هنوز از نفس نیفتاده
«ایستادن روی یک طناب بین دو ساختمان روی بال هواپیما و سقف قطار؛ ژان پل بلموندو در زندگیاش تمام خطرها را به جان خرید و سالها بعد، با برقی در چشمانش همچنان به آن خاطرهها میخندید، همیشه میخواست اسرارش را حفظ کند، زندگیاش، خانوادهاش، عشقهایش، شادیهای بیاندازه و بزرگترین غمهایش. او سرانجام در سالهای پایانی عمر تصمیم گرفت خاطراتش را بنویسد و همهچیز را بگوید.»
ژان پل بلموندو، در سالهای پایانی عمر خود که هنوز شور و شر زندگی را به وفور در بند بند جانش احساس میکرد، تصمیم گرفت زندگی خود را در قالب یک کتاب بنگارد و تمام پستی و بلندیهایی که روحبخش زندگی او بودند را بر جای بگذارد. بلموندو معتقد است که نهتنها یکبار، بلکه هزاربار زندگی کرده است چراکه از لحظهلحظه زندگی خود بهره برده است و فراز و فرودهای بسیاری را پشتسر گذاشته است.
بلموندو از کودکی خود در جنگ شروع میکند و در روایت روزهای کودکی خود به وصفِ مادرش میپردازد و چگونه بال و پر گرفتن از شجاعت و جسارت مادرش را به قلم تحریر درمیآورد. مادری که در اوج جنگ، به جنگزدگان بیپناه، پناه میدهد و در طول اسارت همسرش، کودکانش را به تنهایی پرورش میدهد. حال، بلموندوی سالخورده، جسارت مادر خود را میستاید که برای او منبع جرأت بود و تمام شور و شر زندگی خود را از جان او گرفته است. مادری که به گفته خود او، همیشه عاشق زندگی بود و حتی در زمان جنگ و اسارت همسر خود، ذرهای امید و انگیزه خود را نسبت به زندگی از دست نداد و این روحیه را در کودکان خود نیز پرورش داد.
پدر بلموندو، مجسمهسازی اهل هنر بود که تلاش میکرد روحیه هنردوستی را در فرزندان خود پرورش دهد. او فرزندانش را هر یکشنبه به موزه لوور میبرد و وقتی ژان پل از او علت این کار را جویا میشد، در جواب دریافت میکرد: «برای یادگیری.»
پدر در تلاش و تکاپو بود که هنر، علاقه و سلیقهاش را به نسل بعد از خودش انتقال دهد اما سرکشی، شوق و خلاقیتی که در نهادِ فرزندانش نهفته است هم گوشهای از تربیت خود اوست که گاه برخلاف سلیقهاش عمل میکند.
حال بلموندو، همانطور که انتظار میرود، با تربیت چنین پدر و مادری که هر دو اهل هنر بودهاند، به هنر روی میآورد و مجالی پیدا میکند که تمام شور و اشتیاق خود را به زندگی، در صحنه به نمایش بگذارد. او در کتاب خاطرات و سرگذشت خود، به تمام فیلمهایی که در آنها ایفای نقش کرده است، میپردازد و هر آنچه را که در پس هر صحنه رخ داده است و از نگاه بیننده دور بوده است را به روی صحنه میآورد و اینبار داستانی واقعی از نقشی ساختهشده را روایت میکند.
او معتقد است که همچنان در سن ۸۳ سالگی با اینکه توان جسمی برای بدلکاری و سواری با ماشین فِراری و دویدن از این فیلمبرداری به آن فیلمبرداری را ندارد، اما هنوز از نفس نیفتاده است و زندگیاش را متوقف نکرده است. بلموندو ادعا میکند که تمام خاطرات روایتشده در کتاب را انگار همین دیروز و چهبسا امروز، تجربه کرده است و با بازگوییشان، علاقه خود به اتومبیلرانی و زندگی را دوباره میسنجد.
طبق انتظاری که پدر بلموندو از او داشت، او مسیری هموار و مستقیم را طی نکرد. فرعیهای بسیاری را تجربه کرد، کلاسیکها را آزرد و مدرنها را خوشحال کرد. چیزی که پدرش خلاف آن را انتظار داشت. اما او خود میگوید: «قرار نبود با هنجار تطبیقی داشته باشم.»
ژان پل بلموندو از سال ۱۹۶۰ زیر نور پروژکتورها رفت و دیگر هرگز از زیر نورها بیرون نیامد. پرونده پر نور کاری او، با مهری که گدار با «از نفس افتاده» بر آن کوبید، تکمیل شد و بلموندو، بازیگر محبوب نسلی شد که خود به آن نسل تعلق داشت.
کتاب «هزار زندگی بهتر از یک زندگی»، روایتی است تمامنشدنی از زندگیِ شورانگیز بلموندو. نثر کتاب درست شبیه شخصیت حقیقی و ساختگی بلموندو در هر نقشی، تند و کوبنده است آمیخته به طنزی پیشبرنده که مخاطب را از خواندن باز نمیدارد و شادی و شوری وصفناشدنی در دل ایجاد میکند. سرانجام، ژان پل بلموندو پنج سال پس از نگاشتنِ زندگینامه خود، در سن ۸۸ سالگی چشم از جهان فرو بست اما هنوز در فیلمهای ماندگاری که نقش ایفا کرده، زنده است و هنوز با تمام توان میدود، زندگی میکند، میخندد و میخنداند.
معرفی کتاب
هزار زندگی بهتر از یک زندگی
نویسنده: ژان پل بلموندو
مترجم: شبنم درویش
انتشارات: پارسه
قیمت: 255 هزار تومان