| کد مطلب: ۱۱۳۶۰

تخیل گذشته و ابداع آینده

برای تحقق مدرنیته ایرانی نه از سنت گریزی است نه از تجدد

خواندن چندباره متن «دست از نبش قبر برداریم»، قلم را مستعد بیان نکاتی چند می‌کند. مهم‌ترین دلیل بروز چنین استعدادی شاید این باشد که بیان صریح برخی نکات و موضع تا حدودی جدلی و رتوریک اندکی هیجانی که در متن وجود دارد، بر افکار گنگ‌ آرمیده بر زمین ساکت ذهن مخاطب شخم می‌زند و آدمی را کم‌و‌بیش به تأمل، سپس موضع‌گیری وادار می‌کند و به بیانی به ایجاد نوعی خلجان ذهنی دامن می‌زند. نوشته «دست از نبش قبر برداریم» چند ادعای بنیادی دارد: ۱ـ بازخوانی روشمند سن، امری قابل‌تقدیر و الزامی است ۲ـ بازخوانی‌های تاریخی در میان ما ایرانیان مدتی است که به بیراهه نبش قبر تاریخ و مرده‌پرستی ازیک‌سو و مرده‌ستیزی ازسوی‌دیگر کشیده شده است، حال آنکه ۳ـ بهتر است به جای تولید واپس‌گرایی و گذشته‌نگری، به بینشی آینده‌پژوهانه مجهز شد زیرا ۴ـ در آن دانش شهودی و رمانتیکی که قصد داریم در مرور گذشته آن را بازیابیم، نگاه تخدیری فلسفی و ماورایی استیلا دارد اما ۵ـ جوامع سرخوش و مترقی جوامعی هستند که در آنها با تمسک به بینش علمی، راهی برای توسعه گشوده می‌شود که نه ناظر به سرمستی در راهروهای تاریخ گذشته که قائل به ساختن جهان آینده است. در ادامه براساس این چند ادعای اصلی که در متن «دست از نبش قبر برداریم» تشخیص داده‌ شد، این بحث پرورانده خواهد شد که اولاً میان تاریخ و سنت چه‌نسبتی وجود دارد، ثانیاً بازخوانی تاریخی بدون بهره‌مندی از سنت‌ چه‌وضعیتی پیدا خواهد کرد، ثالثاً ابداع صورتبندی‌های نوین اجتماعی و علمی در جوامعی «تاریخی» به‌معنای «کهنسال» چون ایران چگونه امکان‌پذیر خواهد بود و رابعاً آیا آنچه به بازخوانی تاریخی شهرت پیدا کرده است، ویژگی‌های تأمل نقادانه را پیدا کرده است یا نه، صرفاً نقلی بر نقل‌های پیشین افزودن و حکایتی بر انبان حکایت‌های گذشته انباشتن است.

 

چیستی تاریخ؛ از حکایت تا حقیقت تا روایت

وقتی از تاریخ سخن به میان می‌آید، لااقل می‌توان میان سه‌نوع تعریف از آن تمایز قائل شد. نگاه نخست، به تاریخ به‌مثابه مجموعه‌ای از تعاملات انسانی می‌نگرد که حقیقتی یکه دارد و فقط در یک روایت صحیح و مستند، قابل‌رویت است. طبق این برداشت، کنشگران اغراضی و امیالی دارند و این اغراض و امیال در افعال‌شان بروز می‌یابد، بنابراین برای توضیح وقایع تاریخی، کافی‌است به آن اغراض و این افعال وقوف یافت و در مقام روایت آن، صداقت ورزید؛ سره از ناسره گشود و روایت‌های مجعول را از روایات معلوم باز شناخت تا بتوان تاریخ واقعی را گفت. دیگرانی در نقد چنین نگرش سهلی به تاریخ و روایت آن، از تأثیر زمینه و زمانه بر آدمیان و تاریخ و روایت آن سخن گفته‌اند و بر این امر انگشت تأکید نهاده‌اند که فهم وقایع و رخ‌داد‌ها، تنها با فهم آن افق تاریخی که هم‌بسته شرایط متفاوت زمانی و مکانی است، میسر است و مورخ نمی‌تواند با فهم پسینی به درک امور پیشینی بنشیند، بلکه باید به موضع هم‌زاد با شرایط برسد و دست به قلم ببرد تا روایت درست را بازگوید. باز دسته سومی در مقام نقد این سخن که به روایت حداقلی از حقیقت متکی است، کل مسئله تاریخ و تاریخ‌نگاری را به رقابت روایت‌ها تقلیل داده‌اند و بر آن شده‌اند که فراروایتی وجود ندارد و آن‌چه روایتی را به‌عنوان حقیقت جا می‌زند، نظام‌های گفتمانی مسلط هر عصر است که دیگر روایت‌ها را حاشیه‌ای، کج‌ و معوج و نادرست بازنمایی می‌کند و روایت غالب را به‌نام نامیِ حقیقت تحویل آدمیان می‌دهد. این نگرش که عموماً از جانب اندیشه پست‌مدرن تبلیغ و تأیید می‌شود، با آن سخن کلاسیک که معتقد بود تاریخ را پیروزمندان می‌نویسند، شباهتی نیمه دارد زیرا بر نقش اغوا و القا بر تاریخ‌نویسی معترف است. درعین‌حال می‌دانیم که نزد قدما، حقیقتی عینی و یکتا وجود داشت و نزد پست‌مدرن‌ها، اما اسمی به‌نام حقیقت تاریخی با چنین رسمی وجود ندارد و آن‌چه هست، فقط روایت‌هایی است که هر یک از منظری به مسئله می‌نگرند و دچار تبعات «چشم‌اندازگرایی» خود هستند و آن‌گاه که بتوانند روایتی منسجم‌‌تر از رابطه‌ها نسبت به سایر روایات ارائه دهند، حقیقی‌تر جا زده می‌شوند.

 

تفاوت‌های سنت و سنت‌گرایی

در برخورد با «سنت»، اینک اما چه می‌توان گفت؟ گاه منظور از «سنت»، همان رفتارها و باورهای تاریخی نهادمندی است که در گذر اعصار بر جای مانده‌اند، اینک نیز به دست ما رسیده‌اند و در زیست، زبان و ضمیر ما جای گرفته‌اند. بدون آن‌که بخواهیم در درستی و نادرستی این تعریف بپیچیم، باید به این نکته توجه کرد که امروزه عطف اعتنا به «سنت»، عموماً از مسیر ذهنی خاصی می‌گذرد که بدان «سنت‌گرایی» گفته می‌شود. گاه منظور از سنت‌گرایی، البته آن آموزه‌هایی است که در افکار کسانی چون رنه گنون و در میان ما ایرانیان سیدحسین نصر منعکس شده است و در وجه عام خود بر نقدی بنیادین بر اومانیسم و فردگرایی غربی و شکایت از زوال حکمت خالده یا دانش مقدس در برابر رونق علم کمی و تجربی استوار است. سنخی دیگر از سنت‌گرایی نیز در اندیشه‌های موسوم به محافظه‌کارانه قابل رویت است که برای نمونه افکار ادموند برک و مایکل اوکشات تقریرهای دقیقی از آن هستند و طبق آنها سنت‌های برسازنده قانون، مالکیت، سلسله‌مراتب، خانواده، حکومت و نهادها را نمی‌توان به‌صرف تعلق ابداع‌شان به دورانی تاریخی در گذشته، دور انداخت و بدان‌ها بدبین بود.

با وجود این اختلاف‌ها در تفسیر سنت‌گرایی، نکته‌ مشترک میان همه سنت‌گرایان این است که سنت‌گرایی واکنشی به برآمدن عصر مدرن و بحران‌هایی است که در مواجهه جوامع با نمودارها و مظاهر این عصر شکل می‌گیرد. در چنین وضعیتی، جوامع به‌خصوص جوامعی که دچار تأخر تاریخی هستند، در مقام واکنش چند راه پیش رو دارند؛ طرد؛ تقلید و اقتباس. به یک معنا، طرد را می‌توان موضع سنت‌گرایانی چون گنون تلقی کرد. تقلید را نیز بسیارانی از ظاهربینان در این جوامع توصیه کرده‌اند اما اقتباس یا آنچه می‌توان آن را بازآفرینی امر مدرن دانست، در این میان دشوارترین امر است؛ زیرا در اقتباس مؤلف از اثر پیش روی خود (در این‌جا امر مدرن) الهام می‌گیرد اما می‌کوشد نه تصویری شبیه آن، بلکه اثری بدیع و مستقل بیافریند که رگه‌هایی از اثر اولیه در آن موجود است، اما عین و تکرار مو‌به‌موی اثر اولیه نیست. آن تفاوتی که در این میان می‌توان میان اثر اولیه و اثر اقتباسی یافت، عنصر «تخیل» (imagination) است که اقتباس‌گران بر اثر اولیه می‌افزایند و ازقضا، بسته به فرهنگ و تاریخ خاص هر فرد و جامعه‌ای، متغیر است.

