| کد مطلب: ۱۲۷۲۱
مرگ اصالت

مرگ اصالت

چقدر این عکس دیدن دارد. داریوش مهرجویی است که جایزه‌اش را می‌گیرد در جشنواره هفتم فیلم فجر از خاتمی که آن روزها وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.

 آن روزها هم، ناف سینمای ایران وصل بود به این نهاد و آن ارگان. مخصوصا فیلم‌های هنری که چشم‌انداز فروش چندانی برای تهیه‌کننده بخش خصوصی نداشتند.

 آن روزها هم، سانسور و حذف و مداخلات کارمندان دون‌پایه و مدیران تازه‌ازراه‌رسیده و علما و مذهبیون سینماندیده برقرار بود و روی اعصاب بزرگان می‌رفت؛ از تقوایی تا بیضایی و مهرجویی و حتی حاتمی.

 اما آن روزها با این روزها و آن جشنواره‌ها با این جشنواره‌ها فرقی مبنایی داشت. جشنواره‌ای که اصالت داشت و برآمده از انقلابی بود که آن را چه بپسندیم و چه نپسندیم، "اصل" بود. اصالت داشت. واقعیت داشت. ریشه داشت. پشتوانه داشت. از چپ‌ها تا مذهبی‌ها، از ملی‌گرایان تا سنتی‌ها، هریک از زاویه‌ای با آن همراه بودند. از قم و مشهد و تهران و نجف تا واشنگتن و پاریس و برلین شبح انقلاب سایه انداخته بود.

 انقلابی تمام‌خلقی بود؛ حتی اگر اکنون پس از ۴۵سال بسیاری از همان خلق‌ها و نخبگان انگشت حسرت گزند و سر به پشیمانی، زیر اندازند و در برابر فرزندان‌شان حرفی و توجیهی برای گفتن نداشته باشند.

 و البته آن انقلاب به بسیاری نیروها ضربه زد. شاید بیش و پیش از همه، اهل فرهنگ و هنر؛ مخصوصا ستارگان موسیقی و سینما. موسیقی گرچه حکم مشروط حلال بودن گرفت و سینما به شرط دوری از فحشا برقرار ماند؛ اما بسیاری ستارگان امکان ماندن و کار کردن نداشتند.

 ستارگان موسیقی نمادهای بزم شاهانه بودند؛ حتی اگر اپوزیسیونی مثل داریوش باشند. ستارگان سینما هم تصویرگران فرهنگ منحط غرب بودند؛ حتی اگر به بزرگی فردین و بهروز و پرویز فنی‌زاده بودند.

 بااین‌حال، بخشی از موج‌نویی‌های سینما آنان که بیشتر کارگردان پشت‌صحنه بودند تا بازیگر روی پرده، ماندند و حتی به تحولات امید بستند. مهرجویی یکی از آنان بود. شاید مهمترین آنها. تنها کارگردانی که رهبر انقلاب از فیلمش گفته بود و گاوش را پسندیده بود. چنین بود که در دوران "انقلاب اصیل" آنان تا حد زیادی، توانستند ببالند و بمانند و با همه حاشیه‌ها و گلایه‌ها، کار کنند.

 طرف مقابل، حاکمان هم، گرچه انقلابی و مذهبی بودند؛ اما می‌خواستند فرهنگ را هم پاس دارند و از اهل هنر بیاموزند. خاتمی‌ها و مهاجرانی‌ها و سیف‌الله دادها و بهشتی‌ها و انوارها و... کم‌وبیش همه از این جنس بودند. انقلابی بودند، اما اصیل.

 ازاین‌رو، اصالت را تا جایی که می‌توانستند، می‌فهمیدند و پاس می‌داشتند. برخلاف انقلابیون گام دومی امروز که "بدلی‌"اند و به همین خاطر، نه فقط ژست‌های فرهنگی‌شان که حتی نمایش‌های انقلابی و مذهبی‌شان به دل نمی‌نشیند و در خواندن مشهورترین دعای ایرانیان، خود و مخاطب را زخم می‌کنند.

 در چنین روزی است که این عکس به دل می‌چسبد. جایزه‌‌ای اصیل در جشنواره‌ای اصیل از یک انقلابی اصیل به یک فیلمساز اصیل. دیدن این عکس دیدن دارد؛ در روزی که از یک طرف، سکانس آخر کشتن سینمای ایران را می‌بینیم و از طرف دیگر، خبر صدور حکم قصاص قاتل سینماگر مولف ایرانی را می‌شنویم...

دیدگاه

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار