در میانه شورش و اصلاح
جامعه ایران در دهه اخیر سالهای آشوبناکی را از سر گذرانده است و انواع و اقسام اعتراضها، شورشها و اعتصابها را به خود دیده است. در برههای از زمان هر هفته شاهد انعکاس اخباری درباره اعتراض اقشار مختلف کارگران، فرهنگیان، دانشجویان و سایر مردمان به روندها، سیاستها، مشکلات معیشتی و... بودهایم. در تحلیل جامعهشناسانه اعتراضهای اجتماعی همواره این نکته موردتوجه قرار میگیرد که محرک نخستین و وجه مشترک تمام صورتهای متفاوت اعتراض اجتماعی، «نارضایتی» است و طبیعی است در جامعهای که رشد اقتصادی آن در دهه 1390 صفر بوده است، معضلات و گرفتاریهای اقتصادی و نابسامانیهای اجتماعی، روزبهروز ابعادی وخیمتر به خود بگیرد و فریاد اعتراض مردمان بهستوهآمده را در پی داشته باشد.
نارضایتی البته در همه جوامع و در همه سطوح طبقاتی کموبیش وجود دارد، اما نحوه مدیریت نارضایتیها در جوامع توسعهیافته و جوامع توسعهنیافته بسیار متفاوت است و همین تفاوت باعث شکلگیری روندهای بسیار متفاوتی، حتی در زیست روزمره مردمان میشود. در کشورهای توسعهیافته عموم این نارضایتیها از طریق مجاری حزبی، صنفی و حرفهای به تصمیمسازان منتقل میشود و درنهایت بهطرزی مسالمتآمیز و بهطور تدریجی رفع و رجوع میشوند. انسداد وضعیت اصلاح (Reform) اما در کشورهای توسعهنیافته موجب شکلگیری جریانهای اعتراضی خشونتباری میشود که دانشمندان علوم سیاسی معمولاً آنها را «شورش» مینامند. یکی از نقاط تمایز شورش و رفرم جدا از خشونتباربودن و هزینهزا بودن آن، به اقشاری برمیگردد که در جریانهای شورشی دست بالا را دارند. این سخن بدین معناست که در روندهای اصلاحی، طبقه متوسط نقش جریان غالب فعالان را شامل میشود. ویژگی مهم این طبقه یکی تنعم نسبی مادی و دیگری بهرهمندی از قدرت نرم و سواد رسانهای است و همین باعث میشود آنها بتوانند خواستههای معینی را به شکل مشخصی نظیر حضور در انتخابات و تشکیل نهادهای صنفی و کانونهای فرهنگی و احزاب سیاسی به پیش ببرند. در شورشها اما طبقات پایین جامعه دست بالا را پیدا میکنند. این اقشار در درجه اول مشکل اقتصادی دارند و غم نان، آنها را به خیابان کشانده است. چهبسا در وهلهای نیز کوشیده باشند با طومارنویسی و تجمعهای مسالمتآمیز و اعتصابهای موقتی به خواستههای خود برسند اما عموم این اشکال اعتراض آنها یا بهشکلی ناقص انجام میشود یا آنکه نزد صاحبان قدرت محلی از اعراب پیدا نمیکند. ضعف این اقشار در قدرت نرم و سواد رسانهای دلیل عمده مهجورماندن فعالیت آنهاست و ازقضا همین نادیدهانگاری باعث خشم روزافزون و بروز رفتارهای هیجانی و تخریبی نزد آنها میشود که خود بهانهای به نیروهای امنیتی برای افزایش شدت عمل در برابر آنها میدهد. بازنمایی این وضعیت شورشی و اصلاحی در سینمای ایران نیز مسبوقبهسابقه است و در سالهای اخیر نمایش وضعیتهای اعتراض کارگران در برخی از فیلمهای ایرانی نشان میدهد، نویسندگان و کارگردانان سینما نیز میکوشند حتیالمقدور نسبت به این تحولات واکنشی داشته باشند. برای نمونه، فیلم «برادران لیلا» نیز با سکانس درگیری کارگران کارخانه با نیروهای انتظامی و امنیتی شروع میشود. در آخرین فیلم وحید جلیلوند، اما این بازنمایی به وجه عمده و پیشبرنده داستان فیلم بدل میشود. فیلم، داستان زنی کارگر را به ما نشان میدهد که در فرار خود از مهلکه، به خانه مردی نابینا وارد میشود که بهمرور درمییابیم او نیز با این جنس اعتراضها و شورشها آشنایی دارد. بااینهمه آنچه در فیلم «شب، داخلی، دیوار» به تصویر کشیده میشود، بیانگر آن است که شخصیت زن این داستان (لیلا موحد) که نامش تداعیکننده شخصیت «دختر خیابان انقلاب» نیز هست، در وهله اول معترضی نهچندان پرشور است که در حاشیه اعتراض، نقش تماشاچی را برعهده دارد و میخواهد با یک امضاء نقش خود را ایفا کرده باشد. او اما بنا به یک اتفاق، درگیر برخورد با نیروی امنیتی میشود و در اینجا وضعیتی شورشی/فراری به خود میگیرد. بااینهمه او در جریان اختفا و آشنایی با علی و بعدتر در نامههایی که به او مینویسد، دچار تحولی نسبی میشود. نمونهاش آنجا که از علی میخواهد به او اجازه بدهد که برای ماموران شرح ماجرا را توضیح بدهد یا بعدتر که به نوشتن نامه روی میآورد. این دگردیسی قدرت نرم در این شخصیت اما در فیلمنامه آنچنان که باید، موردتوجه قرار نگرفته و ظرفیت آن بهنوعی هدر رفته است. حتی بهنظر میرسد که انتخاب نام این زن نیز با چنین پیشفرضی صورت گرفته باشد، اما آنچه برای ما بهعنوان تماشاگر روی پرده اکران میشود، تناسب تامی با این تحول ندارد و بههمیندلیل است که فیلم در القای مضمون و هدف اصلی خود ناکام میماند و مشخص نیست در این فیلم سراسر خاکستری باید به کدامین گروه حق داد و از کدامین گروه شکایت کرد. ازاینمنظر «شب، داخلی، دیوار» فیلمی است که دچار لکنت است. برای توضیح بیشتر، شاید بتوان با ارجاعی به فیلم «برادران لیلا» به مسئله بازنگریست. در آن فیلم علیرضا (نوید محمدزاده) در آغاز، از مهلکه درگیری در کارخانه فرار میکند، اما در انتهای فیلم و پس از ازسرگذراندن تجربه تلخ بالارفتن دلار و... وقتی وارد کارخانه میشود حق و حقوقش را مطالبه میکند و هنگامی که شیشه سکوریت سالن کارخانه را میشکند، مخاطب آن را بهدرستی نتیجه آن تجربههای قبلی میتواند قلمداد کند. در «شب، داخلی، دیوار» اما این اتصال و رشته استدلال چندان محکم و متقن نیست و بههمیندلیل عموم شخصیتهای این فیلم نیز گنگ و مایه تردید هستند.