 

مدرنیته‌ها نه مدرنیته، سنت‌ها نه سنت

در برساختن چنین تخیلی، تجربه روزمره و زیسته و نبوغ معطوف به آینده افراد و جوامع بدون تردید مؤثر است، اما نباید از این نکته نیز غافل شد که بخش مهمی از ذخیره تخیلی جوامع، اتفاقاً در تاریخ گذشته آنها و به تعبیر دقیق‌تر در سنت‌های آنها نهفته است؛ اتفاقی که در سنت‌گرایی رخ می‌دهد این است که بخشی از تاریخ گذشته بنا به نیازها، خواست‌ها، باورها و اقتضائات دوران، احضار و بازخوانی می‌شوند تا با توسل بدان‌ها بتوان به امر نو اندیشید. بنابر آنچه گفته شد، «سنت» در «سنت‌گرایی» هر آن‌چیزی نیست که در «تاریخ گذشته» وجود دارد، بلکه تاریخی گزینشی است که برای مواجهه اقتباسی با جهان مدرن احضار شده است تا بتوان براساس آن، تخیلی انضمامی و مرتبط با تجربه قومی و ملی بر پیشنهادهای دنیای مدرن افزود و به تعبیری و به‌عنوان نمونه، «مدرنیته‌ ایرانی» بنا کرد. چنین مدرنیته‌ای یادآور بحثی است که هایمل فارب در بحث کثرت‌گرایانه خود از مدرنیته و در اشاره به تمایزهای موجود میان مدرنیته‌های بریتانیا، فرانسه و آمریکا از آن بحث می‌کند. در این تعبیر، نه یک مدرنیته وجود دارد، نه یک مسیر برای رسیدن به آن. ازقضا جان دیویی نیز به همین دلیل دو عنصر مهم «بصیرت» (intelligence) و «تخیل» را محور «کثرت‌گرایی مفهومی» خود قرار می‌داد. در مقابل این نباید فراموش کرد که یک «سنت» نیز وجود ندارد و به فراخور تخیل و بصیرت مدرنیست‌ها در جوامع، می‌توان از سنت‌های مختلف سخن گفت.

 

تأمل نقادانه تاریخی و بحران‌اندیشی

بنابر آنچه گفته شد، سنت‌ها، تاریخ‌های برگزیده‌ای هستند که مدرنیست‌های ایرانی برای آن‌که از دوگانه طرد و تقلید درگذرند، چاره‌ای از تدوین آنها براساس تخیل و بصیرت‌شان نداشتند و ندارند. اگر عیبی در این تدوین به نظرمان می‌رسد، چاره در انکار تاریخ یا تجویز رویگردانی از تاریخ نیست، بلکه باید به تخیل و بصیرتی نوین خطر کرد.  مگر نه این است که غربیان نیز چنین کردند و هنوز نیز در پی تدوین‌های نوین هستند. این خصیصه به این دلیل رخ می‌دهد که ویژگی مهم جهان مدرن، خصلت گفت‌و‌گویی آن است و این «گفت» و «گو» اگر میان دو موجودیت متفاوت رخ ندهد، به تک‌گویی و «گفت» و «گفت» و تکرار مکررات تبدیل خواهد شد. در جهان توسعه‌یافته نیز این گفت‌و‌گو انجام شده است، اما به‌طرزی پنهانی‌تر و بطئی‌تر. آنها نیز تا زمانی که با سنت‌های خود به «گفت‌و‌گو» ننشستند، به جهان مدرن پا نگذاشتند و چون مدرنیت حد یقف ندارد، هنوز نیز این عمل در حال انجام است. در جوامعی چون ایران اما این «گفت‌‌و‌گو» ضرورتی دوچندان پیدا می‌کند زیرا ما ملتی کهنسال هستیم، بنابراین ذخیره تخیلی ما بسی افزون‌تر از بسیاری از ملل دیگر است. بر این بیافزایید قرارگرفتن ما در صدر تاریخ حکمرانی جهانی را. بدین‌ترتیب همان‌قدر که جهان غرب امروز بر شانه‌های یونان باستان و مسیحیت ایستاده است، ما نیز برای سرفرازی و تبدیل‌شدن به جامعه‌ای کامیاب، گریزی از مراجعه به تاریخ خود نداریم. به‌بیانی‌دیگر، ابداع ما در روندی دوگانه رقم خواهد خورد؛ تخیلی از گذشته و ابداعی به آینده. آنچه اما در این‌جا اهمیتی اساسی دارد این است که تاریخ را به‌شکل تاریخ سنخ اول، امری عینی نپنداریم، بلکه بپذیریم می‌توان روایت‌های مختلفی از آن داشت و در میان این روایت‌ها، روایت‌هایی را برگزینیم که به شکوفایی جمعی ما در عصر مدرن کمک کنند. چنین روایت‌هایی البته نمی‌توانند تهی از عنصر تأمل نقادانه در وضعیت پیشین و امروزمان باشند، زیرا اگر یکی از بنیادهای دیگر برسازنده جهان مدرن را، قرارگرفتن دائمی آن در وضعیت «بحران بودگی» دانست و ربط وثیق میان Crisis و Critic را در نظر داشت، آنگاه می‌توان گفت روایت‌هایی ما را راهبر توسعه در جهان آینده خواهند کرد که بتوانند تأملی نقادانه در بحران‌های ما باشند.

 

تاریخ رهای‌مان نمی‌کند

بار دیگر به متن «دست از نبش قبر برداریم» بازگردیم. من نیز با این نکته نویسنده همدلم که پرداختن افراطی و تهی از تأمل نقادانه به تاریخ و گذشتگان و تقدیس و تحقیر آنان، چیزی جز اتلاف وقت نیست. با‌این‌همه اجازه بدهید مروری کنیم بر همین نام‌های مهمی چون آخوند خراسانی، شیخ نوری و میرزا ملکم‌خان که در متن بدان‌ها اشاره شده است. نام این شخصیت‌ها با انقلاب مشروطیت گره خورده است و اینک می‌توان پرسید آیا صورت‌مسئله حل‌ناشده «مشروطیت قدرت» و «حکومت قانون» که در آن انقلاب مطرح شد و به مناظره‌هایی حتی خونین انجامید، هنوز پیش روی ما نیست؟ نعش عزیز مشروطیت را هنوز حمل نمی‌کنیم؟ می‌توان گمان برد که دوره آن دعوای تئوریک گذشته است و نیازی نیست وقت‌مان را صرف آن کنیم، اما واقع‌امر آن است که ما نیز بی‌خیال این‌تاریخ که به‌تعبیر درست سیدجواد طباطبایی خود اینک به یکی از وجوه «سنت» ما ایرانیان بدل شده است، شویم، او یقه ما را رها نمی‌کند. بازرگان، مصدق، شریعتی و... هرکدام کوشیدند روایت و سنتی بسازند که بخشی از امروز و آینده ما در رهن آن روایت‌هاست. به زمانه خود نیز بسیارانی بر این تصور بودند که آن عناصر و موادی که برای نمونه کسی چون شریعتی از تونل تاریخ استخراج کرد و آنها را در تخیلی شیعی‌سوسیالیستی تدوین کرد، درست‌ترین و بهینه‌ترین سنت ایرانی‌اسلامی خواهد شد. امروز اما تردید در آن تخیل و ابداع، فراگیر شده، بنابراین باید افق‌های ذهنی نوینی تمهید شود که بتواند ایران را در میانه مناسبات جهانی احیاء کند. یکی از آخرین این‌پیشنهادها را برای مثال متفکری چون سیدجواد طباطبایی پیشنهاد کرد؛ ابداع نظریه ایرانشهری مبتنی بر تخیل ایران بزرگ فرهنگی. در راستی و ناراستی این روایت‌ها می‌توان بحث کرد، اما هر بحثی درباره صحت و سقم آنها ما را ناگزیر باز خواهد کشاند به تاریخ و سنت. مگر اینکه بخواهیم در خلأ زندگی کنیم. آن سخنی دیگر است.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی