چگونه فجر؛ عمار شد
خیلی دشوار نبود بهمرور فضای غیرفرهنگی بر سینمای مطبوعات حاکم، سپس خرافههایی بهجای پرسش و نقد در نشستهای جشنواره و مطبوعات وارد شد. تهدید فضای مطبوعات نسبتاً آزاد در دو، سه دهه پیش و چیدن دندان سینمای اجتماعی که طلایهدار سینمای ایران در دنیا بود و در ایران نقش انعکاس دردها و دغدغههای مردم را ایفا میکرد، از پسزمینههای این شدن بود. چینشی که بسیاری از سینماگران دغدغهمند کاربلد و نخبه را از جریان تولید اکران و پخش سینما در ایران خارج ساخت و بهجای آن، ابتذال، لودگی و کارهای سخیف سفارشی را جایگزین سینمای جاندار دغدغهمند ترگل و پیش روی اجتماعی کرد. ابتدا سینماگران بسیار شناخته را سعی در تطمیع و خنثیسازی کردند و حتی سفارشسازی، سپس آنها که کجدار و نیمهجان با روشهای روایتی موجنوین آثاری میساختند را با شیوههای مختلف گرفتار و از رده خارج کردند؛ با لطایفالحیلی. اینجا بود که اندیشه مستقل در همه ساحات فرهنگی بهجز سینما مورد دستبرد واقع شد. هم تحدید شد، هم تهدید... بخشهایی همچون ادبیات، فیلم مستند، فیلمسازی زیرزمینی و مستقل هنر تئاتر نیز از این گزند مصون نماند. گزندی که یکسانسازی محتوایی و خنثیسازی کامل فرهنگ هدفش بود اما اهداف غایی بلندپروازانهتری در سر داشت. اهدافی کاملاً قشری و کمینهای بر بستر فراوانی که بهدلیل قامت بسیار اندکش قدرت تاثیرش بسیار محدود است و حتی مخاطب کاملاً عام، فریبش را نمیخورد، مقهورش نشده و برایش قابل تشخیص است. از سال 1388 خورشیدی کار بدانجا کشیده شد که اندک هنرمندان مستقل که در صحنه تولید اثر در تئاتر، ادبیات و سینما مانده بودند و همچنان با جانسختی در حال تولید آثاری تاثیرگذار بر مردم و جامعه، تحمل نشدند. خودشان و آثارشان به محاق برده شدند، برخی رفتند و برخی از صحنه بهدر شدند. عدهای به مبتذلسازی روی آوردند برای تنازع بقاء و عدهای در لاک و غار خزیدند و از چرخه فرهنگ خارج شدند یا شیوههای زندهماندن بهواسطه کار فرهنگی را عوض کردند.
ازسوییدیگر آن جناح قشری که بر پول فراوان مسلط بودند با تولید برای سفیدشویی هر آنچه سفید نبود و تولید آثار سلبی با پول ملی در جهت منافع میلی و قشری خود به کادرسازی و تقویت شبکه سفارشسازی پرداختند و دراینمیان برخی شبههنرمندان و شبهروشنفکران نیز برای بقاء و حضور در صحنه، آنها را همراهی میکنند؛ تبهکارانی که میفهمند کارشان غلط است اما بهدلیل منافع شخصی در تولید کارهایی شرکت دارند که هیچ اعتقادی بدان ندارند، فقط جیب خود را پر میکنند و لکه سیاهی بر هنر اصیل میپاشند.
نوچههای فکری این جریان قشری آنچنان صحنه را اشغال کردند که در همه عرصههای فرهنگ مجالی برای اندیشه و خردورزی نمانده؛ ناشرانی که تا چندی پیش آثاری در خور، تولید و منتشر میکردند بهدلیل شرایط وخیم اقتصادی مجالی برایشان نمانده که وظیفهشان را انجام دهند و در عرصه سینما بهدلیل نابخردیهای سیاسی- اقتصادی بسیار کلان، هزینه تولید فیلم آنچنان بالا رفته و آن سازمانهای سینمایی قشری، دستمزد عوامل را آنچنان گران کردهاند که تولید برای دغدغهمندترین سینماگران اجتماعی و جانسخت سینمای ایران به امری تقریباً محال یا بسیار دشوار تبدیل شده است و اینگونه پیش رفت که در جشنواره چهل، چهلویک و چهلودوم فجر به ایستگاهی رسیدیم که تهی از هرگونه دغدغهمندی اجتماعی و قطع رابطه مطلق سینما با مشکلات تراژیک فعلی مردم ایران در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و... است. آری اینچنین، چنین شد جوری که وای بگندد نمک. حالا سفارشسازان بر دیگری حسد میورزند و میجنگند که چرا دیگری سهم کلانتری از غنایم برداشته است... و یکسانسازی موضوع و سوژه در سینما همچون ابتذال آشکار در سینمای اکران، حال مخاطب عام و خاص فراگیر در میان مردم را به هم زده است، مردم و مخاطب خاص سینمای ایران دیگر هیچ روزنه امیدی برای تماشای یک اثر کمی دغدغهمند که انعکاسدهنده درست زندگی و مصائب آنها باشد، نمیبینند و عادت چنددههای سینما رفتن از سبد رفتاری آنها کنار رفته است و مشکلات اقتصادی در نتیجه چمبره کمسوادان آنچنان بر مردم چیره شده که اگر هم بخواهند، با دشواری بسیار میتوانند به سینما بروند، کتابی بخوانند یا به تماشای تئاتری بپردازند؛ آن هم اگر بخواهند، اثر ماندگار یا قابل تأملی نمییابند که برای خواندن، شنیدن یا تماشایش شوق و انگیزه در خور داشته باشند.