| کد مطلب: ۱۴۲۴۵

ضیافت تماماً فرانسوی

درباره فیلم «طعم چیزها»

ضیافت تماماً فرانسوی

تعطیلات نوروز امسال قسمت شد که با بخشی از آن مانند اوقات جشنواره برخورد کنم. منظور آن‌زمان است که جشنواره فیلم فجر اعتبار و رونقی داشت، ساعت 10 صبح می‌رفتیم تا 12 شب 5 تا فیلم می‌دیدیم. معمولاً یکی مستند بود. باری، چند روز تعطیلات به این سبک گذشت و فرصتی شد تا فیلم‌های ندیده در چندروز جشنواره‌گون دیده شود. یکی از فیلم‌ها «طعم چیزها»؛ فیلمی که درنهایت به‌جای «آناتومی یک سقوط» از سمت سینمای فرانسه به اسکار آمد و مایه تعجب بسیاری شد.

من آن‌زمان فیلم «طعم چیزها» را ندیده بودم اما چنان «آناتومی...» را دوست داشتم که فکر می‌کردم قطعاً بهتر از آن در سینمای آن سال فرانسه ساخته نشده و بعید است که «طعم چیزها» شایستگی بیشتر از آن داشته باشد. هنوز هم «آناتومی...» را فیلمی بهتر می‌دانم، فقط کمی حق می‌دهم به انتخاب‌کنندگان فرانسوی برای این تصمیم که درنهایت خواهم گفت چرا. پیش از این نگاهی کنیم به آخرین ساخته فیلم‌ساز فرانسوی-ویتنامی؛ «ترون آنه هونگ» و اینکه چرا باید آن را دید.

«طعم چیزها» که برنده جایزه بهترین کارگردانی در جشنواره کن سال پیش شده بود، داستان یک غذاشناس و خالق طعم‌های جدید به‌نام دودین با بازی «بنوا ماگیمل» است که در یک آشپزخانه رویاییِ زمان خودش (اواخر قرن ۱۹)، به همراه معشوقه‌اش یوجین «با بازی ژولیت بینوش» مشغول خلق طعم‌های سحرآمیزی هستند که حتی متبحرترین آشپزهای فرانسوی را هم متحیر می‌کند. مشخص است که فیلم برای ما که جهان زیست بسیار متفاوتی با یک فرانسوی داریم، تجربه‌ای مشترک را رقم نزند.

فیلم خیلی فرانسوی است. لااقل در شروعش که چنین است. آدم‌های بی‌درد و فارغ بالی که تنها دغدغه زندگی‌شان، چشیدن طعم‌های جدید و ناب غذاست و دودینی که در آشپزخانه‌اش به همراه یوجین مشغول ارضای این تمنای خود و طبقه اشراف حول خودشانند.  غذا برای انسان فرانسوی مفهوم دیگری دارد. حتی برای انسان قرن نوزدهمی که تجربه رنسانس، انقلاب فرانسه، سکولاریسم و فیلسوفانی چون کانت داشته است.

نگرش به غذا در سنت ما در ادامه سنت افلاطون است. افلاطون که از دوگانه جسم و روح سخن می‌گفت و لذاتی را که با بدن در مرتبط است تخطئه می‌کند، آن دسته از لذاتی که با روح سروکار دارد، همچون آگاهی و خواندن متنی از سوفوکلس را بر ارج می‌نشاند. این نگاه و خار کردن بدن میان ادیبان کلاسیک ما که به‌نوعی سردمداران اندیشه در تاریخ فکری ما هستند خریدار زیادی داشت. بیشتر از همه در مولای رومی می‌بینیم که غایت آدمی را این می‌داند که نورخوار باشد و به‌جای غذا، نور بخورد که قوت جان است و نه قوت بدن.

با این پیشینه و چنین الگویی طبیعی است که ابتدای مواجهه ما با فیلم «طعم چیزها» نامأنوس و دور به‌نظر برسد. مشتی اشراف بی‌درد که مشغول سورچرانی مجلل هستند، در مختصات امروز ما خیلی جایی ندارد. حتی در ابعادی وسیع‌تر، وقتی کودکانی چند صدکیلومتر آن‌سوتر مشغول مردن از گرسنگی هستند و جهانی چشم بر این سبعیت بسته است، دیگر چه جای این حرف‌ها می‌ماند که آدمی از شگفت‌زده شدن طعم کیک‌بستنی در فر پخته و شیوه پخت آن، لذت ببرد؟  جواب در این است که «طعم چیزها» خیلی سینماست.

فارغ از داستانش و دال مرکزی آن که به‌ظاهر غذاها و طعم‌هاست، در بیان آن‌چیزی که می‌خواهد بگوید خیلی متبحرانه عمل کرده است. آنه هونگ گویی، آقای دودین فیلم است. چنان خوش رنگ و طعم داستان خود را روایت می‌کند که نمی‌توان از کنار آن گذشت، حتی اگر قرابتی با داستان فیلم نداشته باشیم. فیلم البته فقط در غذا نمی‌ماند، داستان یک زندگی باشکوه و دو آدم خوش‌شانس به میانجی غذاست و اینکه هیچ خوشبختی و خوش‌شناسی پایدار نخواهد ماند و این ناپایداری از موارد معدود مشترک بین سوژه فرانسوی و ماست که زیست جهانی متفاوت از آن‌ها داریم.

کارگردانی آنه‌هونگ در «طعم چیزها» خیره‌کننده است، چنان میزانسن و فضایی با ترکیب نور و صدا ساخته است که بعضاً جای آقای دودین به آشپزخانه‌اش می‌روید. احتمالاً تصمیم‌‌گیران فرانسوی گمان کردند که «آناتومی...» هم به اندازه ارزشش قدر دیده، هم مستقل می‌تواند در اسکار شرکت کند و با این تصمیم خواستند که «طعم چیزها» بیشتر دیده شود و به نظر که باید دیدش.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی