سقوط در خویشتن
فیلم سینمایی «آناتومی یک سقوط»، روایتی است چندلایه که بر بستر کالبدشکافی یک پرونده جنایی به آسیبشناسی رابطه یک زوج نویسنده میپردازد. اما این همهی دستاورد دراممحوری نیست و در زیرلایه اثر میتوان راهی به مفهوم اصیلِ بنبست ذهنی هنرمند (اینجا یک نویسنده) پیدا کرد که به ظریفترین شکل ممکن بازنمایی شده است.
ژوستین تریه؛ نویسنده و کارگردان فرانسوی، چهارمین فیلم بلند خود را پس از آثاری همچون «ویکتوریا» و «پیشگو»، براساس فیلمنامهای به قلم خود و آرتور هراری ساخته که در نگاه اولیه یک درام دادگاهی بر محور یک پرونده مرگ و شبهقتل- خودکشی بهنظر میآید. همین شبهه است که بدون اغراق و بزرگنمایی کلیت فیلم را اداره میکند و بهتدریج شک و تردیدهای عمیق و ریشهایتری را نهتنها نسبت به مرگ مرموز ساموئل مالسکی (ساموئل تیس)، بلکه درباره ماهیت رابطه او و همسرش؛ زاندرا وویتر (زاندرا هولر) بهعنوان یک زوج و حتی فراتر از آن، بهعنوان دو نویسنده رقیب ایجاد میکند. این حرکت پیشرونده که بستر درام را فراتر از اتهام قتل، مهیای آشکارسازی ماهیت رابطه دو نویسنده کرده و در محدوده لوکیشن دادگاه و کلبه کوهستانی باقی میماند، چیزی فراتر از چالشهای متداول نویسندگی است و به یک خودزنی دراماتیک میماند.
اما تریه و هراری ـ چه در مرحله نگارش، چه در پروسه کارگردانی ـ این محدودیت را به یک فرصت طلایی برای خوانشی تازه از کلیشه (عدم قطعیت) بدل کردهاند؛ آنهم در یک درام دادگاهی که طبعاً بهدنبال کشف حقیقت است. درعینحال نقبی میزنند به فرآیند خلق و آنچه ذهن یک نویسنده کمالگرا را از ترس مواجهه با ناتوانی در آفرینش به بنبست میکشاند.
حتی شرح و بسط این مقوله با تکیه بر کلمات در قالب یک مقاله با پیچیدگی و احتمال نارسایی مقصود همراه است، چه رسد به اینکه آن را بر بستر درامی چندلایه جانمایی و زمینهای برای کشف آن بهشکلی غیرمستقیم فراهم کرد.
همانطور که اشاره شد فیلم بهشکلی نامساوی بین لوکیشن دادگاه و کلبه کوهستانی با تکسکانسهایی در رستوران و... میگذرد که البته سهم دادگاه بیشتر و سهم کلبه، تعیینکنندهتر است. نوعی موازنه بین حقیقت و واقعیت که درنهایت بدون محققشدن قطعی هر یک، مفهوم حقیقت/ واقعیت را از ظنِ شخصی مخاطب بازنمایی میکند. همه این پیچیدگیهای ملموس بهواسطه زاویهای که نویسنده و فیلمساز برای تاباندن نور بر هسته ملتهب درام انتخاب کردهاند، در بافت فیلم رخنه کرده است. زاویه نگاهی که روایت دادگاه را با تکیه بر گزارش پزشکی قانونی، کارشناس جنایی، روانپزشک و پسرک کمبینای خانواده؛ دنیل (میلو ماچادو گرانر) پیش میبرد و روایت کلبه کوهستانی را با محوریت حرفهای زاندرا و محتویات فایلهای صوتی خصوصی.
نوک پیکان یکی، قتل و دیگری، خودکشی ساموئل را نشانه گرفته که با شدت و ضعف پیش میروند. اما مهم این است که مُهر پایان را بر این پرونده، شهادت شاهدی رقم میزند که دچار ضعف بینایی است و ابهام در قطعیت روایت او موج میزند. درواقع آنچه دنیل بهعنوان فلاشبک از دیالوگ جاری بین خودش و پدر در داخل ماشین بهعنوان دلیلی محکمهپسند برای افسردگی و خودکشی او روایت میکند، بر مرزی از خیال و ذهنیت و تلاش برای نجات مادر از محکومیت حرکت میکند که بهخودیخود شبههبرانگیز است.
فلاشبکی هم که فیلمساز از تصویرسازی این روایت ثبت کرده، با ظرافت و هوشمندی در فرم و ساختار روایی و تصویری، غیرواقعی بودن آن را بهشکل تلویحی نشانهگذاری میکند.
به گفته بهتر، ما در پایان با توازنی نمایشی در درام روبهرو هستیم که بیشتر برآمده از مصلحتاندیشی است تا حقیقتجویی و... مادر و پسر در برزخی تراژیک قاب میشوند که هر لحظه امکان شکستن آن میرود؛ از لحظهای بعد از تیتراژ پایانی تا آیندهای نامعلوم!
این حسی است که از همان ابتدا زیرپوست فیلم موج میزند؛ از لحظه آغازین سکانس مصاحبه خبرنگار، زوئی سولیدور (کامیل رودرفورد) و زاندرا در خانه کوهستانی که تحتتأثیر صدای گوشخراش موسیقی ساموئل از طبقه بالاست و بهنوعی حسادت/مخالفت او را بهعنوان یک مرد/نویسنده بهشکل گرفتن دیالوگ بین آنها نشان میدهد...
تا نمای پایانی که زاندرا تنها در بستر، گویی بار سنگین روی دوشاش را نمیتواند زمین بگذارد. اما کدام (بار)؛ (بار) سنگینِ گذار از محکومیت دادگاهی یا (بار) سهمگینِ آغوش معنادار دنیل همان چند لحظه قبل؟!
زاندرا کدامیک است؛ یک نویسنده جاهطلب که از کمالگرایی و سرخوردگی شوهرش بهره برده و به افسردگی او دامن زده یا زنی که بیماری دنیل را بهانهای برای گرایشات متفاوت خود و پایاندادن به یک زناشویی فرسایشی کرده یا...
همه این تعاریف میتوانند شمایل مهآلود این زن را شکل دهند و درعینحال قطعیتی برای هیچیک وجود ندارد. آنچه قطعیت دارد، شخصیترین مواجهه او با خودش است که فیلمساز با الهام از واقعیت جهان هستی، گام به ساحت آن نمیگذارد تا مخاطب را متوجه سهمگینبودن قضاوت درباره این درونیترین لایه شخصیتی کند... سقوطی به درون خویشتن که سقوط ابتدایی ساموئل میتواند استعارهای از آن باشد.