تبعات ناخوش انشقاق
ورزشکاران جایگزین بخش دیگری از صدای جامعه شدند

ورزشکاران جایگزین بخش دیگری از صدای جامعه شدند
سیدجواد میری
جامعهشناس
همراهی ورزشکاران بهخصوص فوتبالیستها با بخش زیادی از جامعه در مواجهه با رخدادی بزرگ را میتوان از این زاویه بررسی کرد که چرا تاکنون جامعه در برابر امری سیاسی صامت بود؟ یا چرا اقشار مختلف جامعه نسبت به یک سیاست یا سیاستگذاری که در حوزه سیاسی شکل میگرفت، به امور گوناگون سکوت اختیار میکردند؟ در ادوار گوناگون بعد از انقلاب و مشخصا بعد از جنگ ایران و عراق، ملاحظه میکنید که به طرق مختلف، جامعه ایرانی تلاش کرده در برابر یک امر سیاسی، یک تشخص و صداییواحد داشته باشد. اینکه صدای امری اجتماعی، همواره صدای امر سیاسی نباشد، صرفا مختص کشور و جامعه ایران نیست بلکه یک پدیده مدرن در جامعه جهانی است. از این زاویه به موضوع نگاه کنیم که اتفاقی تاریخی در بطن جهان رخ داده که شاید 200سال قبل، چنین وضعیتی را در جامعه انسانی شاهد نبودیم و تجربه نکرده بودیم.
در جوامع انسانی پیش از دوران معاصر، مردم به عنوان رعیت حساب میشدند؛ درنتیجه اگر فرمانروا ملاحظهای برابر رعیت داشت، او را فرمانروای ملاحظهگر و سازشگر مینامیدند و اگر فرمانروا رعایت مردمش را نمیکرد، میگفتند او فرمانروای ظالم است. اما حالا ما پیرامون یک سوژه صحبت میکنیم که رعیت به مردم تبدیل شده و جامعهآگاهی و تاریخآگاهی در او رخ داده است. حالا «سوژه» براساس ارادهی خودش وارد تعامل با قدرت میشود. مجموع سوژهها مفهومی چون ملت را شکل میدهد که با قدرت، وارد یک قرارداد میشود و این قرارداد، میثاقی است بین حاکمان و ملت که از آن بهعنوان قانوناساسی نام برده میشود تا بتوانند نظاماجتماعی را مدیریت و در آن تعامل کنند.
این اتفاق، مفهومی است که در ایران بعد از انقلاب مشروطه شکل گرفت و نهاد ملت در ساحت اندیشه و فکر، شکل گرفت، اما در برابر این روند اتفاقاتی هم رخ داد که در دوران پهلوی اول و دوم موانعی برابر قدرت مردم ایجاد میشد؛ بهطور مثال همان انتقال قدرت که از پدر به پسر میرسید. انقلاب سال 1357 بهمثابه پدیدهای که سوژهها میتوانند انقلاب کنند، رخ داد و نتیجه این شد که مردم خودشان را بازیابی کردند. سوژه ایرانی همان بود که در گذشته سرکوب شده بود، حالا دوباره خودش را در ساحت امر سیاسی باز مییابد که بهعنوان عاملیت ملت در ساحت سیاسی ظهور میکند.
اما از سوی عدهای، اتفاقی که در چهاردهه اخیر رخ میدهد این است که در بزنگاه، گفتمانی شکل گرفت که درخواست ملت نباید «همیشه» محترم شمرده شود؛ به همین خاطر برای درخواست و مطالبه مردم تبصره ایجاد کردند که ملت را در وضعیت محدودشدگی قرار میداد. اینبار اما در بزنگاه تلاش شد که سوژهبارگی محترم شمرده شود. اینکه اقشاری (مثل سلبریتیها و فوتبالیستها) بهنوعی در سپهر جامعهایرانی مرجعیتی پیدا کردند که شاید ۲۰سال پیش فقط متعلق به روشنفکرها و مراجع دینی بوده است. مرجعیتدینی، قدرت و نفوذکلام در بین مردم را در قیاس با گذشته از دست داده؛ پس همین امر باعث شد گروههای دیگر شکل بگیرند که به آن مرجعیت نوظهور مینامند. درواقع اینجا شاهد یک جایگزینی در عصر جدید بودیم.
البته ورزشکارانی داشتیم که در ۴۰سال اخیر نسبت به برخی مسائل و احکام حکومت، عدول و نافرمانی مدنی کردند، ولی در این دوره طبعا شدتش بیشتر شده است. چند عامل و مولفه دستبهدست هم داده و جامعه را در این وضعیت قرار داده که شدت اعتراض از سوی ورزشکاران یا همان سلبریتیها، گسترش پیدا کرده است. یک دلیل این است که وضعیت جامعه ایران مشخصا بعد از اعتراضات ۸۸ قرار گرفت و آن تحریمهای شدیدی بود که روی جامعه، فشار آورد و در این ۱۳سال تحریم ایران، قدرت و بنیه اقتصادی نحیف شد. اقتصاد هم بهعنوان یکی از مولفههای بنیادین جامعهمعاصر شناخته میشود، همچنین در روزهای تحریم، قدرت و کارآمدی نظام هدف گرفته شده است. از سوی دیگر؛ وضعیت تحریم نوعی از ساخت و صنفی از جامعه را ایجاد میکند که جوامع تحریمی، اَشکال مختلف آسیبها را در حوزه اقتصاد، فرهنگ، سیاست و حوزه آرایش نیروهای سیاسی بهخود میبیند.
جامعهسالم، با تمام اختلافات سیاسی اما در باب موضوعات کلان، اتحاد و وفاق کاملی دارند. اما بعد از سال ۸۸، انشقاقهای سیاسی خیلی شدیدی در جوامع سیاسی- اجتماعی ایران شکل گرفت و این عدم تفاهم و انشقاق، پیامهایی را به بدنه جامعه میدهد که دچار نوعی تزلزل شده است.
نکته مهم این است که جامعه ایران در ۳۰سال اخیر تحت یک ساخت جدید از سیاست را تجربه کرده؛ این دوران را تثبیتنظام میدانم که یک ساخت سیاسی جدید را شکل میدهد. ما الان در یک آستانگی قرار داریم که بهنوعی چارچوب امر اجتماعی را نسبت به ساختار نیروی سیاسی دچار بازسازی کرده است. اینکه بتوان نیروهای سیاسی را بازسازی کرد، هنری است که باید دید از این تلاطم، چطور جامعه را مدیریت میکنند که دچار فروپاشی اجتماعی نشود. حکومت باید بتواند این تلاطم را طوری مدیریت کند که در ساخت امر اجتماعی، انشقاقها تعمیق نشود؛ چون وضعیت کلان بینالمللی به نوعی ریلگذاری شده که بتواند بنیهسیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی جامعه را نحیف کند. همانطور که در بسیاری از گفتارها گفته بودم آمریکا در طول این ۷۰ و اندیسال نشان داده به هیچ کشوری حمله نمیکند؛ اگر بداند آن کشور نوعی قدرت بازدارندگی دارد. حالا معماران نظام برای اینکه آحاد ملت را در اقتصاد تحریمی بتوانند بهدرستی مدیریت کنند، باید تصمیم صحیحی اتخاذ کنند.
یکی از راهها این است که دنبال تجزیه فرهنگی نباشیم؛ یعنی به نوعی اختلافات فرهنگی را افزایش ندهیم، چون این انشقاق، تبعات دشواری برای کشور خواهد داشت.
نظام، نوع اندیشه و فکری است که معماران سیاسی ممکن است برای جامعه داشته باشند. یک رابطه دیالکتیکی بین نظام و انتظام وجود دارد و اگر سیستم نتواند این ارتباط ارگانیک را حفظ و مدیریت کند؛ دچار خدشهدار شدن انتظام اجتماعی میشود. این نظام و انتظام همانطور که ملاصدرا میگوید؛ در جهان هستی دائم در حال تحول است. معماران نظام براساس نگاه کارشناسی، باید ارتباط وسیعی بین نظام و انتظامش اجرا کنند.درحقیقت باید امر سیاسی را شکل داد.
75سال بعد از جنگ جهانی دوم، پنجکشور خودشان را از سایر کشورهای دنیا جدا کردند، اما حالا همان پنجکشور باهم دچار چالش شدند. آمریکا برای خودش در حال یارگیری است و این سمت هم چین و روسیه در حال تشکیل یک جزیرهقدرت هستند. کشورهای دیگری که جزو این پنجکشور نیستند، اگر بتوانند بین نظام و انتظامش در داخل، یک مدیریت و هماهنگی صحیحی داشته باشند، موفق خواهند شد و از این چالش جهانی خارج میشوند.