جهان اندکاندک ابعاد مخوف «فاشیسم جهانی» حاکمه را درمییابد.